در اول سیدی در رابطه با علم NLP صحبت شده که یک روش شبهعلمی است و به تغییر و تحول در وجود انسانی و رشد فردی و اجتماعی هر شخص میپردازد؛ یعنی آیا من فرمانروای شهر وجودی خود هستم یا نه؟ آیا ذهن من تصمیمگیرنده است و هر کجا که بخواهد من را میبرد؟ اگر آموزش ببینم تا نوع نگاه و روش خودم را بهسمت زیباییها تغییر بدهم، آنگاه تبدیلات صورت میگیرد که حتی بعد از خروج از حلقه فیزیکی هم این صفت با من منتقل میشود.
در وهله اول، اندیشه ما بسیار مهم و گرانبهاست و در مرحله بعد تصویری که در ذهن میسازیم. آقای مهندس مسیری را آموزش میدهند که قبل از دعا روی یک خواسته و یا دعا متمرکز شویم و آن را اجابتشده به تصویر بکشیم که بهراستی این همان شو، شود است. لازم است بدانم چه دعایی دارم و خواستهام چیست؟ مثلاً در سفر اول دعا میکنم که مسافرم رها شود در سفر دوم دعا میکنم خدمتگزار باشم و شال دریافت کنم. کار یک راهنما این است که در دل تاریکی میرود و با نیروی منفی مبارزه میکند که یک رهجو را به سمت نور هدایت کند. آیا من توان و ظرفیت مقابله با نیروی منفی را دارم؟ چون این نیرو تشکیلشده از یک ساختار مافیایی که ذرات آن هم حس و هم جهت بودند و یکدیگر را جذب کردند و یک ساختار را تشکیل دادند و من راهنما چهقدر باید قوی و قدرتمند باشم تا بتوانم این ساختار را تبدیل به ساختار مثبت و روشنایی کنم. بهای آن چیست؟
پس NLP همان پندار نیک است که بزرگان به ما آموزش دادهاند و الگوهای رفتاری که همان کردار نیک میشود که اگر بتوانم بهصورت خودآگاه کنترل اینها را به دست بگیرم، آنجاست که میتوانم ساختار منفی را در وجودم به مثبت تبدیل کنم. اندیشههای ذهنم میتوانند این باشند که خدایا شکرت که امروز به من اجازه نفس کشیدن دادی و بیندیشم که امروز رسالتم چیست؟ حتی با یک لبخند به انسانی میتوانم مسیر زندگی او را تغییر و مهربانی را نشر دهم یا اینکه بگویم: خدایا بازهم صبح شده، دوباره بدبختیها شروع شد و کلی نوسانات اقتصادی پیش آمده و حرص بخورم؛ اگر من جای خدا بودم عشق، انرژی، هستی و اکسیژن و تمام موجودات را در اختیار کسی میگذاشتم که قدردان و شکرگزار است یا کسی که مدام در حال گله و شکایت؟ پس جاییکه میگویند نیروی مطلق در هدف و افکاری که دارید بهطور خودکار شما را یاری میکند و این من هستم که با قوه اختیارم تصمیم میگیرم که در چه مسیری حرکت کنم؛ اگر مسیرم راه مستقیم باشد آرامش و آسایش دارم و این یعنی هنر زندگی کردن، یادگیری جهانبینی و افزایش آگاهی و دانشم که تمام این موارد را با خودم انتقال میدهم؛ پس اگر من شخصی هستم که با ناله روزم را شروع میکنم قرار نیست در حلقه دیگر اتفاق دیگری برای من بیفتد؛ چراکه بارها آقای مهندس اعلام کردند که بهشت و جهنم جاری است و نفس من دقیقاً بههمین شکل و حالت به بعد دیگر انتقال پیدا میکند؛ پس خیلی مهم است که در طول روز به چه چیزهایی فکر کنم و چگونه نفسم را پرورش بدهم.
انسان هر لحظه در حال سقوط فکری است و هزاران فکر در ذهن میآیند. مهم این است که من به کدامیک از آنها بها میدهم و با کدامشان صبح را شب میکنم؟ آیا آنها را با خودم به رختخواب هم میبرم؟ چند سال است که یک بغض، کینه، انتقام و مجموعهای از عقدهها و نبخشیدنها را با خود حمل میکنم؟ این فقط مختص زمان خاصی نیست و با من به حلقههای دیگر هم منتقل میشود و اما زمانهای بعد از مرگ یا حلقههای آفرینش که همان سبعالسماوات است؛ یعنی هفت آسمان یا هفت بهشت که در کیهانشناسی دینی و اسطورهای به هفت لایه آسمان معروف است و هرکدام از یک جنس هستند. وقتی وارد حلقههای دیگر یا زندگی بعد از مرگ میشویم که کل ادیان مانند هندوها، سرخ پوستان، دانشمندان، علما، فقها، یهودها، مسیحیها و ... قبول دارند که جهانی بعد از جهان ماده وجود دارد و انسانها نیامدهاند که فقط در این بعد زندگی کنند؛ زیرا جسم همچون لباس شماست و شما جسمتان نیستید؛ بلکه شعوری هستید که لباس جسم پوشیدید. حال، بعضی از افراد این را قبول دارند و عدهای هم قبول ندارند که طبق فرمایش آقای مهندس: صاحب اختیارند و میتوانند معتقد نباشند؛ اما منی که حتی مالک جسمم نیستم و این تنفس و ضربان قلب بهصورت خودکار عمل میکند و اگر یک لحظه در کارکردشان اختلالی ایجاد شود، مرگ من حتمی است چهطور میتوانم راجعبه کیهان، متافیزیک، جهانهای موازی، خداوند و ... نظر بدهم؟ مجموع تمام کهکشانها، سیّارات و منظومه شمسی همه و همه فقط در جهان فیزیکی وجود دارند و در جهانی که از ماده تشکیل شده است، هر کجا که ماده هست؛ قطعا فضا، مکان و زمان هم داریم و برای همین تأکید شده که زمین مهد آموزش است و محترم شمردن وقت و بیهوده هدر ندادنش در این بعد بسیار حائز اهمیت است.
نکته مهم این است که در بعد زمینی واحد زمان، ساعت است و در حلقههای دیگر بهدلیل اینکه ماده وجود ندارد، این واحد بر روی حس و تفکر ماست؛ پس مقایسه این دو جهان باهم امکانپذیر نیست و بههمین دلیل پیشگویان برمبنای زمان هیچگاه نمیتوانند تایم دقیقی را مشخص کنند یا تشخیص بدهند اتفاقی که میبینند برای امروز است یا فردا یا اصلاً برای روز قبل بوده؟ زیرا زمان برای جهان ماده است که حیات، خود یک نوع معجزه است. از قهوه داغی که در سرما میخوریم یا آب خنکی که در تابستان می نوشیم، همین محترم شمردن وقت و زمان و لذت بردن از آن است.
بزرگان ما معتقد هستند سبعالسّماوات که انسانها در اثر تکامل به آن میرسند، همان هفت کالبد اصلی انسان است که میتواند در حلقههای مختلف نمایان شود که شامل: فیزیکی، اثیری، اختری، ذهنی، روحانی، کیهانی و آتما میباشد. ما در کالبد فیزیکی هستیم و وقتی در این کالبد هستیم مابقی برای ما قابل درک نیست. وقتی در کالبد سوم باشیم، کالبد چهارم و پنجم را نمیتوانیم درک کنیم؛ اما حسی که در وجود ما هست قابل انتقال به کالبدهای دیگر است؛ اگر حس من مثل یک انباری است که لباس پاره و کهنه در داخلش پر است و اگر همیشه کمترینها را برای خودم و دیگران میخواهم، حسم را با خودم منتقل میکنم و دقیقاً اینجاست که میگویند: انسان با هرآنچه دوست دارد محشور میشود و به نظرم همین موضوع باعث شده تا اعتیاد با مرگ هم از بین نرود و قابل انتقال باشد؛ پس من در هر حالتی که هستم باید بهترین خودم باشم؛ چون من اشرف مخلوقات و لایق بهترینها هستم و این موضوع را فقط در جهان ماده میتوانم درک و لمس کنم و آموزش بگیرم مثلا: اگر توان خرید گوشت را ندارم مشکلی نیست؛ اما از مرغوبترین عدس موجود استفاده کنم.
در ادامه از زمان صحبت شده که هر یک از ما در جهان دیگر، زمان خود هستیم عادات، رفتارها و عملکردهای من زمان من را در بعد دیگر مشخص میکند مثلا: وقتی ما سر یک ساعت خاص نماز میخوانیم، همزمان با هزاران انسان دیگر رو به یک قبله مشخص که مرکز مغناطیسی جهان است، شروع به عبادت میکنیم و این موضوع باعث میشود که به یک انرژی کیهانی دست پیدا کنیم؛ پس اهمیت نظم و برنامهریزی است که باعث میشود مسافر مواد مصرفیاش را تنظیم کند تا به او نامه OT بدهند. نظم در لژیون جونز باعث میشود که کاهش وزن داشته باشیم. حال اگر من سر وقت مسواک بزنم، سر وقت کنگره بیایم و آموزش ببینم، سر وقت خوابم را تنظیم کنم، روز جمعه پارک طالقانی را برای ورزش تنظیم کنم، متوجه تأثیرش در این جهان و جهانهای دیگر میشوم. کنگره نوع دیدگاه و جهانبینی من را تغییر داد و خداوند را شکر میکنم که در حلقههای دیگر هم در کنگره آموزش میبینم جایی که شاید میتوانستم در برزخ خود سرگردان باشم؛ اگر از حلقههای آفرینش عبور کنیم و خلقت را ببینم متوجه میشویم که زمان به این شکلی که در این جهان داریم، نقش مهمی ندارد؛ اما این فرصتی که به من معصومه داده شده تا آموزش بگیرم که تفکر و تعقل من ایجاد تصاویر مجازی میکنند؛ پس انسان مالک محتویات ذهن خودش است و اینکه در ذهن من چه میگذرد خیلی مهم است. زمان از نظر انجام وظایف معوقه من بسیار مهم است. قبل از تولد نقصهایی داشتیم که به ما این فرصت داده شده تا در بعد زمین قرار بگیریم و بتوانیم خود را در مسیر تکامل قرار بدهیم.
منابع:
جزوه جهانبینی، سیدی زمان، کتاب عشق، سیدی سختی و سخنان خانم شانی در پنجم اردیبهشتماه
ویرایش و ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
105