وقتی که مسافرم به خواستگاری من آمد همه شرایط را ایدهآل عنوان کرد؛ ولی وقتی که زندگی مشترک را شروع کردیم متوجه شدم، همه حرفهایش راست نبوده است و کمکم مشکلات رخ نمایان میکرد. نمیدانستم باید با کدام یک از آنها بسازم. چارهای جز تحمل نداشتم.
نمیخواستم برگردم و خانوادهام را سر افکنده کنم؛ چون ازدواج فامیلی بود و خیلی شرایط فرق میکرد. آنها هم کمکم فهمیدند که زندگی من به سوختن و ساختن میگذرد. آنقدر مشکلات و مسائل داشتم که فکر میکردم اعتیاد تکهای کوچک از آنها است. مسافرم وابستگی عجیبی به خانوادهاش داشت و گوش به فرمان آنها بود، وقتی برای ما نداشت یا اگر هم داشت به تلخی میگذشت.
صحبتهایش دروغ پشت دروغ بود، دوست داشتم من هم تلافی کارهایش را انجام بدهم تا بفهمد که چه زجری میکشم؛ ولی نمیتوانستم و خصلتهای بد در درونم نبود. نمیدانستم این ویژگیهای همسرم به دلیل تاریکی و اعتیاد است؛ ولی تحمل آن با وجود یک بچه واقعاً دردناک بود با خود فکر میکردم وقتی پسرم بزرگ شد از من گلهمند میشود، که چرا اینگونه زندگی و پدری دارد. آن موقع چگونه جوابش را بدهم؟
دائم گریه میکردم، از خدا خواستم که به من کمک کند، جهت رشد و تعالی من را هموار نماید و این مطلب را نوشتم که از خداوند چه درخواستی داشتم تا فراموش نکنم. شش ماه نگذشته بود که راه کنگره به طور معجزهآسایی برای مسافرم نمایان شد؛ ولی از من مخفی میکرد تا اینکه یک روز با من صحبت کرد، که به کنگره میروم و شما هم میتوانید بیایید؛ چون خانمهای دیگری هم میآیند که پوشش سفید دارند. با بیمیلی قبول کردم و آمدم. اوایل متعجب بودم اینجا دیگر چه جایی است!
قوانین و حرمتها چه میگوید! به مرور زمان متوجه شدم خواستهای که از خداوند داشتم به اجابت رسیده است و مسیر رشد و تعالی من و مسافرم هموار و باز شده است و کمکم با آموزشهایی که در کنگره میدیدم آگاه شدم که هموار شدن راه درست، همان کنگره و مسیر درمان است. من از آقای مهندس و استاد امین یاد میگیرم و علم تمام ناشدنی اینجا است که هر چه یاد بگیریم، باز هم کم است و تلاش بیشتر برای فراگیری انجام میدهم.
مسافرم به درمان و حال خوب رسید و وابستگیها تبدیل به آگاهی شده است و تاریکیهایش به تدریج تبدیل به نور میشود؛ زیرا در آزمون راهنمایی نیز قبول شده است. خوشحال هستم، در مسیر زیبای کنگره به آرامی تمامی تخریبها با گذشت زمان سامان میگیرد و جای خود را به سازههای جدید و نو میدهند. فرزندانم را با عشق و محبت در آغوش میگیرم و سختیها و ناملایمات زندگی را با دید آموزش و درس میبینم، میآموزم و در زندگی سعی میکنم بهترین نسخه برای خود باشم. خداوند را شاکرم که برای رشد، تعادل و تکامل من و مسافرم بستری مهیا شده است. کنگره را دوست میدارم و پر قدرتتر از دیروز حرکت میکنم.
نویسنده: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون هشتم)
رابط خبری: راهنما همسفر فرشته (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
64