سیزدهمین جلسه از دوره شانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی گنجعلیخان کرمان با استادی همسفر سحر، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر رویا با دستور جلسه «جهانبینی ۲ و ۱» روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
شکرگزار خداوند هستم که این اجازه را به من داد که بتوانم در این جلسه حضور داشته باشم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا آموزش بگیریم. از استاد عزیزم خانم نجمه بینهایت سپاسگزارم که امروز نیستند و خیلی دوست داشتم حضور داشته باشند از ایشان تشکر میکنم که اجازه دادند تا من این جایگاه را تجربه کنم. ما اول باید ببینیم که جهانبینی چه هست و چه تعریفی از آن در ذهن خود داریم؟ اول از همه باید بدانیم که جهانبینی یعنی آن چیزی که ما نسبت به خودمان و جهان اطرافمان درک و حس میکنیم؛ زیرا هر چیز که به ما برمیگردد از حسی است که ما نسبت به اطرافمان و آن دیدگاه و تفکری است که انسان نسبت به انسانها و طبیعتی که در اطرافش وجود دارد که همه چیز به خودمان برمیگردد. انسانی که قدرت تفکر بالایی داشته باشد، نمیتواند تمام مشکلاتش را حل نماید، همیشه کسانی هستند که میگویند ما تفکرات و تصویرسازیهای بسیار بالایی داریم؛ ولی این نمیتواند دلیلی باشد که این فرد بتواند تمام راهحلهای زندگی خود را پیدا کند. چنین چیزی نیست؛ زیرا زندگی زوایای مختلفی دارد که شاید یک فرد چالشهایی در زندگی خود داشته باشد و او هم به مشکلاتی در زندگی برخورد کند.
استاد امین خیلی زیبا می گویند که ما همیشه باید دنبال مطالب بیشتری برای درک کردن خود و اطرافمان باشیم تا بتوانیم آن مطالبی که دریافت میکنیم به سادگی بیان نماییم. کسی که مطلب منِ سحر را میشنود باید بتواند مطلب من را قشنگ بفهمد و درک کند و اینطور نباشد که من از مطالب ناشناختهای استفاده کنم که کسی متوجه صحبت من نشود و زمانیکه این کار را به خوبی بتوانم انجام بدهم حسهای خوبی هم از فرد مقابلم به من منتقل میشود. از استاد امین و آقای مهندس خیلی تشکر میکنم که وقتی سیدیها را گوش میکنم مطالبشان را اینقدر ساده بیان میکنند که اگر منِ سحر میخواستم در مورد فلاسفه، کتابهای فلسفی و حتی تفسیر آیات قرآن بخوانم، هیچ درک خاصی از آنها نداشتم، بسیار ممنون این عزیزان هستم که دنبال این مطالب هستند و آنها را ساده و روان بیان میکنند.
در صحبتهای چهارشنبه استاد امین خیلی زیبا گفتند که همه چیزهایی که در بیرون ما وجود دارد در درون خود ما هم هستند فقط باید بگردیم و آنها را پیدا کنیم و وقتی پیدا کردیم میتوانیم این اجازه را به خودمان بدهیم که وارد تجربه بشویم و در این مسیر باید سختی و رنج بکشیم تا بتوانیم حسهای خودمان را تغییر بدهیم؛ اگر من نتوانم حسهای خودم را تغییر بدهم زندگی خودم را هم نمیتوانم تغییر دهم. همه چیز بسته به آن حسها و انرژیهایی دارد که من از اطراف خودم میگیرم؛ اگر من بخواهم حسها و انرژیهای منفی را همیشه در خودم داشته باشم افکار منفی در من رشد زیادی میکنند و باعث میشوند من همیشه بیحرکت و در حالت سکون باشم و این همان چیزی هست که نیروهای منفی میخواهند؛ وقتی که نیروهای منفی ببیند که من از حرکت بازایستادهام همیشه سراغ من میآیند و افکار من را به هم میریزند که یکی از آنها منیت زیادی است که من خودم خیلی وقتها آن را داشتم؛ ولی اگر من بتوانم حرکت کنم دیگر این اتفاق برای من نمیافتد و باعث میشود من از حالت سکون دربیایم و کارهای بسیار زیادی انجام بدهم.
استاد امین در جزوه جهانبینی در مورد زندگی و بازی زندگی صحبت زیبایی داشتند و زندگی را به بازی تشبیه کرده بودند که اگر انسان بخواهد بازی کند و زندگی کند باید قوانین آن را بداند و انسانی که قوانین را بداند میتواند از آن بازی و زندگی کردن حس خوب به دست بیاورد و همیشه برنده باشد؛ ولی اگر نتواند یک بازنده است و همین باعث میشود که سقوط کند و در حالت بیحرکتی قرار داشته باشد؛ پس اگر قوانین زندگی را بلد باشیم با همین زیبایی قوانین میتوانیم زندگی را طوری پیش ببریم که از آن لذت ببریم و بتوانیم با راهحلهایی که بهدست میآوریم و تفکر بسیار زیبایی که در ذهنمان میآید مشکلات خود را حل کنیم.
یادم میآید زمانی که خود من اسم جهانبینی را میشنیدم فکر میکردم فقط باید اطرافم را ببینم و دیدن اطراف؛ یعنی انسانها، طبیعت و هر چیز که هست؛ یعنی فقط همین. تا اینکه وارد کنگره شدم دیدم که نه، جهانبینی آن میباشد؛ ولی یک چیزی هم درون خود من وجود دارد که باید آن را ببینم. قبل از ورود به کنگره من اصلاً آن را نمیدیدم و یک آدمی بودم که مثل یک طوطی سخنور؛ اما برعکس آن طوطی کم حرف میزدم و هیچ ارتباطی با هیچکس نداشتم و یک طوطی پر و بال ریخته بودم و فکر میکردم نباید به اطرافم توجه خاصی داشته باشم؛ ولی با حضور در کنگره و آموزشهای خانم نجمه عزیز بود که من یاد گرفتم خودم را بشناسم، خودم را بفهمم و ببینم و یک سحر دیگر را تجربه کنم و در قالب یک سحر دیگر زندگی کنم. زمانی که فهمیدم یک سحر دیگر هم در من وجود دارد بسیار خوشحال شدم. این سحری که الان شما اینجا میبینید که آرام نشسته و استرسی ندارد، همه به دلیل آموزشهای خانم نجمه عزیز است و من بسیار از ایشان سپاسگزارم که این اجازه را به من داد تا در این مکان تجربههای بسیار زیادی را داشته باشم و خودم را بشناسم.
یادم میآید روزهای اولی که به کنگره آمده بودم به من میگفت اینجا اگر بخواهی شناخته شوی سعی کن بقیه تو را ببینند و برای دیده شدن باید حرکت کنی و نمیتوانی خودت را در اتاق خودت حبس نمایی و بیرون نیایی؛ باید در را بشکنی، نه باز کنی چون فکر نکنی که باز هم دری هست که بخواهی برگردی و بدانی که آن در را شکستی و از آن عبور کردی. یک شعر بسیار زیبا از سهراب سپهری دیدم که در وصف خودم میباشد؛ چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی، چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی، پیلهات را بگشا که تو اندازه پروانه شدن زیبایی.

مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر مجید
تایپیست: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
عکاس: همسفر یاسمن رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
298