جلسه هفتم از دوره سوم کارگاههای آموزشی لژیون سردار به استادی دنور همسفر فهیمه عضو لژیون سردار، نگهبانی دنور همسفر بهار و دبیری همسفر مهتاب عضو لژیون سردار، با دستور جلسه «جهانبینی یک و دو» روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۱۵ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که در جمع شما بخشندگان عزیز حضور دارم، خدمت میکنم و آموزش میگیرم. دستور جلسه امروز درباره جهانبینی است. جهانبینی به طور کلی یعنی دیدن جهان و شناخت خودمان.
درباره مسافران باید بگویم که همه ما به واسطه داشتن یک مسافر اینجا هستیم. مسافران، چه در طول سفرشان و چه قبل از آن، به دلیل مصرف مواد مخدر و افکار افیونی، متأسفانه نمیتوانند از جهانبینی بالایی برخوردار باشند. این موضوع دست خودشان نیست و به همین دلیل نمیتوانند چیزهای خوب اطرافشان را دریافت کنند، چون حسهایشان بسته است. آنها نمیتوانند همهچیز را بهخوبی ببینند و نسبت به همهچیز بدبین هستند.
وقتی مسافران وارد کنگره میشوند و سفرشان را آغاز میکنند، همانطور که در هر مرحله یکپنجم از مواد مصرفیشان کم میشود، باید یکپنجم به جهانبینیشان اضافه کنند. استاد امین بزرگوار این موضوع را در جزوه جهانبینی بهصورت کامل و جامع توضیح دادهاند. مسافران در طول سفرشان روی جهانبینی خود کار میکنند، تلاش میکنند حسهایشان باز شود و به حالت اولیه خود بازگردند.
برای بالا بردن جهانبینی، به مثلث دانایی نیاز داریم. برای رسیدن به جهانبینی بالا، باید مثلث دانایی را اجرا کنیم و تمام اضلاع آن را کامل کنیم. همچنین باید این مثلث را به دانایی مؤثر تبدیل کنیم.
همه شما عزیزان پیشکسوت هستید و بهتر از من میدانید که مثلث دانایی از تفکر، آموزش و تجربه تشکیل شده است. برای تفکر، از عقلمان استفاده میکنیم، مبدأ و مقصدی را مشخص میکنیم و حرکت را آغاز میکنیم. برای تجربه، به حسهایمان اعتماد میکنیم، آنچه دریافت میکنیم را به سرانجام میرسانیم. آموزش هم شامل مطالبی است که راهنماهای عزیز در کنگره در اختیار ما قرار میدهند. آنها راهی را که پیشتر رفتهاند به ما نشان میدهند و تجربیاتشان را با ما به اشتراک میگذارند.
ما باید همه اینها را بهصورت کامل یاد بگیریم و کاربردی کنیم تا بتوانیم مثلث دانایی را به دانایی مؤثر تبدیل کنیم و در زندگیمان به کار ببندیم.
وقتی با لژیون سردار آشنا شدم، در سفر اولم تصمیم گرفتم سردار شوم. در سال دوم تصمیم گرفتم دنور شوم. وقتی وارد لژیون سردار شدم و دیدم چه اتفاقاتی در آن رخ میدهد، با خودم فکر کردم: «فهیمه، تو کجا ایستادهای؟ در این جایگاه، در جامعه، در زندگیات کجایی؟ از زندگی چه میخواهی؟ هدفت از زندگی چیست؟ برای چه به این دنیا آمدهای؟ وقتی میخواهی بروی، چه چیزی از خودت به جا میگذاری؟»
وقتی لقب همسفر را به من دادند، با خودم گفتم بهتر است در این جایگاه بهترین خودم باشم. باید تلاش کنم بهترین همسفر باشم. اگر در جایگاه سردار قرار میگیرم، باید بهترین خودم باشم، یعنی تمام تلاشم را بکنم. در سال دوم تصمیم گرفتم دنور شوم. وقتی این تصمیم را گرفتم، توانایی پرداخت مبلغ آن را داشتم. اما لحظهای که میخواهی این پول را پرداخت کنی، ناخودآگاه یک اتفاق یا نیروی منفی سر راهت قرار میگیرد. این نیرو گاهی لباس تقوا به تن میکند و میگوید: «الان بهتر است این کار را برای بچهات بکنی یا این پیشرفت را در زندگیات داشته باشی.»
در آن لحظه، اگر بخواهم آموزشهایی که گرفتهام را کاربردی کنم، باید در برابر این نیروهای منفی مقاومت کنم و با آنها مبارزه کنم. دقیقاً وقتی این افکار منفی به ذهنم میآمدند و میگفتند: «این کار را نکن، با این پول کار دیگری انجام بده»، وقتی در برابرشان میایستادم و مقابله میکردم، از جایی دیگر پولی که فکر میکردم برای کار دیگری لازم است، جور میشد.
من نبردی بین عقل و نفس به وجود آوردم. جهانبینی را برای خودم اینگونه تعریف کردم: من، فهیمه، باید درک و فهمم را بالا ببرم و مدیریت بحران داشته باشم. باید بتوانم مشکلاتی که در زندگیام پیش میآید را به بهترین شکل مدیریت کنم. دلیلی ندارد به هر اتفاق بدی که برایم میافتد واکنش نشان دهم. اگر واکنش بدی نشان دهم، درک، سطح و شعورم پایین میآید. اما اگر بتوانم واکنش خوبی نشان دهم، سطحم بالا میرود و به داناییام اضافه میشود.
در لژیون سردار یاد گرفتم که بیمنت مهربان باشم، بیمنت عشق بورزم و بیمنت محبت کنم؛ برای کسانی که پشت این در هستند، روزی حال من را داشتند و آرزو داشتند جایی پیدا کنند تا به آرامش برسند.
خیلی ممنون از شما عزیزان که با سکوتتان به صحبتهای من گوش دادید.


تایپ: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر نیره (لژیون اول)
ارسال: همسفر پرنیان رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی باغستان کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
86