همسفر الهام بهاتفاق مسافر خود که مصرفکننده قرص متادون بودند، وارد کنگره شدند. ده ماه و شش روز با متد DST همراه با داروی OT به راهنمایی راهنما همسفر اکرم و راهنما مسافر پژمان، سفر کردند. به لطف خداوند و دستان پر مهر آقای مهندس، اکنون سه سال و یک ماه و بیست روز است که به رهایی رسیدهاند. ورزش آن دو عزیز والیبال است.
باتوجهبه اینکه شما در جایگاه راهنمایی خدمت میکنید؛ بفرمایید که آموختن قوانین زندگی (جهانبینی)، تا چه حد توانسته به شما در حل مسائل خود و راهنمایی رهجویانتان، کمک کند؟
قبل از آموزش گرفتن هر زمان در زندگی با مسئلهای مواجه میشدم، دنبال مقصری بودم که باعث شده این مشکل در زندگی من به وجود بیاید. همیشه بهجای حل مسئله، دیگران را مقصر میدانستم! با یادگرفتن قوانین زندگی و آموزشهای کنگره، آموختم که برای تغییر، لازم نیست دیگران را عوض کنم؛ زیرا تغییر باید در من ایجاد شود. زمانی که من تغییر کنم، دنیای اطرافم نیز عوض خواهد شد. در جهانبینی، ما به دنبال فراگرفتن قوانین زندگی هستیم و با آموزشها و سیدیهایی که گوش میدهیم؛ گرهی در وجود ما باز میشود. کنگره، ما را با خودمان آشنا میکند و آدرس من را به خودم میدهد.
استاد امین در (جهانبینی) میفرمایند: «ما میتوانیم نیروهای بازدارنده را به نیروی مکمل تبدیل کنیم»، به نظر شما انسان چگونه میتواند به این مرحله برسد؟
در وادی سیزدهم دانستیم که اضداد مانند تکانه هستند برای بیداری انسانها. زمانی که انسان در مسیر آموزش قرار میگیرد، هر اندازه که سطح جهانبینی خود را بالاتر ببرد و شناخت کافی در این مورد به دست آورد، میداند که نیروی منفی همیشه وجود دارد. اما چگونه دانش جهانبینی به انسان کمک میکند تا این نیروها را بشناسد و بداند درون انسان چه اتفاقاتی در حال رخدادن است؟ انسان اگر بداند از کجا ضربه میخورد، میتواند به خودش کمک کند. بر اساس درجه تکامل انسان، نقش نیروهای بازدارنده و تخریبی، متفاوت میشوند. این نیروها سه نقش مختلف دارند: نقش بازدارندگی، نقش مخرب و نقش مکمل. در این مواقع انسان دو راه دارد: یا شمشیر را از رو ببندد و با نیروهای منفی وارد جنگ شود، راه دیگر این است که با اندیشه و آگاهی، راه مناسب را پیدا کند. زمانی رشد و جهش در انسان اتفاق میافتد که روش حل مسائل را یاد بگیرد. پس تکامل؛ بدون نیروهای بازدارنده امکانپذیر نیست؛ یعنی غیرممکن است. هر مقدار انسان توانایی حل مسئله را داشته باشد، میتواند نیروی بازدارنده را به نیروی مکمل، تبدیل کند.
به نظر شما چه ارتباطی بین منیت و ظرفیت و دانایی ما، وجود دارد؟
منیت یعنی انسان جایگاه خودش را بالاتر از چیزی که هست، تصور کند. شرط لازم برای بهوجودآمدن منیت در انسان این است که باید یک سری تواناییها در او وجود داشته باشد. برای مثال، شخصی در مجلسی خوب صحبت میکند و حاضرین او را تشویق میکنند، او را تحتتأثیر قرار میدهند، این انرژی باعث لذت خاصی درون فرد میشود، سپس فرایند قیاس، اتفاق میافتد. فرد شروع به قیاسکردن میکند. برای مثال، من در امتحان، نمره خوبی گرفتم؛ اما دیگران این توانایی را نداشتند. زمانی که قیاس انجام شد؛ اگر دانایی و ظرفیت من کم باشد، پاسخ به قیاس این است که؛ تو بهترینی و میتوانی بهتر از دیگران، کارهایت را انجام بدهی؛ اما اگر دانایی بهاندازه کافی باشد از قیاسکردن این نتیجه را نمیگیرم زیرا میدانم که انسان تواناییهای زیادی دارد و با مقایسه یک کار، نمیتواند چنین نتیجهای بگیرد. میدانیم که ظرفیت با افزایش دانایی؛ ذرهذره زیاد میشود. منیت ضلع روبهروی آموزش، در مثلث دانایی است. زمانی که منیت در شخص وجود داشته باشد، آموزش متوقف میشود و ظرفیت کافی در شخص به وجود نمیآید.
با استناد به سیدی (منیت)، چگونه برخی ما جایگاه خود را در هستی گمکرده و در نهایت به مرحله تنفر میرسیم؟
زمانی که شخص، جایگاه خودش را بالاتر از آن چیزی که هست تصور کند و توقع احترام زیاد از دیگران داشته باشد؛ اما دیگران در حد شخصیت واقعی آن فرد، به او احترام بگذارند؛ آن هنگام، فرد دچار خشم میشود، در او تنفر به وجود میآید و این باعث میشود که بین او و دیگران فاصله بیفتد. با تنفر و توقع بیجا، طلب احترام زیاد، همراه خواهد بود. منیت روی چاکرای سوم یعنی چاکرای خورشیدی، تأثیر میگذارد و شخص همیشه سرگردان است؛ یعنی اتصالش را با هستی از دست میدهد.
در سیدی (ترس)، استاد امین ترس و خشم را مکمل همدیگر معرفی کردهاند. اگر دراینخصوص، تجربه یا نظری دارید، بفرمایید.
ترس هیچگاه بهتنهایی ظاهر نمیشود. ترس همراه با خشم و نفرت است؛ یعنی فرد همان مقدار که از روبروشدن با مسائل، ترس دارد، از روبروشدن با مسائل دیگر هم عصبانی و خشمگین میشود. برای مثال، فردی که خودش را از مشارکتکردن محروم میکند، همیشه عصبانی است. زمانی که خشم در او به وجود بیاید به ترس او هم قدرت میدهد. پس کلید ترس در خود ترس نیست، کلید آن در خشم است. هر وقت بخواهم ترس از بین برود؛ باید ببینم خشم مکمل آن چیست. اگر زمانی که خشم در من به وجود آمد به آن بها ندهم، قدرت ترس در من کم میشود و اینجاست که انسان نیروی ازدسترفته خودش را دوباره پس میگیرد. اگر بتوانیم لایههای خشم و ترس را از بین ببریم، آن هنگام از موفقیت دیگران، خوشحال میشویم.
نظر شما در مورد ارتباط حس و عقل چیست و شخص در چه مرحلهای از نفس خود میتواند به فرمان عقل نزدیک شود؟
حس اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد. کسی میتواند به درجه بالای انسانیت برسد که به فرمان عقل رسیده باشد؛ یعنی آن چیزی که از روی عقل به او دستور داده میشود را بتواند به انجام برساند، بهعبارتدیگر، همه موجودات تنها از طریق حس قادر هستند اطلاعاتی را جمعآوری کنند که بتوانند خودشان را با نظام هستی، تطبیق دهند. تمام ادراکات انسان، توسط حس به عقل او منتقل میشود. عقل بررسی میکند، پس از پردازش اطلاعات، واکنش نشان میدهد. عقل یکی از مهمترین مؤلفههای صور پنهان انسان است که در کنار اختیار، بزرگترین ویژگی انسان محسوب میشود. آخرین مراحل آرایش جسم، فرمان فکر و عقل است؛ یعنی آخرین مرحلهای است که انسان در هستی به نقطه تکامل خود میرسد؛ مرحلهای است که انسان، وارد نفس مطمئنه میشود. در این مرحله، انسان به فرمان فکر و عقل رسیده است. وقتی انسان به این مرحله رسید؛ تمام خواستههای او معقول است، چه در خواب باشد، چه در بیداری باشد.
کلام آخر...
دانش، زمانی باارزش است که به کار گرفته شود. باید آموزشها و دانشی که در کنگره کسب میکنیم را در زندگی، کاربردی کنیم. برای باورها هیچ ارزشی نیست. انسانی موفق است که علم و دانش او با عمل او تطبیق داده شود. امیدوارم آموزشهایی که در کنگره کسب میکنیم را در زندگی به کار بگیریم. سپاسگزارم از فرصتی که به من دادید تا آموزش بگیرم.
مصاحبهکننده و طراح سؤال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر افسون نگهبان سایت
همسفران نمایندگی نائین
- تعداد بازدید از این مطلب :
57