English Version
This Site Is Available In English

تفکرات غلط، اعتمادبه‌نفس را از شخص می‌گیرد

تفکرات غلط، اعتمادبه‌نفس را از شخص می‌گیرد

همسفران لژیون ششم در مشارکت خود در مورد دستور جلسه‌ «وادی دوم و تأثیر آن روی من» بیان کردند:

همسفر زهرا

هیچ مخلوقی جهت بیهودگی ،قدم به حیات نمی‌نهد. در وادی دوم به این تفکر می‌رسیم که هیچ چیز بی‌جهت پا به این هستی نگذاشته است. تمام مخلوقات در این جهان رسالتی دارند؛ باید در مسیر صراط مستقیم، در جهت مثبت و با تفکر به آن هدف برسند و در این راه نیرویی قوی وجود دارد که ما را همیشه مورد حمایت خودش قرار می‌دهد.

همه اتفاقات خوب یا بد در درون ما است  که بر اثر اعتقادها و باورهای غلط باعث بیماری جسم و روح ما می‌شود. وقتی در راستای صراط مستقیم قرار گرفتیم؛ باید برای بهبودی خودمان تلاش کنیم تا به سلامت جسم و روان برسیم.

من در اثر تفکرات غلط و حرکت در مسیر ضدارزش‌ها برای خود مشکلاتی را به وجود آورده‌ بودم که موجب ناامیدی در من  شده بود و مدام از خود می‌پرسیدم که برای چه به دنیا آمده‌ام؟ اصلا رقمی نیستم، من را عوضی به دنیا آورده‌اند؛ ولی دانستم؛ نباید ناامید شد؛ چون این یک توجیه است برای فرو رفتن در ناامیدی، تاریکی و از دست دادن اعتمادبه‌نفس و همچنین ناامیدی، دلیل تسلیم ما در مقابل نابودی و عدم‌ تلاش ما برای رهایی و سلامتی می‌باشد.

همسفر سعیده

در وادی دوم گفته می‌شود: «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمی‌نهد.»

به نظر من این جمله بار معنایی بسیار بالایی دارد و بیان می‌کند؛ ای آدمیزادی که افسار پاره کرده‌ای و لجام گسیخته، ‌دست‌ در دست شیطان تا آخر تاریکی‌ها رفته‌ای و تمام سیاهی‌ها، شهوت‌ها، هوس‌ها را تجربه کرده‌ای و حال که متوجه شده‌ای هیچ‌کدام از این لذت‌ها، روح سرکش تو را آرام نمی‌کند و به پوچی رسیده‌ای و خیال می‌کنید؛ دنیا بیهوده و عبس است و باز با حاکم خود که نفس اماره است.

می‌خواهی با قتل نفس با این دنیای فانی وداع کنی، لحظه‌ای درنگ کن؛ فقط یک قدم از راهی که رفته‌ای برگرد و به ثانیه‌ای بر خلاف حاکم بی‌عقلت عمل کن و یک روز یا ساعتی خود را مانند برگی به روی آب رها کن و دستانت را به نشانه‌ تسلیم از هم باز کن و آن وقت با چشم دل به تماشا بنشین که کسی از درون تو را در بغل خود جای داده است و لالایی آرامش می‌خواند و با گوش دل خواهی شنید صدای قدم‌هایی را که با دستان پر توانش دستان سرد تو را می‌گیرد و به قولش عمل می‌کند و به ازای یک قدمی که از تاریکی دور می‌شوی، او صد و یا هزاران قدم به سوی روشنایی، نور و امید می‌کشاند تا ثابت کند که تمام هستی به نظم و قاعده آفریده شده است و در صورتی که بر خلاف آن عمل نکنی در همین دنیا به بهشت برین رهسپار خواهی شد و آرامش ابدی را در همین جهان تجربه می‌کنید.

همسفر فاطمه.م

روزهایی را در زندگی تجربه کردم که هر لحظه در آن ناامیدی پررنگ‌تر می‌شد. در میان تلاش‌ها و دست‌وپا زدن‌ها برای رسیدن به روشنایی، هر لحظه بیشتر در عمق تاریکی فرو می‌رفتم.

مشکلات، غم‌ها و سختی‌های زندگی مانند: یک سنگ، سر راه من قرار می‌گرفتند و من نمی‌توانستم آن‌ها را کنار بزنم و مانع حرکت من می‌شدند. قدرت حل مشکلات و غلبه بر غم‌ها را در خود نمی‌دیدم و دست از تلاش برمی‌داشتم.

این‌‌جا بود که نا‌امیدی به سراغ من می‌آمد و فکر می‌کردم بیهوده آفریده شده‌ام. وقتی انسان ناامید می‌شود؛ دیگر نمی‌تواند حرکت کند. تفکرات غلط، اعتمادبه‌نفس را از شخص می‌گیرد. اين وادی، تصورات غلط را برای ما روشن می‌كند؛ هيچ موجودی بيهوده خلق نشده است. در هستی اگر به كوچک‌ترين ذره نگاه بكنيم؛ می‌بينيم كاركردی دارد.

خداوند وقتی انسان را خلق کرد، او را بر سر دوراهی قرار داد؛ یک راه ارزش‌ و دیگری ضدارزش‌ و به انسان اختيار داد كه خود انتخاب کند؛ بايد بدانيم كه اگر وارد تاريكی‌ها شدیم اين مسيری است كه آموزش ببینیم، تجربه كنيم و با تفکر بتوانيم خودمان را از آن بیرون بیاوریم. مشكلات به سراغ ما می‌آيند كه حل آن را ياد بگيريم. اين گذرگاه‌های سخت است كه ما می‌توانيم با عبور از آن‌ها، تبديل به انسانی كارآزموده شويم.

همسفر افسانه

«اَفَحَسبتُم اَنّما خَلقناکُم عَبَثا»
آیا می‌پندارید که شما را به بیهودگی خلق کرده‌ایم؟

همین یک سخن خدا برای ما کافی است که باور داشته باشیم بیهوده به این دنیا نیامده‌ایم؛ حتماً دلیلی برای آفرینش است. آیا می‌شود که خدایی که خالق جهان و این همه موجودات، گیاهان، دریا، آسمان و انسان است؛ چیزی را بیهوده بیافریند.

خدای مهربان با این سوالات یک تذکر به ما می‌دهد که از خواب غفلت بیدار شویم و از خود بپرسیم؛ از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم آخر؟ راستی من آمده‌ام به این دنیا تا بخورم، بخوابم و لذت ببرم؟ آیا هیچ هدف مهمی در فلسفه پیدایش من وجود ندارد؟ نه هرگز این گونه نیست!

زندگی انسان‌ها آکنده از اهداف متنوع و پراکنده است و هرکسی می‌کوشد مسیر زندگی خویش را به گونه‌ای تنظیم کند که آن اهداف به بهترین شکل برای او محقق شود.

هدف‌ها مثل: تحصیل در دانشگاه ممتاز، کسب شغل مناسب، تشکیل خانواده و ... هستند؛ اما همیشه این سوال باقی می‌ماند که آیا فرا سوی این اهداف متنوع و پراکنده؛ یک هدف کلان برای زندگی انسان وجود دارد؟ آیا خداوند برای زندگی انسان هدفی در نظر گرفته است؟

در حقیقت، هدف چیزی است که هرگاه انسان به آن رسید احساس رضایت کامل کند و احساس پوچی، بیهودگی و ناامیدی نکند تا جایی که گاهی دست به خودکشی که همان ناامیدی است، بزند و پا روی فطرت خود که میل به جاودانگی است، بگذارد.

به‌ راستی آن هدف جاودانه چه می‌تواند باشد؟ پاسخ کاملا روشن است! خداوند، رضای او و رسیدن به قرب الهی است و تا زمانی که به کمتر از رسیدن به خدا قانع شویم؛ احساس پوچی،یاس و ناامیدی می‌کنیم؛زیرا خدا که از روح خود در ما دمیده و این روح خدایی را فقط او می‌تواند ارضا کند.

زمانی که انسان متوجه شد وابسته به خدا است و در زندگی به سوی رضایت او گام برداشت؛ آن‌گاه علم، ثروت، قدرت و همه چیزها، وسیله‌ای است تا انسان را به این هدف برسانند.

هرگاه کسی به مقام بندگی خدا رسید؛ دیگر سوالی از این که زندگی چیست نمی‌کند. برای چه به این جهان آمده‌ام را نخواهد پرسید و هرکس طعم لقای الهی را چشید به لذتی خواهد رسید که هیچ‌گاه خواهان از دست دادن آن نیست.
«حلوای تنترانی تا نخوری ندانی»

ای لقای تو جواب از هر سوال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال

نویسنده: همسفران لژیون ششم
ویرایش: همسفر بتول، رابط خبری لژیون ششم
ارسال: همسفر فاطمه.ا دبیر سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .