English Version
This Site Is Available In English

ما انسان‌ها خود را پیدا نکردیم بلکه گم کرده‌ایم

ما انسان‌ها خود را پیدا نکردیم بلکه گم کرده‌ایم

جلسه سیزدهم از دوره هفدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره‌۶۰ نمایندگی بیستون کرمانشاه با استادی مرزبان همسفر طیبه، نگهبانی همسفر سهیلا و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمی­‌نهد. هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن بر روی من» روز دوشنبه ۸ اردیبهشت‌ماه ‌۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به‌ کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از خداوند بزرگ شاکرم که بار دیگر به من فرصت داد که دوباره این جایگاه را تجربه کنم. از ایجنت همسفر زیبا، مرزبان همسفر فریده و نگهبان جلسه همسفر سهیلا تشکر می کنم که من لایق دانستند در این‌جا خدمت کنم. دستور جلسه امروز یک وادی خیلی قشنگ و جذاب است. من دیروز در ماشین یک مسیری با پدرم طی می‌کردیم بعد من سی‌دی گوش می‌کردم پدرم اصلاً نمی‌دانست آقای مهندس که چه کسی است و گفت چه‌قدر قشنگ است من او را معرفی کردم که آقای مهندس هستند. واقعاً توضیحات وادی به دل می‌نشینند ان‌شاءالله که آن را در زندگی کاربردی کنیم. وادی دوم دو بخش دارد که یک بخش آن می‌گوید: «هیچ مخلوقی بیهوده پا به حیات نمی‌گذارد» و بخش دوم هم می‌گوید: «هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر به خود فکر کنیم». وادی اول همان تفکر کردن است که انسان اگر قدم اول را با تفکر و افکار درست پیش ببرد به یک صلح و آرامش ابدی می‌رسد، اما اگر برعکس باشد زندگی هم عوض می‌شود.
زندگی خود ما که بدون تفکر و فکر نکردن به عواقب آن که چه چیزهایی در آینده اتفاق می‌افتد و چند سال در ذلت بودیم. انسان در تفکر‌های غلط و مسیرهای اشتباه باعث می‌شود که ما به مشکلاتی بر‌خورد کنیم که این مشکلات ما را از صراط مستقیم دور می‌کند. وقتی از صراط مستقیم دور شویم؛ یعنی به ضدارزش‌ها نزدیک می‌شویم و این باعث می‌شود که در روز، در کارهای زندگی یا هرچیزی ما را درگیر کند. اولین کاری که ما را درگیر می‌کند همان تخریب‌هایی است که به ما وارد می‌شود که در اولویت اول باعث بیماری روحی و روانی می‌شود. من خود را مثال می‌زنم که با فکرهای بد تخریب بسیاری داشتم و الآن از خدا شاکرم که کنگره را سر راه من قرار داد. دیروز هم به پدرم این را گفتم که خدا را شاکرم که من این حرکت را انجام دادم و تفکر من را درست کرد، من را در صراط مستقیم قرار داد، من اصلاً در صراط مستقیم نبودم حال مسافرم بد بود من از او بدتر بودم تخریب‌ من از او بیشتر بود گفتم خدایا شکر اگر عمری باقی مانده من را در صراط مستقیم دنبال خود می‌کشاند.

ما انسان‌ها خود را پیدا نکردیم؛ بلکه خود را گم کردیم، یعنی خود را نمی‌شناسیم، یعنی اگر خود را بشناسیم برای وجود خود احترام می‌گذاریم و هیچ‌وقت تخریب به ما وارد نمی‌شود. آقای مهندس در این سی‌دی می‌گوید: «تخریب در وجود انسان از غیبت کردن یا حسادت شروع می‌شود» از کارهایی ضدارزشی شروع می‌شود که باعث می‌شود که آدم قبله خود را گم می‌کند برای وجود خود دیگر هیچ احترامی قائل نشود و یک خلأ وارد زندگی انسان می‌کند. بعد برمی‌گردیم به وادی دوم که می‌گوید: «هیچ موجودی بیهوده پا به حیات نگذاشته است». سال‌های گذشته بعضی وقت‌ها به مادرم می‌گفتم تو اگر من را به دنیا نمی‌آوردی چه می‌شد که من این همه عذاب بکشم. من در دوران کودکی چالش‌های زیادی داشتم، یعنی مادرم می‌گفت تو که یک ساله شدی بیمارستان کار ما بود آلرژی و عفونت ریه شروع شد ما که به خانه برمی‌گشتیم دوباره تو ریه‌ات کاملاً عفونت کرده است دوباره به  بیمارستان می‌رفتیم بار دیگر برمی‌گشتیم یک اتفاق دیگر برای تو می‌افتاد.

بعد من هم به مادرم گفتم خدا خیرت بدهد من که بچه بودم همان لحظه به من نمی‌رسیدی همان لحظه درب بیمارستان من را رها می‌کردی که من دیگر به خانه بر‌نمی‌گشتم این زندگی ذلتش برای من از آن هم بدتر است؛ بچه بودم درک و احساس نمی‌کردم؛ ولی الآن اذیت می‌شوم. همیشه این را به خود می‌گفتم خدایا تو من را آفریدی؛ ولی چرا روی زمین فرستادی که از حسرت و مشکلات من همه را احساس می‌کنم. همیشه از خدا شاکی بودم تا وقتی که راه کنگره برای من باز شد به این‌جا آمدم متوجه شدم نه خدایی که من را آفریده حتماً این را از من دیده است که من امتحان الهی را پس می‌دهم حتماً این سختی‌ها را سر راه من گذاشته است که من با تمام قوت و همت از این‌ها عبور کنم که به یک تکامل برسم؛ متوجه شدم مشکلات یک نوع حکمت و امتحان است هر انسانی اگر مشکل داشته باشد خدا این را سنجیده است و صبر آن را امتحان کرده است.

من احساس کردم که خدا حتماً من را دوست داشته که این امتحان را از کودکی تا ازدواج سر راه من قرار داده؛ چون من وارد زندگی شدم در چاهی افتادم در حالی که اصلاً نمی‌دانستم خودم را از کجا رها کنم تنها امیدی که من داشتم فقط یک پرونده در دادگاه بود که وکیل‌ها بیایند و کاری برای من انجام بدهند. روزی که ما وارد کنگره شدیم در ظلمات و تاریکی بودم من این را به چشم خود دیدم این همه خدا من را زجر و درد داده به‌ خاطر تاریکی‌ها و مشکلات است؛ چون من همه را احساس کردم و دیدم حالا از تاریکی بیرون رفتم و در روشنایی قرار گرفتم و قدر آن را خوب می‌دانم؛ چون از آن مرحله بیرون آمدم شاید اگر زندگی من یکنواخت بود من هیچ‌وقت ارزش این‌جا را متوجه نمی‌شدم و این‌جا برای من تکراری بود؛ ولی الآن هر روز مانند روز اول است؛ چون قبلاً در تاریکی و در مرحله‌ای بودم که ظلمات بود هیچ احساسی به هیچ‌چیزی نداشتم.

قبلاً نمی‌دانستم که جهان‌بینی چه چیزی است؛ ولی از وقتی که به این‌جا آمدم جهان‌بینی را احساس کردم همه‌چیز را زیبا دیدم؛ چون من قبلاً مسافرت به خارج از کشور رفتیم؛ ولی هیچ لذتی برای من نداشت با خود گفتم مگر کنار خانه خود ما هم پارک ندارد هیچ فرقی با هم ندارند این افکار را داشتم؛ چون جهان‌بینی نداشتم؛ ولی بعد از این‌که کنگره آمدم همین سفر را کردم و جای خیلی مثلاً معمولی هم بود؛ ولی واقعاً چون جهان‌بینی من درست شده بود آن‌جا را مانند بهشت می‌دیدم. مسئله دیگر من زمانی‌که مسافرم درگیر اعتیاد بود آرزو داشتم سر سفره بنشیند و غذا بخورد و یا دخترم بشقاب خود را سر سفره بیاورد و با من غذا بخورد من همیشه تنهایی غذا می‌خوردم؛ ولی الآن سفره را که پهن می‌کنم چهار نفری می‌نشینیم غذا می‌خوریم اول خدا را شکر می‌کنم که همه را سر سفره می‌بینم؛ چون من تاریکی‌ها را احساس کردم و الآن چیزی را که به دست آورده‌ام دوست ندارم از دست بدهم.

ما همیشه باید از خدا شاکر باشیم که خداوند ما را وارد مرحله دیگری نکند. من قبلاً می‌خواستم برای خود کاری کنم یا درس بخوانم یک نفر گفت بنشین سر زندگی برای چه کار می‌کنی من حال و روحیه‌ام خراب می‌شد؛ ولی چند روز پیش یک نفر از من انتقاد کرد و به من گفت: تو ناراحت نمی‌شوی من از تو انتقاد کنم؟ گفتم نه، اگر قبلاً بود سریع گریه می‌کردم؛ ولی زمانی‌که من ناراحت می‌شدم دلیلش این بود که خود از درون پوچ و ناامید بودم با هر تکانی به‌ هم می‌ریختم؛ ولی الآن انگار یک امید دارم و همان تفکر را کاربردی کردم همان افکار را من درست کردم و با گوش دادن به سی‌دی آقای مهندس با خود گفتم من فردی نیستم که زود به هم بریزم؛ چون درون خود را درست کردم طوری که دوست دارم تک‌تک شما هم همین کارها رو بکنید. کاش یک صفحه تلویزیونی بود روزگار خود را نشان می‌دادم. راهنمایم همسفر حمیرا هم که در جلسه حضور دارند و به یاد دارند که من چه حالی داشتم.

به کنگره، با غرور و پر از منیت می‌آمدم و حالتی داشتم که اگر کسی هم حرفی به من می‌زد، ناراحت می‌شدم و می‌رفتم و بعد از ۲ هفته برمی‌گشتم. علت را می‌پرسیدند، می‌گفتم به‌خاطر حرف تو بوده که دیگر نیامدم؛ ولی الآن مثل گذشته نیستم و با کوچک‌ترین چیزی به مشکل برنمی‌خوردم؛ چون واقعاً از درون درست شده‌ام، یعنی جهان‌بینی درون خودم را ارتقاء داده‌ام. صحبت آقای مهندس هم راجع‌به همین وادی دوم که به قشنگی می‌گوید: «هیچ مخلوقی بیهوده به حیات پا نگذاشته‌است» و این‌که تمام موجودات هستی و تمام خلقت همه در‌حال فعالیت هستند، مثل کارخانه‌ها و شرکت‌ها همه در حال فعالیت و تلاشند. اگر این فعالیت و این تکاپو نباشد؛ نظم همه‌چیز به هم می‌خورد. هیچ‌چیزی بیهوده نیست، حتی یک درخت، پشه و کرم که خداوند چیزی را دانسته و این‌ها را خلق و آفریده است. وقتی آقای مهندس مثال لاشخور را زد با خودم گفتم: پرنده به این زشتی، این که پرنده نیست.

خداوند لاشخور را برای چه آفریده است؟ هدف خلقت لاشخور این است که هر حیوانی که می‌میرد؛ لاشخور آن جسد را می‌خورد و باعث می‌شود که با خوردن جسد حیوان، آن جسد دیگر نمی‌ماند، بو نمی‌کند، میکروبش وارد زمین نمی‌شود و به انسان هم سرایت نمی‌کند. هرکاری بدون حکمت و هرچیزی بیهوده خلق نشده است. مفهوم قسمت دوم وادی می‌گوید: «هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم» و کسانی هستند که این افکار را دارند. اگر بخواهم مثال بزنم یکی از بستگان ما همین‌ افکار را داشت که همیشه می‌گفت اگر من نباشم، خانواده‌ام راحت‌تر هستند و آخر هم دست به خودکشی زد دختر ۱۷ ساله‌ای که همیشه احساس پوچی می‌کرد و این را به زبان می‌آورد که من ارزشی ندارم. احساس نا‌امیدی از زمانی بهش دست داد که پدرش فوت کرد و دیگر هیچ امیدی نداشت.

من از مسافرم خواستم با او صحبت کند؛ چون مدام داروی افسردگی می‌خورد و مرتب به دکتر می‌رفت و مسافرم گفت که من نمی‌توانم دخالت کنم. حسرت و افسوس این را می‌خورم ای کاش! بیشتر خودش را می‌شناخت تا دست به خودکشی نمی‌زد. الآن بعضی‌ها سر این موضوع که خودشان را نمی‌شناسند؛ ارزش درون خودشان را نمی‌فهمند و نمی‌دانند که خدا چه چیزهایی را به آن‌ها داده است. آقای مهندس می‌گفت: «ما شب‌ها وقتی می‌خوابیم فکر می‌کنیم بدن ما خوابیده‌است؛ ولی این‌طوری نیست». تمام سیستم‌های بدن ما درحال کار هستند و چرا برایش ارزش قائل نباشیم، چرا دوستش نداشته باشیم؟ حتماً ما را دوست دارد که برای ما کار می‌کند و باید برایش ارزش قائل باشیم. هر کس در زندگی مشکل دارد و کسی بدون مشکل اصلاً نیست و اگر در زندگی در صراط مستقیم باشید، احساس آرامش می‌کنید که آقای مهندس هم می‌گوید: «هر کسی که در صراط مستقیم باشد و در هر شغلی و جایگاهی هم باشد احساس آرامش می‌کند» روبه خدا رفتن؛ درواقع همان صراط مستقیم را ادامه می‌دهد. عبد؛ یعنی بنده که همان خدمت کردن است ما باید به‌نحو احسن خدمت خودمان را انجام بدهیم: اعم از خدمت برای خلق، خدمت به خانواده و ... باشد تا با انجام دادن وظیفه خودمان به کمال آرامش برسیم. به سفارش ایجنت همسفر زیبا و در جایگاه مرزبانی از شما تک‌تک همسفران بزرگوار خواهشمندم که واقعاً خدمت‌های خودتان را به‌نحو احسن انجام بدهید فکر کنید برای خانه خودتان کار انجام می‌دهید، مثل زمانی که مهمان دارید چه‌طور برایش سنگ‌تمام می‌گذارید و خانه را تمیز می‌کنید و این درک و میزبانی شما را نشان می‌دهد. این را تقاضامندم و حدی هم ندارم که این را می‌گویم خدمت خود را به نحو احسن انجام بدهید.

برای سربلندی کنگره کم نگذارید؛ چون کنگره مکان مقدسی است. من به جایی رسیدم که وقتی حتی با مسافرم صحبت می‌کنم به کنگره قسم می‌خورم و اینجا قسم خوردن ندارد؛ ولی به کنگره قسم بیایید ارزش کنگره را بدانیم و در کنگره خدمت کنیم از دل‌و‌جان دوستش داشته باشیم. همسفران بزرگوار هوا کم‌کم روبه گرم شدن است با رعایت بهداشت فردی به همدیگر انرژی بدهیم و از هم انرژی بگیریم. همین‌که مرتب و آراسته باشیم کفایت می‌کند، درست است همه مشکل داریم با یک لبخند کوچک با احوالپرسی و بغل کردن انرژی را به همدیگر منتقل کنیم‌ و از گفتن و بازگو کردن مشکلات متفرقه خود خودداری کنیم؛ چون همسفری با وجود مشکلات خودش با شنیدن ناراحتی و غم همسفر دیگر بیشتر حالش خراب می‌شود و تا جایی که می‌توانید از درد‌ودل کردن پرهیز نمایید و انرژی مثبت را به همدیگر منتقل کنید.

مرزبانان کشیک: همسفر طیبه و مسافر امین
تایپ: همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
ویراستاری: همسفر فریبا رهجویی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم) و همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .