English Version
This Site Is Available In English

خداوندی که همین نزدیکی‌هاست

خداوندی که همین نزدیکی‌هاست

همیشه می‌خواستم مثل کوه باشم؛ سعی می‌کردم قوی و استوار باشم؛ اما با یک گردباد کوچک مثل شن‌زار فرو می‌ریختم و با خاک یکسان می‌شدم. یک وقت‌هایی زندگی ‌کردن برایم سرد، بی‌روح و بی‌معنا می‌شد؛ ولی ظاهراً خودم را خوب نشان می‌دادم؛ مثلاً زندگی‌ام خیلی عالی است. همیشه بین اشک‌هایی که می‌ریختم خدا را صدا می‌زدم؛ خدایا همه امیدم تویی من را از درگاه خودت ناامید نکن. وقتی که خدا را صدا می‌زدم انگار چیزی در گوشم زمزمه می‌کرد و به من قوت می‌داد که محبوبه درست می‌شود. تو به بالاسری‌ات سپردی؛ پس نگران نباش درست می‌شود. فقط صبر داشته باش؛ صبر، صبر، صبر.

یک وقت‌هایی خیلی سختی‌ها و رنج‌ها روی سرم آوار می‌شد و به خودم می‌گفتم خدایا انگار همه بنده‌هایت را رها کرده‌ای و یقه ما را گرفته‌ای تا خلاصم نکنی دست‌ بردار نیستی! اگر هدفت این است پس چرا من اینجا هستم؟ ترس و ناامیدی سراغم می‌آمد، این چه رنجی است که تمام نشدنی است. در زندگی‌ام آن همه گذشت داشتم، صبوری کردم، تحمل کردم، هنوز باید صبر داشته باشم؟ گذشت و خداوند یک جایی دلش به حالم سوخت، مرا به بهشتی به نام کنگره۶۰ دعوت کرد؛ برایم باران رحمت شد، باران مهربانی، آن آغوش گرمش که صمیمانه با جان و دل دست‌های سردم را پذیرفت و مرا در عمق مهربانی‌‌هایش گنجاندند و مرا با انسان‌هایی از جنس عشق آشنا کرد.

بهشت اینجاست همه یک دل، یک رنگ و با محبت هستند. وقتی که وارد می‌شوید انگار یک‌ بار سنگین از روی شانه‌هایتان برداشته می‌شود و این را با تمام وجودتان احساس می‌کنید. با چهره‌هایی جوان و شاداب با لباس‌های سفید و تمیز بر تن، با کسانی روبه‌رو هستید که سرشار از نور و امید هستند، به روح و روانت جانی تازه می‌بخشند، عشق را، لبخندشان را، محبتشان را با همدیگر تقسیم می‌کنند و به نوعی به همدیگر کمک می‌کنند؛ این‌جا به تو امید می‌دهند.

زمانی که امید داری می‌توانی خوبی‌ها و زیبایی‌ها را ببینی، نمی‌توانی بد باشی و می‌خواهی به دیگران کمک کنی، می‌خواهی دستی را بگیری، می‌خواهی خودت را دوست داشته باشی، دیگران را، خانواده‌ات را، جامعه‌ات را و تمام موجودات و هستی را! همیشه دوست داری شکرگزار پروردگارت باشی، حتی شکرگزار داشته‌ها و نداشته‌هایت و زندگی را به معنای واقعی پیدا می‌کنی. عنوان واژه همسفر به تو داده می‌شود و چه‌قدر نقش همسفر در کنار مسافر می‌تواند با ارزش باشد و این عنوان پاداشی است برای من. هر دو در یک مکان قدم می‌گذارند، آموزش می‌گیرند و می‌توانند بدون جنگ و دعوا با همدیگر صحبت کنند. آن‌جاست که متوجه می‌شوی مهربانی مانند رود جاریست، بی‌آنکه در‌خواستی داشته باشد. عاشقانه محبتش را به ریشه‌ها، انسان‌ها، درختان و حیوانات نثار می‌کند.

مهربانی چون باران است که بر همه‌کس می‌بارد و هیچ‌کس را قضاوت نمی‌کند. مهربانی مانند نوری است که در دل انسان‌ها می‌درخشد و دنیای اطرافمان را روشن می‌کند. مهربانی یعنی محبت؛ یعنی از خود گذشتن. آقای مهندس از عصاره جان و مال خود بخشیدند که درد بشر را کاهش بدهند. برای بخشیدن باید نیرویی در درون انسان وجود داشته باشد و این‌که بدانم تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگاه می‌دارد و محبت نیز مانند یک مسکن عمل می‌کند و درمان هر دردی است. این‌که در ادامه بیاموزم که عشق و بخشندگی و شکرگزاری مکمل همدیگر هستند تا از خود نگذرم به خود نمی‌رسم و این یک قانون است که اگر رها نکنی چیزی به تو داده نمی‌شود.

امیدوارم همه همسفران با گذشت و صبوری، عشق و محبت در کنار مسافرشان از هر سختی عبور کنند و به آرامش برسند. حالا گریه‌هایم از سرشوق است. با تمام وجودم می‌گویم ممنونم آقای مهندس، ممنونم راهنمای عزیزم، شکرگزار خداوند هستم و ممنونم که این مسیر را جلوی پایم گذاشت. امیدوارم امروز حرف‌هایم بتواند حتی یک نفر را آرام کند یا به او امید بدهد. 

نویسنده: همسفر محبوبه (ه) رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)   
رابط خبری: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر اسما رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .