جلسهی اول از دوره سی یکم کشی، عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی رودهن با استادی ایجنت محترم مسافر علی، نگهبانی مسافر محمدمهدی و دبیری مسافر عباس با دستور جلسه «جهانبینی 1 و 2» روز شنبه 13 اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر، ابتدا روز معلم را خدمت آقای مهندس و همچنین خدمت راهنمایان محترم کنگره 60 تبریک عرض مینمایم.
دستور جلسه امروز شامل دو قسمت میباشد: جهانبینی 1 و 2 و در ادامه تولد یک سال رهایی مرزبان محترم مسافر سعید و همسفر محترمشان است.
برای اولین بار در کنگره 60 آقای مهندس یک مقولهای به نام جهانبینی در کنار درمان اعتیاد مطرح کردند و یک مثلثی را برای ما ترسیم نمودند؛ جسم، روان و جهانبینی که اگر جهانبینی ما درست نشود، آن دو ضلع دیگر هیچوقت به تعادل نمیرسد و درمان در قسمت جسم و روان اتفاق نمیافتد.
یکی از پارامترهای مهم درمان در جهانبینی که تعریف خیلی مهم آنهم در جزوهها وجود دارد، آنچه ما نسبت به جهان درون و بیرون دریافت، برداشت و ادراک داریم، است. درجایی دیگر در جهانبینی 2 خیلی خلاصه و روان میگوید، جهانبینی یعنی یادگرفتن درست قوانین زندگی. من اگر قوانین درست زندگی کردن را بلد بودم، هیچوقت کارم در مسیر تاریک قرار نمیگرفت و این را همه ما درک و تجربه کردهایم.
در کنگره 60 این قضیه برعکس میشود، نگرشم تغییر میکند و بچههای کنگره بعد از درمان، عاشق طبیعت میشوند، وقتی شخصی در طبیعت زباله میاندازد، ناراحت میشوند و عذاب میکشند. لباس پوشیدنشان عوض میشود، رفتارشان با خانواده عوض میشود و این موضوع ازآنجا شروع میشود که جهانبینی آنها در حال تغییر است.
تمام این دستور جلسات به ما میگوید که باید نگرشمان به زندگی تغییر کند، نباید از آدم و عالم طلبکار باشم، وقتی نگرشمان خوب باشد، جهانبینیمان تغییر کرده است.
.jpg)
خوب در مورد سعید باید بگویم که مدت زیادی است که در کنگره حضور دارد، یک بار سفر کرد و به هر دلیلی نتوانست ادامه دهد و خوب شد که دوباره آمد، خدا خواست، تلاش کرد و راه باز شد و آمد. در دستور جلسه جهان بینی باید تلاش کنیم که گره های درونی خودمان را کشف کنیم، سعید هم گره هایی درونی زیادی دارد که این دستور جلسه به همین دلیل به تولد او خورده است، باید بگردد و این گره ها را پیدا کند.
مسیر برای سعید سخت بود، در سفر مجدد سخت تر هم می شود، رهجویی که دفعه اول سفر می کند، همه چیز برای او لذت دارد. سعید با همه سختی ماند، تلاش کرد، به رهایی رسید و الان هم در حال خدمت است، خوشحالم که به رهایی رسیده و در جایگاه راهنمایی هم قبول شده است. خدمت کمک می کند که رهجو پخته تر شود، به اهدافش برسد و بتواند خودش را پیدا کند.
خوب اولین سال رهایی سعید را به آقای مهندس، به راهنمای خودم، به خود سعید تبریک می گویم که کار بزرگی انجام داده است، شاید ما فکر کنیم که فقط یک رهایی ساده است، این فقط صور آشکار است و صور پنهان بسیار قوی تر می باشد، وقتی انسانی به رهایی می رسد، بندهای قوی تری باز می شوند، رها شدن از مواد فقط یک بهانه است.
به همسفر سعید هم تبریک می گویم که پا به پای او مانده است، من همیشه گفته ام که زندگی کردن با یک مصرف کننده فوق العاده سخت است، اما همسفران ما در کنارمان مانده اند، به ما کمک کرده اند و در کنارمان خدمت می کنند. به خانم نیره که امروز این جا نیستند و همچنین به خانم آذر هم تبریک می گویم.
در ادامه برگزاری مراسم تولد یک سال رهایی مرزبان محترم مسافر سعید، رهجوی ایجنت محترم مسافر علی:
.jpg)
اعلام سفر مسافر سعید:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر، تخریب بیش از پانزده سال، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره، متادون و شربت تریاک، با روش DST و شربت OT، مدت سفر اول دوازده ماه و بیست روز، مدت رهایی چهارده ماه و نه روز، راهنما ایجنت محترم، در ضمن مسافر سیگار هم هستم، رهایی یازده ماه، راهنما آقا یوسف، ورزش در کنگره باستانی.
خلاصه سخنان متولد:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر، خدا را هزاران بار شاکرم، از استاد سردار و تمامی اساتید آقای مهندس سپاسگزارم که امروز را روزی من قرار داده اند تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم.
خوب من سه بار سفر کردم، بار اول سال 98 وارد کنگره شدم، چند ماه که سفر کردم، کرونا آمد و من برگشت خوردم، بار دوم که آمدم، چندتا از نزدیکانم فوت شدند و دیدم نسلمان در حال منقرض شدن است!! دوباره برگشت خوردم، اما وقتی وارد کنگره شدی، متوجه مسائلی می شوی که دیگر نمی توانی مصرف کنی. دوباره که با سقوط آزاد آمدم، مدتی سفر کردم و یک رهایی دست و پا شکسته ای گرفتم و هشت ماه هم رها بودم.
متوجه شدم دوباره دارم برگشت می خرم، آن وقت همسفرم را به کنگره وصل کردم و خودم رفتم. به جایی رسیدم که به همسفرم گفتم که دوباره مصرف کرده ام، بار سوم سفر را با حال خراب شروع کردم، با اینکه در گنکره جایگاه هم داشتم. بار سوم خیلی سخت بود، اما با استاد سردار صحبت کردم و گفتم:
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
یک روز گفتم دیگر کنگره به من جواب نمی دهد و باید بروم، چند روز بعد آقای مهندس را در خواب دیدم و مدتی بعد کارهایم درست شد و دوتا شال و دوتا نشان گرفتم و نمی دانم چگونه این راه را رفته ام.
در این مسیر که آمدم، راهنمایان زیادی داشته ام: آقا قاسم، احمد آقا، آقا یوسف و حسین آقای فرزو که از همه آنها تشکر می کنم. از خانم آذر و خانم نیره تشکر می کنم، زمانی که با همسفرم وارد جنگ می شدم، زمانی که باید در مقابل من می ایستاد و بامن مبارزه می کرد این کار را نمی کرد، حضورشان را در زندگی ام احساس می کردم. از راهنمای عزیزم علی آقا که واقعا یک مربی و راهنمای واقعی هستند تشکر می کنم.
از همسفر خودم که کتاب 60 درجه را حفظ هست و به من در این راه کمک زیادی کرده است، بسیار تشکر می کنم.
خلاصه سخنان راهنمای محترم همسفر آذر:
سلام دوستان آذر هستم همسفر محسن، ما در تیتر جهانبینی 1 و 2 داخل پرانتزی وارد می شویم که یک کلمه به نام درمان در آن وجود دارد، این کلمه یعنی علاج و چاره، کسانی چاره کار را می جویند که آرامش ندارند، حالا برای رسیدن به آرامش باید بُعد انتخاب کنیم، ما در مسائلی که می آموزیم، بُعدهای مختلفی وجود دارد. سعی می کنیم در آموخته هایمان بهترین بُعد را انتخاب کنیم، اگر من توانستم از طوفان هایی که در زندگی ام وارد می شود، بتوانم بُعدی را انتخاب کنم که بهترین مسیر برای رسیدن به نقطه حل معما را انتخاب کنم، یعنی جهان بینی 1 و 2 را بلدم.
صحبت های آقا سعید خستگی ام را رفع کرد و انگار پاسخ این چند سالی که به رودهن آمدم و خدمت کردم، بود. تمام کسانی که شال می گیرند، فقط برای این یک کار قدم برمی دارند؛ رهجو را به حال خوب برسانند تا خودشان را باور کنند.
اما درباره مریم که در کنگره نوه من می شود که همان مغز بادام است که شیرینی خاصی را دارد. خوشحالم که رهجوی رهجو من به این جایگاه رسیده است.
خلاصه سخنان مرزبان محترم همسفر مریم:
سلام دوستان مریم هستم همسفر سعید، به نام خالق انسان که از قطره به اقیانوس است. در قاب شیشه ای چشمانم چیزی می بینم، آهسته قدم برمی دارم و مسیر را می پیمایم. خدای من، زیباترین احساس را تجربه کرده ام؛ اینجا بزرگ ترها بیشتر از کودکان، کودکند، ساده و صادق، خنده هایی از ته دل، چون این جا نازی نیست، این جا همه خطاکاران، توبه کارند. این جا تنها جایی است که برای خطاکاران کف می زنند، نه برای خطایشان، برای شهامت بازگو کردنش، برای شجاعت مبارزه کردنش، برای وفای عهد وپیمان ازلی اش، این جا مصداق عینی صدبار اگر توبه شکستی باز آی. چند صبا راه و بیراهه رفته ای، چندین بار خسته و پشیمان شده ای؟ این جا پایان سختی ها است، پایان گمگشتگی هاست، بمان، بمان و دوباره توبه کن، دوباره غسل کن و بدی را به مبارزه بطلب و با کمک نیروی ایمان، مغلوبش کن و طعم شیرین راه درست را بچش. راز نهان لبخند آفرینش را دریاب، اینجا هرچه هست، محبت است.
ابتدا از خدای خودم سپاسگزارم که اگر این فرمان را صادر نمی کرد، تمام دنیا هم می آمد، نمی توانست. از استاد سردار بزرگوار تشکر می کنم که هر وقت خسته و ناامید شدم و صدایش کردم، آن صدا کردن باعث قوت قلب خودم می شد. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بابت این مکان امن و مقدس تشکر می کنم، از راهنمایان مسافرم: آقا کیان، آقا قاسم و راهنمای سیگارشان آقا یوسف و از علی آقا که در حق ما پدری کرده اند، بسیار سپاسگزارم. از خانم آذر که خیلی از ایشان آموزش گرفتم هم تشکر می کنم، از راهنمای سفر اولم خانم فاطمه نصیری که با محبتشان من را در کنگره نگه داشتند تشکر می کنم، از خانم نیره عزیز هم سپاسگزارم.
در مورد مسافرم و ربط او با جهانبینی، باید بگویم؛ همیشه دوست داشتم که مسافرم در کنگره درمان شود، جنگیدم و می دانستم که یک روز قرار است این اتفاق خوب برام بیفتد، چون به کنگره ایمان داشتم، تحقیق کردم و اطلاعاتم را در مورد کنگره و پروتکل بالا بردم. وقتی مسافرم روبروی من می ایستاد، با قانون کنگره با او صحبت می کردم، یاد گرفتم که با مسافرم کاری نداشته باشم و یک سفر ده ماهه را خودم شروع کنم. خانم نیره به من گفت: شاید مسافرت نخواهد هیچ وقت رها شود، تو نمی خواهی درمان شوی؟! این حرف هر روز در گوشم می پیچید.
عکاس: مسافر احمد
تایپ و ویرایش: مسافر مجتبی
تنظیم و ارسال: مسافر منصور
- تعداد بازدید از این مطلب :
353