جلسه سوم از دوره سیوهفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی با استادی همسفر زهرا، نگهبانی همسفر مرجان و دبیری همسفر مژگان با دستورجلسه «جهانبینی ۱و۲» روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز توانستم با پای خود و تنی سالم در شعبه حضور پیدا کنم؛ از جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر امن را برای ما فراهم کردند؛ از راهنمای عزیزم سپاسگزارم که این خدمت را به من واگذار کردند؛ از ایجنت محترم شعبه و گروه مرزبانی هم تشکر میکنم که بسیار زحمت میکشند. دستورجلسه این هفته «جهانبینی» است که راجع به آن بسیار میشود صحبت کرد؛ جهانبینی یعنی آنچه من راجع به جهان پیرامون خود دریافت، برداشت، ادراک و احساس میکنم که شامل جهانبینی درون و جهانبینی بیرون میشود؛ جهانبینی درون، شناخت خودم و جهانبینی بیرون، شناخت بیرون و اطراف است.
زندگی مانند یک بازی است و هر بازی قوانینی دارد که اگر قوانین آن را رعایت کنیم، میتوانیم هم از بازی لذت ببریم و هم در پایان پیروز شویم و جهانبینی دقیقاً قوانین بازی زندگی است؛ اگر ما آموزش ببینیم و آن را کاربردی کنیم، میتوانیم از مسیر زندگی لذت ببریم؛ اما آموزش دیدن تنها، کافی نیست؛ باید هر چیزی را که یاد میگیریم بتوانیم عملی کنیم؛ اول از خودمان شروع کنیم و در محیط خانواده عملی کنیم؛ چیزی که باعث میشود جهانبینی ما روزبهروز ضعیفتر شود منیت است. استاد امین در لایو روز چهارشنبه بسیار زیبا فرمودند: «شخصی که منیت دارد خود را از بقیه بالاتر میبیند و خودش را تافته جدا بافته میداند و آنقدر از بقیه دور میشود که اگر کسی بخواهد به او آموزش دهد یا به او خوراکی دهد، دستش به آن شخص نمی رسد»؛ دقیقاً من همین مشکل را قبل از ورود به کنگره داشتم؛ دیشب که با مسافرم صحبت میکردم به ایشان گفتم که من فردا استاد جلسه هستم، متنهای بسیاری آماده کردهام، سیدیهای زیادی گوش دادهام ولی نمیدانم چه بگویم؟! یک جمله به من گفت که مرا عمیقاً به فکر فرو برد؛ به من گفت بنشین و خودت را با قبل از ورود به کنگره مقایسه کن، ببین در مدت سه سالی که این مسیر را میروی و میآیی چه چیزی یاد گرفتهای؛ وقتی فکر کردم، دیدم قبل از ورودم به کنگره چقدر منیت داشتم و چقدر مسافرم را اذیت کردم؛ البته من اطلاع نداشتم که مصرفکننده است ولی با رفتار بد و منیت، او را سرکوب کرده و خودم را بالا میبردم؛ آنقدر از مسافرم دور شده بودم که از جانب من احساس ناامنی میکرد؛ اواخر سفر اول بود که با اصرار راهنمایش به من اطلاع داد که به کنگره ۶۰ میرود؛ چون از برخورد من میترسید؛ راهنمایش گفته بود که اگر به همسفر خود نگویی دچار اختلاف فاز میشوید و مشکلاتتان نه تنها حل نمیشود بلکه بیشتر هم میشود.
همیشه بابت اینکه در سفر اول کنار مسافرم نبودم نارحتم و توصیهام به سفر اولیها این است که هر چه قدر میتوانید به مسافر خود محبت کنید؛ هر چیزی که اینجا یاد میگیرید واقعاً کاربردی کنید؛ از چیزهای کوچک شروع کنید؛ هر قدر عشق دهید کائنات ده برابر آن را به شما برمیگرداند؛ اگر عشق و محبت دهید عشق و محبت دریافت میکنید و اگر بدی، کینه و نفرت بدهید ده برابر بیشتر از آن را دریافت میکنید. من قبل از ورودم به کنگره همیشه میگفتم مسافر خیلی بدی دارم؛ من خیلی خوب هستم ولی مسافر خیلی بدی دارم اما الان که فکر میکنم ایشان بد نبود من میخواستم که او روی بد خود را به من نشان دهد؛ مشکل از جانب من بود. در کنگره ۶۰ یاد گرفتم جهانبینی یعنی این که وقتی در خانه هستم و مسافرم میآید به پیشواز او بروم و با آغوش باز او را بپذیرم؛ مشکلات اقتصادی برای همه وجود دارد؛ اگر مسافرم مشکلی دارد و وقتی به خانه میآید ناراحت است همان موقع از او نپرسم چه شده؟ چه مشکلی داری؟ چرا در هم هستی؟ صبر کنم، یک آب میوه، چای و یا یک نوشیدنی برای او ببرم، کنارش بنشینم و برایش گوش شنوا باشم تا ببینم خودش میخواهد برایم درد و دل کند یا نه؛ واقعاً به فرمایش آقای مهندس دژاکام «زندگی کردن بهترین و بالاترین هنر است» و لازمه این هنر، داشتن جهانبینی است. امیدوارم همه ما بتوانیم از این محیط امن و مطمئن استفاده کنیم چراکه هیچ جای دیگری اینها را به صورت رایگان به ما آموزش نمیدهند؛ کنگره ۶۰ صادقانه به ما آموزش میدهد.

مرزبانان کشیک: همسفر عفت و مسافر محسن
تایپ: همسفر اکرم و همسفر مینا رهجویان راهنما همسفر مائده (لژیون بیستوسوم)
ویراستار: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون پانزدهم)
ارسال: همسفر پگاه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
62