سلام دوستان، فاطمه هستم همسفر مجتبی
دستور جلسات هفتگی منو پرت می کنند به عمق آموزش هایی که تاکنون در کنگره۶۰ دیده ام و هر هفته هر کدام، باعث ایجاد تلنگری نو در ذهنم می شوند و شروع تفکری دیگر!
و این هفته دستور جلسه جهان بینی، موضوعی عمیق و اثر گذار در نوع دیدگاهه ما و روند تصمیمات مان در شرایط گوناگون زندگی. جناب مهندس در سی دی سختی ها فرمودند: جهان بینی یعنی رسیدن به آرامش و آسایش، حال از خود می پرسم چگونه این مهم، به نقطه عمل می رسد؟ آموزش هایم را از نو مرور می کنم یاد سخنان استاد امین در سی دی تاریکی می افتم که فرمودند؛ برای رسیدن به هر هدفی و هر مقصدی در زندگی و برای درست کردن شرایطی که در آن قرار گرفته ایم، ابتدا باید مبدأ را پیدا کنیم، باید بدانیم در چه نقطه ای از زندگی ایستاده ایم؟! اگر امروز در بحرانی قرار دارم یا در هر شرایط دیگری که به دنبال راه حل آن هستم اول باید بدانم در کجای زندگی قرار گرفته ام، چه شد که این شرایط به وجود آمد؟ زمانی که مبدأ را پیدا کنم آن موقع است که می توانم به دنبال مسیر درست بگردم، حال که می دانم در چه نقطه ای ایستاده ام راحت تر می توانم از میان مسیرهای مختلف، مسیر درست را انتخاب کنم تا به مقصد برسم.
جهان بینی؛ یعنی شناخت من از دنیای درون و دنیای بیرون، چقدر خودم را می شناسم؟ چقدر نسبت به خودم آگاهی دارم؟ نسبت به جهانی که در درونم نهفته است، جهانی به نام صور پنهان! جهانی مملو از نیازها، دلهره ها، احساسات، خشم و محبت، خوبی و بدی، الهامات مثبت و القائات منفی و نیروهایی ضربتی اما مکمل به نام نیروهای بازدارنده؛ زمانی که شناخت و آگاهی به وجود بیاید، کم کم کنترل جهان درونم را به دست می گیرم، بر احساسات و تصمیماتم تسلط پیدا می کنم و در مسیری حرکت می کنم که من را به مقصد می رساند.
اما آگاهی یا دانایی چگونه در من قوت می گیرد؟ با آموزش گرفتن در مسیر صحیح و عملی کردن آنها با تمرین و تکرار، آن هم قدم به قدم حتی در ابتدا با گام هایی کوچک، و با تزکیه و پالایش و دوری از ضد ارزشها.
و اما رسیدن به نقطه ای که، مقصد من است 《فرماندهی عقل》، پس بدانم، آگاه باشم و با القائات منفیِ نیروهای بازدارنده در شرایط سخت و بحرانی در هم نشکنم، از حرکت نایستم و برای هدفی که قدم بر می دارم با ایمان قلبی ادامه بدهم. و دقیقا اینجا و در همین نقطه، نقطه ای که به آگاهی و شناخت یا همان دانایی مؤثر برسم، آسایش و آرامش در درون من و دنیای بیرون من پدیدار و نمایان می شود؛ برای اینکه صداهای درونم را می شناسم و با هر بادی همچون بید به خود نمی لرزم و در مسیر حرکت به بیراهه نمی روم تا گم شوم و سقوط کنم، بلکه دانایی ام چراغ راهم می شود حتی با تمامی سختی ها و موانع سر راهم، کفش هایی فولادین به پا می کنم و تمام خار و خاشاک سر راهم را زیر پا می گذارم؛ چرا که آگاهی ام، قوت قلبی است که به من می گوید ادامه بده تا مقصد چیزی نمانده!
و اما جهانی فراتر از حیات، متافیزیک و مکانی فراتر از هستی!
من برای چه پا به این حیات گذاشته ام؟ آیا ملاک آمدنم فقط خوب زیستن و یا بد زیستن من است؟ یا آن رشد و کمالی که باید در مسیر خود به آن برسم تا جایگاه خود را در جهان هستی پیدا کنم. من مهم هستم، من ارزشمندم، رسالتی بر عهده ی من است که نباید در جهان فیزیکی و در هیاهوی زندگی و روزمره گی های، حیات کنونی که تنها فرصتی است برای رشد و تکامل من، آن را به فراموشی بسپارم! باید جستجو کنم، آموزش بگیرم و به منِ واقعی که هستم و از یاد برده ام برسم تا جایگاهم را پیدا کنم و با کوله باری پر از دانایی و دانش که توشه راهم است این جهان را بدرود بگویم و در جایی فراتر از هستی به مسیرم ادامه بدهم و به مکانی برسم که از آنجا انشعاب یافته ام به جایی که من را فرا می خواند.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
109