English Version
This Site Is Available In English

جهان‌بینی در لژیون سردار معنای خاصی دارد

جهان‌بینی در لژیون سردار معنای خاصی دارد

پنجمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی کاندیدای پهلوانی راهنما همسفر نازنین، نگهبانی پهلوان همسفر مهوش و دبیری دنور همسفر الهام روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ با دستور جلسه «جهانبینی ۱ و ۲» آغاز به کار کرد.


 

خلاصه سخنان استاد:

از همسفر مهوش نگهبان لژیون سردار بابت دعوت صمیمانه سپاسگزارم. خیلی خوشحال شدم که امروز در جمع دوستان حضور پیدا کردم و برایم افتخار بزرگی است، حس خیلی خوبی دارم و دلم می‌خواست این حال خوب را با شما به اشتراک بگذارم. من همیشه خود را مدیون شعبه دانیال می‌دانم، در حالی که حتی از وجودش خبر نداشتم. مسافر من در همین شعبه درمان شد، شرایط زندگی‌ام سخت بود، تازه زایمان کرده بودم و نتوانستم همراه مسافرم باشم؛ اما جشن تولد و جشن رهایی او همین‌جا برگزار شد. از تمام عزیزانی که در این مسیر کمک کردند سپاسگزارم. همیشه این قدردانی را در دل، ذهن و زبانم دارم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم بدون شناختی از کنگره۶۰ وارد آن شدیم و همه چیز برای ما تغییر کرد. اگر بخواهم تک‌تک نام ببرم زمان کم می‌آید؛ اما بدانید که تک‌تک شما برایم عزیزید.

گاهی خود ما نمی‌دانیم چه اتفاقاتی در شعبه‌مان می‌افتد. چقدر تازه‌واردها می‌آیند، چقدر حالشان بهتر می‌شود، چقدر زندگی‌هایشان دوباره ساخته می‌شود، ما باید به وجود این جایگاه افتخار کنیم. بودن در چنین جایی، یعنی وصل شدن به یک منبع قوی، یک سرچشمه از نور، انرژی و آگاهی. من همیشه حس می‌کردم اینجا برای من جای خاصی‌ است؛ با اینکه ابتدا با جلسات فقط خانم‌ها انس نداشتم؛ اما بعد از آمدن به جلسه‌ای که اسیستانت همسفر آذر استاد آن بود، همه‌چیز تغییر کرد. فضای جلسه برایم خیلی سنگین و پر از احساسات بود. صحبت‌های همسفرها، مشارکت‌ها، بغض‌ها، اشک‌ها، همه برایم بسیار تأثیرگذار بودند. با اینکه همسفر آذر را هیچ‌گاه ندیده بودم؛ اما آن حس مشترک بین بچه‌ها، من را هم گرفت و حس تک‌تک شماها باعث شد اشک بریزم. آن روز خیلی در ذهنم ماند و باعث شد آرزو کنم که روز دوشنبه‌های شوشتر هم برگزار شود و خیلی زود این اتفاق افتاد. امروز که در این فضا هستم، بیشتر به قدرت حضور در جمع پی می‌برم.

در مورد دستور جلسه “جهان‌بینی”، همیشه وقتی این موضوع با لژیون سردار هم‌زمان می‌شود، فکر می‌کنم این تقارن چه پیامی برایم دارد. از خودم می‌پرسم چه نکته‌ای را باید دریافت کنم؟ برای من، جهان‌بینی در لژیون سردار معنای خاصی دارد و اگر این دیدگاه نبود، امروز روی این صندلی نمی‌نشستم. چند سال پیش، بخشندگی برای من مفهومی نداشت؛ اما آموزش دیدم که اگر می‌خواهم چیزی را به‌دست بیاورم، باید از همان جنس ببخشم. در لژیون سردار این را با تمام وجود لمس کردم، که اگر عشق می‌خواهم، باید عشق بدهم و اگر آرامش می‌خواهم، باید آرامش ببخشم. جهان‌بینی فقط آشنا شدن با مفاهیمی مثل دانایی، منیت و برخورد با دیگران نیست؛ بلکه شناخت درونی‌ست. وقتی یاد گرفتم منیت را بشناسم، آموختم چگونه با آن برخورد کنم. آقای مهندس همیشه می‌گویند چهارده ثانیه سکوت کنیم و از جهل خود به خدا پناه ببریم. این جمله برایم خیلی عمیق است.

دانایی چیزی نیست که فقط در یک بعد زندگی اتفاق افتد؛  باید در نقش مادر، همسر، راهنما، کارمند و حتی یک رهجو در اجتماع دانایی را تجربه کنم. یاد گرفتن مثلث دانایی آسان است؛ اما عمل کردن به آن در تمام سطوح بسیار دشوار. دانایی برای من یعنی اینکه بتوانم از مال، زمان و انرژی‌ام بگذرم. عشق سه مرحله دارد: عشق مخلوق به مخلوق، عشق خالق به مخلوق و عشق مخلوق به خالق. رسیدن به عشق خالق، از عشق به مخلوق آغاز می‌شود. برای من، لژیون سردار همان جایی‌ست که عشق مخلوق به مخلوق دارد شکل می‌گیرد. اینجا زمینی حاصلخیز در اختیار من قرار گرفته و بذر هم در دستان من است. قبل از کنگره۶۰ زمین زندگی‌ام شورزار بود و هر چه می‌کاشتم، به بار نمی‌نشست؛ اما حالا که این بستر مهیاست، چرا بذرم را نکاشته رها کنم؟ همیشه به خودم می‌گویم شاید فردا فرصت نداشته باشم حالا که می‌توانم ببخشم، باید این بذر را با عشق بکارم.

امیدوارم خداوند، آقای مهندس و همه شما مرا لایق بدانید که در این حرکت بزرگ باقی بمانم و گاهی نیروهای منفی سراغمان می‌آیند؛ ولی با یاد خدا، محبت جمع و آموزش‌هایی که دریافت می‌کنم، می‌خواهم تا پایان مسیر ادامه دهم. این عشق تازه را کم‌کم شناخته‌ام و شاید هنوز به مرحله صفر هم نرسیده باشم؛ اما می‌دانم ناب است و می‌خواهم آن را تجربه کنم تا شاید روزی به عشق خالق برسم. از تک‌تک شما سپاسگزارم، نه فقط برای امروز؛ بلکه برای تمام روزهایی که بی‌منت به من کمک کردید. وقتی برای کارآموزی می‌آمدم، شما بدون اینکه حتی بدانید من که هستم، به من آگاهی دادید. آقای مهندس در سی‌دی حلقه‌های آفرینش می‌گویند: ما شاید همدیگر را نشناسیم؛ اما خویشاوند هم هستیم. شاید هرگز همدیگر را نبینیم؛ اما همه‌مان یک هدف مشترک داریم؛ رساندن حتی یک انسان به تعادل.

مرزبان کشیک: همسفر فروغ، مسافر مهدی
تایپیست: همسفر رقیه رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
عکس: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر زینب (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .