جلسه دوم از دوره اول جلسات آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سالار با استادی مسافر رضا و نگهبانی مسافر مهران و دبیری مسافر حمید با دستور جلسه " وادی دوم و تأثیر آن بر روی من "در روز سهشنبه ۹ فروردینماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد؛
آقای مهندس میفرماید: آنچه باور است محبت است و آنچه که نیست ظروف توهیست این ظروف تهی ما بودیم اینکه مصرف کننده بودیم و دور از خانواده بودیم و خانواده هم دور از ما بود ولی ما آنها را نمیدیدیم ولی ذرهای محبت به افراد خانواده نداشتهایم خوب این همان ظروف تهی است که آقای مهندس میفرماید. حالا یک ظرف پر با یک ظرف خالی چه تفاوتی دارد؟ پس پدری که در خانه باشد و محبتی در دلش نباشد و فقط به فکر خودش باشد این همان ظروف توهیست. ما زمانی که از این در وارد میشویم آقای مهندس میفرماید؛ ما چه بخواهیم چه نخواهیم دلهای ما اینجا به هم متصل است و مثل مخابرات ارتباط برقرار میکنیم چه دیگران را ببینیم و چه نبینیم در مساجد هم همه افراد میآیند نماز میخوانند و میروند و زیاد به همدیگر کاری ندارند ولی در اینجا هر کس مشکلی داشته باشد همه میآیند تا آن مشکل را حل کنند و اصلیترین و مهمترین آن اعتیاد است.
آقای مهندس میفرماید: ما اگر به دیگران احترام بگذاریم و دیگران را از خودمان بدانیم یک دوست واقعی آن است که ما را یاری دهد و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم دلها به هم اتصال پیدا میکند. دستور جلسه امروز ما وادی دوم است که میفرماید؛ هیچ مخلوقی جهت بیهوده پا به حیات نمینهد و هیچ یک ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم ما خالقی داریم با آن عظمت و بزرگی انسانی را که خلق کرد که گفت؛ اشرف مخلوقاتی گذاشت پس برای آن احترام خاصی قائل است و ما هم نسبت به مخلوق خودمان شکرگزاریم نسبت به دوستان عزیزمان هم همینطور است. خداوند انسان را با اختیار خلق کرد و به آن قدرت اختیار داد که هر راهی که میخواهند بروند و انسان را بر سر دوراهی گذاشت و گفت: یک راه ارزش و روشنایی است و یک راه تاریکی و گمراهی است و انسان گفت؛ این تونل روشنایی است و بگذار بروم و بعد به تونل تاریکی رسید و گفت؛ بگذار بروم تا ببینم این چیست! اما وقتی وارد آن شدیم تاریکی دیگر روشنایی نیست و چاله را از چاه تشخیص نمیدهیم و نمیدانیم کجا میرویم و اگر از آن تاریکی رفتیم و توانستیم از آنجا سالم بیرون بیاییم مانند آهنی میماند که در کوره میرود و کوبیده میشود دیگر به این راحتی خم نمیشود.
حالا ما اگر از این آزمایش بیرون آمدهایم و مسیر برنده میشویم حالا برمیگردیم به ارزشها و ضدارزشها خوب ارزشهاش چه چیزهایی هستند؟ یکی نیکی، عبادت، مهربانی، دوری از ضدارزشها و اینکه بفهمیم خالقی که ما را خلق کرده است. ببینیم یک بچهای در خیابان یا کوچه گریه میکند و میگویید؛ پدر و مادرم را گم کردهام و میفهمیم که این بچه از بته عمل نیامده است و پدر و مادری دارد پس ما هم خالقی داریم و زندگی میکنیم و کسی به فکر حال ما نیست و اینجا تنها هستیم، اینجا چه کسی ما را یاری میکند؟ برگردیم و فکر کنیم کسی که ما را خلق کرده است هیچ وقت ما را رها نمیکند مثل پدر و مادری که دست فرزند خود را هیچ وقت رها نمیکند شاید ما فکر کنیم ولی اینگونه نیست ما راه را اشتباه رفتهایم ما دست آنها را رها کردهایم و به جای اینکه به طرف خالق برویم به طرف ضدارزشها رفتهایم. ما باید خدمتگزار باشیم و شکرگزار کنیم از این تن سالمی که به ما داده است و میبینیم کسی دستش پایش قلبش و بیماریهای زیادی دارد آنجا میبینیم که خداوند یک تن سالم به ما داده است و باید شکرگزار باشیم بعضی از زمانها ما خیلی ناشکری میکنیم که چرا اینگونه شد این چرا وضعش از من بهتر است استاد امین میفرماید: در کلاس درس دانشگاه دو تا دوست هستیم پیش هم هستیم که دوست همانطور که استاد میگوید: در ظرف چند دقیقه درس را میفهمد ولی من چرا نمیتوانم؟ چون کبر، غرور و منیت نمیگذارد یاد بگیرم بعد میگوییم؛ چرا اینگونه شده است! چرا من اینطوری، زمانی که ما دنبال خوشی بودیم شخص رفته و مطالعه کرده است، آگاهی کسب کرده است وقت من تمام شده است و احترام میگذارم. ممنونم که به صحبتهای من توجه نمودید به افتخار خودتان دست بزنید.

عکاس: مسافر فرج
نویسنده ویرایش تنظیم و ارسال: مسافر عباس
- تعداد بازدید از این مطلب :
142