English Version
This Site Is Available In English

از ویرانی تا روشنی راهی به ‌نام کنگره

از ویرانی تا روشنی راهی به ‌نام کنگره

آری این ظرفیت هر انسانی است که تعیین می‌کند هر انسانی چه ظرفیتی دارد؟ مسئولیت‌هاست، که تعیین می‌کند هر موجودی جوابگوست و پذیرش هر موجودی است که تعیین کننده میزان پذیرا بودن مسئولیتش است؛ همان گونه که آقای مهندس فرمودند: تمام هستی بر اساس ظرفیت پایه‌گذاری شده؛ اگر کسی مسئولیتی را بپذیرد؛ ولی ظرفیت آن را نداشته باشد؛ یعنی ظرف او کوچک‌تر از وظایفی باشد که بر عهده‌اش گذاشتند؛ اولین تخریب را فرد در خودش ایجاد می‌کند. اکنون که قلم را در دست گرفتم و شروع به نوشتن کردم یادم می‌آيد؛ وقتی مادرم قصه‌های قرآنی برایم تعریف می‌کرد یا از برادران شهیدش برایم صحبت می‌کرد، کودک ۸-۹  ساله‌ایی بودم، چادر گل گلی خود را سرم می‌انداختم، سجاده خود را پهن می‌کردم دعای توسل را باز می‌کردم و با لحن و صوت دادن به صدای خود، خود را در دنیایی پر از شادی و شعف غرق می‌کردم، با زبان کودکانه خود مشغول دعا کردن می‌شدم و همیشه از خداوند می‌خواستم مرا در مسیر خدمت کردن قراردهد؛ اما تصور و برداشت من از خدمت، خدمت کردن در یک خیریه یا درس دادن معلم به شاگردانش بود؛ گاهی خود را به آب و آتش می‌زدم تا سر گروه کلاس شوم و به بچه‌هایی که درس ضعیف‌تری داشتند، کمک کنم.

حتی بزرگ‌تر هم که شدم در ذهن و خیال خود تصور نمی‌کردم که کمک کردن به یک فرد مصرف کننده هم بتواند نوعی خدمت به خلق خدا باشد؛ اما تقدیری که من برای خودم رقم زدم مرا در این مسیر قرار داد، کمی جلوتر که بروم یاد آخرین اتفاقی می‌افتم که قبل از ورود به کنگره همیشه برایم مانند یک فیلم تداعی می‌شد؛ تا اینکه کتاب 60 درجه را برای اولین بار باز کردم؛ وقتی به تیتر بر پیشانی دفتر رسیدم اول متوجه نشدم که بازگو کننده چه مطلبی است، شروع به خواندن متن کردم آن‌جایی که استاد امین فرمودند: من با تمام وجودم فریاد کشیدم در اتاقم را بستم؛ درحالی که از مصرف کننده بودن پدرم بی‌اطلاع بودم گویی من بهشته نقش استاد امین را بازی می‌کرد. آری روزی که من با تمام وجودم فریاد کشیدم؛ در حالی که مخاطب من مسافرم بود با تمام وجود می‌لرزیدم و می‌گفتم: یا این زندگی رو درست می‌کنم یا تمام؛هیچ گاه از خاطرم فراموش نمی‌شود؛ من قبل از ورود به کنگره پذیرش و ظرفیت پذیرش مصرف کننده بودن مسافرم را نداشتم، بارها و بارها شک و تردید وجودم را فرا گرفته بود و حس ششم گل می‌کرد؛ ولی از ترس مقابله با این موضوع خود را به نحوی گول می‌زدم و با افکاری به ظاهر مثبت ذهن خود را از این موضوع دور می‌کردم؛ شاید حریمی که تا آن‌ زمان بین ما بود نگذاشته بود که حتی یک‌ بار هم سر وسایل، کیف و جیبش بروم و به کاوش بپردازم.

اما یک‌ جایی دل را به دریا زدم؛ وقتی که می‌دیدم ظرفیت من در برابر پذیرش مشکلات و سختی‌های زندگی‌ام کم شده و هر جایی دهان می‌گشودم انگشت اشاره سمت من بود به دنبال گریزگاهی برای فرار از این مشکلات بودم، بارها شده بود شب تا صبح بیدار می‌ماندم و تمام اتفاقات زندگی خود را مرور می‌کردم و از خود می‌پرسیدم کجای این زندگی کم گذاشته‌ام؟ مسئولیت خود را درست انجام نداده‌ام؟ حتی به جایی رسیده بودم که تصور می‌کردم از پس مسئولیت همسری و مادری خود برنمی‌آیم. آخرین باری هم که با مسافرم به مشاور مراجعه نمودیم؛ مبنی بر اینکه هیچ اطلاعی از مصرف کننده بودن مسافرم نداشتم؛ هیچ جوابی نگرفتم حتی ناامیدتر و آشفته خاطرتر شده بودم. روزی که از زبان مسافرم شنیدم که مصرف کننده است گویی تمام دنیا برسرم خراب شده بود با تمام وجود دلم شکست و از خداوند خواستم راهی را به من نشان دهد، که کوچکترین لغزشی در آن نباشد به نقطه‌ایی رسیده بودم که تصور می‌کردم زندگی در صراط مستقیم را گم کرده‌ام، تمام وجودم پر از ترس، دلهره، اضطراب و استرس بود.

اما اینجا نیز خداوند به من ثابت کرد که هيچ‌گاه از احوال بندگانش غافل نیست و بار دیگر دستان مرا با تمام وجود فشرد و در مسیر کنگره قرار داد، از آن‌جایی که من هیچ علمی درمورد اعتیاد و صورت مسئله آن نداشتم؛ هیچ ظرفیتی هم در قبال اینکه بتوانم با یک مصرف کننده ادامه زندگی دهم نداشتم؛ قبل از کنگره همیشه وقتی به اعتیاد فکر می‌کردم یا یک فرد مصرف کننده رو می‌دیدم یاد روزهایی می‌افتادم که در دوران کودکی خود عزیزترین عزیزانم به خاطر این معضل، زندگی خانوادگیشان از هم پاشید و به قدری قلبم را به درد می‌آورد؛ که حتی در تصوراتم هم نمی‌گنجید، که روزی در این مسیر قرار بگیرم. من بهشته از روزی که وارد کنگره شدم روزی هزاران بار خدا را شاکرم که قرار گرفتن من در این مسیر باعث افزایش علم من نسبت به مسئله اعتیاد و صورت مسئله آن و حتی فرق نگاه من به یک مصرف کننده شد. یادم می‌آید وقتی تصمیم گرفتم در امتحانات شعبه شرکت کنم؛ اولین فکری که در ذهنم جرقه خورد قرار گرفتن در مسیر خدمت راهنمایی بود؛ ولی همیشه این سوال را از خود می‌پرسیدم آیا ظرفیت پذیرش چنین جایگاهی را دارم؟ وقتی خانم ندا با من تماس گرفت و خبر قبول شدنم را در آزمون را داد دلهره عجیبی داشتم، که نشأت گرفته از این سؤال بود، که بایستی بتوانی از پس این مسؤلیت خطیر بربیایی، که راهی است هم سهل و هم سخت، از خداوند می‌خواهم که بتوانم با آموزش‌های آقای مهندس در مسیر کنگره بمانم و توفیق خدمت صادقانه را داشته باشم.

نویسنده: همسفر بهشته رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر کلثوم دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .