همیشه برای من سوال بود که «ز کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود» و هیچوقت به جواب نمیرسیدم. با اینکه بارها شنیده بودم انسان جانشین خداوند روی زمین است؛ ولی این را برای عده خاصی میدانستم و من شامل آن عده نبودم. همینطور میدانستم خداوند همیشه به حق سخن میگوید، به عدالت حکم فرمایی میکند و تمام صفات زیبایی که از خداوند شنیده بودم را به راستی به آن ایمان داشتم؛ ولی چیزی که باعث شده بود پی به ارزش خود نبرم تصورات، افکار و اندیشه من بود که نشان از جهل و ناآگاهی من داشت.
چگونه میشود خداوندی که آسمانها، زمین، هستی و نیستی را آفریده و اینقدر هدفمند و با حسابوکتاب دقیق و روی برنامه است، خداوندی که از شکوفه درختان، از کرمی که لابهلای گلولای زندگی میکند غافل نبوده و کهکشانها، ستارگان و خورشید را اینقدر با عظمت خلق کرده طوری که حتی کسری از ثانیه هم از برنامه خود خارج نمیشوند و همه اینها را با هدف خلق کرده، چگونه میتواند من را که جانشین خود معرفی کرده بیهدف و بیهوده آفریده باشد؟!
همه این افکار از ذهن پریشان یک انسان ناآگاه و ناامید میتواند نشات بگيرد، انسانی که همیشه انگشت اتهام به سوی دیگران دارد غافل از اینکه بر اثر جهل و ناآگاهی خود او است.
زمانی که انسان سوار بر خواستههای نفس میشود و هر خواستهای را انجام میدهد، در آخر وقتی سقوط میکند، در دل ظلمت فرو میرود و سر از مسلخ در میآورد و ناامید و درمانده میشود، میگوید من بیهوده آفریده شدم! چرا؟
ما در کنگره۶۰ آموختیم که هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.
انسان در ادوار و ابعاد مختلف زندگی خود، از گذشته تاکنون بهخاطر جهل و ناآگاهی در دل ظلمت و تاریکیها، در سرمای ۶۰درجه و در بیحسی و تنهایی درد و رنج فرو رفته، گوهر وجودی او را ربودهاند و نمیداند از کجا چنین آواری بر سر او فرود آمده، غافل از اینکه خود او باعث این مسائل شده است.
انسان جایگاه رفیع و والایی دارد؛ زیرا در روز الست و زمان خلق انسان، خداوند به او اختیار داد تا خود هر آنچه میخواهد انتخاب کند. ارزش یا ضدارزش، خوبی یا بدی و زشت یا زیبا این خود انسان است که انتخاب میکند. جایگاه انسان آنقدر باارزش است که خداوند چیزی را به او تحمیل نکرده و به او حق انتخاب داده، پس باید بدانیم هیچکس بهخاطر درد و رنجهایی که میکشد مقصر نیست؛ بلکه درد و رنج بشر بهخاطر جهل و ناآگاهی خود او است.
پس درمییابم که من خیلی باارزش هستم، خداوند حتی کائنات را بهخاطر من خلق کرده تا برای رشد و پویایی در خدمت انسان باشند. چگونه خداوند با این همه دقت و حساب و کتاب، انسان را فقط برای چند صباحی در این کرهخاکی خلق کرده و رها میکند. با کمی تفکر در وادی اول، آموزش، کسب دانش وآگاهی و ارتقاء دانایی و معرفت متوجه میشویم که هدف از خلقت رشد ما است و اینکه ما خلق شدهایم تا آموزش بگیریم و خدمت کنیم.
همه مشکلات و سختیها درواقع رحمت خداوند است تا در دل این سختیها مانند فولاد آبدیده شویم، بههوش باشیم و تزکیه و پالایش شویم تا به قالبی محکم تبدیل شده و بتوانیم خود را پیدا کنیم، هدف خود را بیابیم و به جایی برسیم که از آنجا انشعاب یافتهایم.
نویسنده: راهنما همسفر شهربانو (لژیون دوازدهم)
تایپ: رابط خبری همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شهربانو (لژیون دوازدهم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سونا (لژیون شانزدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کاسپین قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
221