به نام قدرت مطلق که آفریننده مطلق جهان و جهانیان است. به نام آن که مرا جانی قابلدار بخشید تا بتوانم در این دنیای فانی کسب تجربه کنم و نقش خود را همانند دیگر بازیگران این چرخ گردون اجرا کنم. خداوند را شکرگزارم که توانستهام با اذن باری تعالی و داشتن مسافری؛ حتی با تمام سختیها و رنجهای این چرخ گردون، که همیشه به داشتنش میبالم پا به این بهشت زمینی بگذارم و از تاریکیهای وحشتآفرین، خود را به نور و روشنایی برسانم.
من نیز مانند دیگر انسانها، زمانیکه به مشکلی برخورد میکردم، تماما تاریکی منرا در خود میبلعید و تمام امیدم را از دست میدادم و طبق معمول به خداوند گله میکردم که چرا من؟ به وقتش متوجه نبودم؛ اما دانهدانه رنجهایی که به من میرسید، آجری بود که جهان من را میساخت و ارتفاع دید منرا بلندتر میکرد. من با هر رنج، پختهتر میشدم و بیشتر میفهمیدم و بیشتر میسنجیدم و پلهپله آگاهتر میشدم. رنجها سنگ محک بودند و عیار منرا میسنجیدند و مقاومت من بود که ثابت میکرد چهقدر میارزم؛ ولی بعدها، وقتی دیدم هر کجا که به مشکلی برخورد میکردم و خداوند را صدا میکردم، وجودش را با تمام وجودم حس میکردم و راهگشای من میشد، من نیز با خود گفتم؛ چرا زندگیم را با تکیه به خالقم پیش نبرم؟ مگر خودش نگفته که اگر منرا صدا بزنید پاسختان را خواهم داد؛
من تصمیم گرفتم نه فقط در غمهایم؛ بلکه زمانی هم که شادی به زندگیام رو میآورد و شاد هستم، نیز پروردگارم را صدا کنم و شکرش را به جای آورم؛ چون بیشتر ما انسانها متأسفانه در زمان شادیها فراموش میکنیم که چه کسی باعث این شادی در زندگی ما شده است؛ ولی در زمان غم و اندوه به یاد پروردگارمان میافتیم و از او یاری میخواهیم؛ پس من به خودم قول دادم که در شادی و غم، هر دو از خداوند کمک بخواهم؛ چون از نظر من هم غم این دنیا و هم شادیهایش، همه یک نوع امتحان است که ما؛ باید بگذرانیم؛ چون هیچکدام ابدی و ماندگار نیستند؛ پس من یاد گرفتم در تمام امتحانات الهی از خودش یاری بخواهم.
در تمام مشکلات و سختیهایم که آنها را امتحان الهی میپنداشتم، فقط شکر کردم که خالقم من را لایق این امتحان دانست و بیشتر شکر، که خودش را دارم تا توان مقابله با این آزمونها را به من بدهد. وقتی به اطرافم نگاه میکنم و اطرافیانم را میبینم، دیگر نمیگویم، خدایا چرا من؛ بلکه میگویم خدایا شکر که منرا انتخاب کردی؛ چون آنها تحمل چنین امتحانی را نداشتند؛ زیرا زمانهایی که در کنار هم هستیم و بحث سختیهای زندگی پیش میآید، آنان به صراحت میگویند، ما اگر این مشکل را داشتیم توان مقابله با آن را نداشتیم و کم میآوردیم؛ اما من خودم را صبورتر از آنها میدیدم و در اصل همین هم مهم است که من خودم را چگونه ببینم، یک موجود ضعیف یا یک انسان قوی و صبور ببینم.
مدتی بعد از اینکه یاد گرفتم در تمام دوران شکرگزار پروردگارم باشم خداوند من را لایق دانست و راه کنگره را به من و مسافرم نشان داد تا بتوانیم هرچه بیشتر از این جهان هستی آموزش بگیریم. من در این مکان فهمیدم خودم را با ارزش بدانم و خودم را به هیچ نپندارم، که یکی از اصول اصلی وادی دوم در کتاب عشق کنگره۶۰ است.
من در این وادی پیبردم که من هم مانند دیگر موجودات این جهان هستی، برای کاری خلق شدهام و آنکار آموختن و کسب تجربه است. من آموختم که هیچ موجودی بهر بیهودگی خلق نشده است؛ بلکه تمام موجودات زنده بهر انجام مأموریتی خلق شده و به این جهان آمدهاند؛ باید کار خود را انجام بدهند در غیر این صورت نظم جهان هستی به هم میریزد؛ پس ما؛ باید هرکدام به وظیفه خود عمل کنیم تا نظم جهان هستی برهم نخورد و از صراط مستقیم خارج نشویم، به خالق خود نشان دهیم که لایق خلق شدن و نگاه پرمهرش هستیم. خداوندا، من اشرف مخلوقات تو هستم؛ پس من را یاری کن تا بتوانم زندگیم را در شأن نامی که برایم نهادی سپری کنم. زندگی را تا آنجا که میتوانی آسان بگیر، زندگی را هرقدر آسانتر بگیری، روشنی بیشتری پیدا میکنی. هرقدر زندگی را آسانتر بگیری، از نور سرشارتر میشوی، ذهنت آزاد میشود و زندگی شادی خواهی داشت.
نویسنده: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون اول)
رابطخبری: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون اول)
عکاسخبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
85