جلسه چهاردهم از دوره چهارم جلسات لژیون سردار با استادی همسفر رؤیا، نگهبانی راهنما همسفر طاهره و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «وادی دهم (صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است.) و تأثیر آن بر من» روز دوشنبه ۵ آذرماه ۱۴۰۳ ساعت 15:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که در خدمت شما همسفران هستم. امروز وادی دهم از کتاب عشق را داریم؛ کتابی برای رسیدن به خود تداعی شده است. آقای مهندس ۱۴ قانون و ۱۴ وادی را در آن گنجاندند که بیاموزیم و به خودمان برسیم. وادی اول به من فکر سالم، وادی دوم امیدواری، وادی سوم خودباوری و وادی چهارم مسئولیتپذیری را میآموزد. وادی پنجم میگوید: آموزشهایت را از قوه به فعل دربیاور و حال عملیاتی کن، وادی ششم میگوید: فرمان عقل را اجرا کن. وادی هفتم میگوید: راه را پیدا کن و وادی هشتم میگوید: حال که راه را پیدا کردی حرکت و شروع کن، وادی نهم به من میگوید: نقطه تحمل خود را در همه مسائل بالا ببر و وادی دهم از صفت، صحبت میکند. در ابتدا بپردازیم به اینکه اصلاً صفت یعنی چه؟ خاصیت و ویژگی هر چیزی را صفت میگویند.
قانون این وادی چنین است، همینکه از دل یک مرداب یک گل میروید و غیرممکنها را ممکن میکند. مسافر من به کنگره آمد و از دل مرداب اعتیاد، به انسانی رها یافته، نفس جدید و فرد دیگری تبدیل شد. این یعنی همانکه صفت گذشته در انسان صدق نمیکند. خود صفت را تعریف کردم، حال میرسیم به وادی دهم که میگوید: صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است. دو مفهوم را از آن میتوانیم برداشت کنیم؛ یکی اینکه چرا میگوییم صفت گذشته در انسان صادق نیست؟ زیرا من یک انسانی با بدترین و بیشترین صفتها بودم؛ اما قرار نیست تا آخر عمر این صفتها را همراه خود داشته باشم؛ برای مثال انسانی هستم دروغگو، راستگو یا فَربه و ... حتماً که نباید این صفت برای همیشه در من بماند. من میتوانم از گناهکارترین انسان به بهترین انسان تبدیل شوم، چراکه اینجا به من میگوید؛ شما میتوانید صفت گذشتهتان را تبدیل به صفت جدید کنید؛ چون صفت گذشته در انسان صادق نیست. این چه چیزی را برای من تداعی میکند؟ به من امید به زندگی و صعود را یادآور میشود.
در قسمت بعد میگوید: صفت جاری است، یعنی هستی در حال تغییر است، منِ انسان هم میتوانم تغییر و رشد کنم. اینجا به من هشدار میدهد، اگر احساس کردید که در بهشت برین هستید، همه صفتهای خوب را دارید، باز طبق همین قانون و قاعده میتوانید برگردید و صفتهای نیک شما تبدیل به صفتهای بد شود و به آن جهنم و ظلمات فروبروید. داشتم فکر میکردم؛ یک رهجویی که به کنگره میآید و در یک لژیون قرار میگیرد یا اینکه خود را مثال میزنم که وقتی وارد کنگره شدم، آیا با آن رهجوی پنج سال پیش یکی هستم؟ قطعاً خیر، زیرا صفت من تغییر کرده است. وقتی چند ماه از آمدنِ رهجویی به لژیون میگذرد، ما راهنماها بیشتر این موضوع را درک میکنیم و متوجه این قضیه میشویم، بعد از یک سال که رها میشود صفتهای اولِ سفر او تغییر میکند و تبدیل به انسانِ دیگری میشود، این موضوع برای ما هم صدق میکند. انتقال صفت چگونه صورت میگیرد؟ صفت هم در گفتار، کردار، ذهن و در اندیشه من است. رهجو میآید و ما به او میگوییم؛ با مسافر خود چگونه رفتار کند. رهجو، چشم گفته و قبول میکند، وقتی به خانه میرود شاید در عمل و گفتار این کارها را انجام دهد؛ ولی در حسی که به مسافر منتقل میکند، طوری برخورد میکند که مسافر احساس کند، او میپندارد این مسافر گریز زده است و ناچار میخواهد خود را به همسفرش ثابت کند من اصلاً گریز نزدهام و آنطوری که تو فکر میکنی نیست، این باعث میشود که راندمان سفر آن مسافر پایین بیاید. به همین راحتی، آن چیزی که در ذهن تو بود یعنی همان صفت، انتقال پیدا میکند، چهبسا آن در اندیشه و تفکر شدید باشد، میشود همان وادی اول و مسافر برگشت میکند.
اگر بخواهم یک مثال روشنتر و واضحتر بگویم؛ این است که من زمانی که دختر شخصی ازدواج میکند و خوشبخت میشود من در ظاهر میگویم؛ من از خوشبخت شدن دختر تو خوشحال شدم، ولی درنهایت اندیشهام چیز دیگری زمزمه میکند که دختر او شرایط و شایستگی خوشبختی را نداشت، چرا اصلاً خوشبخت شد؟ بعد من آنجا چه چیزی را به کائنات اعلام میکنم؟ به کائنات اعلام میکنم من از خوشبختی آن دختر خوشحال نیستم. انتقال صفات در کائنات میچرخد و زمانی که دخترم ازدواج کند، این انرژی به همین سادگی به خودم برمیگردد. در ادامه وادی دهم درباره مثلث آفرینش صحبت میکند؛ مثلث آفرینش اصلاً چه هست؟ صوت، نور و حس. نور چهکاری انجام میدهد؟ نور به من فرمان میدهد، مرا دعوت میکند به شروع جدید و به من میگوید آغاز کن. زمانی که صبح میشود طلوع خورشید را میبینیم و برمیخیزم که به من فرمان میدهد و میگوید: برخیز و یک روز جدید را شروع کن، از خودت بیرون بیا و نار وجودیات را تبدیل به نور کن، چون صفت گذشته در انسان صادق نیست. پارامتر بعد به صوت میرسیم، کارش چیست؟ صوت مسئله خیلی مهمی است من همیشه به رهجوهایم میگویم مواظب حرف زدنهایمان باشیم.
همیشه این موضوع را لمس کردیم، زمانی که موسیقی گوش میدهیم، حس آهنگ شاد یا غمگین به ما انتقال پیدا میکند یا وقتی من با خانم ایکس صحبت میکنم باید بدانم آیا این خانم منفیباف است یا خیر؟ من چه چیزی را میشنوم و زمانی که شروع به صحبت میکنم، چه چیزی را بازگو میکنم. باز هم هستی آنقدر دقیق است که باز آن صوت به تو چه میگوید؛ از دهان تو چه چیزی بیرون میآید و باز برمیگردد به خود همان زندگی که من خوشبخت نیستم، چرا آدم بدبختی هستم؟ چرا مسافر من همیشه گریز میزند؟ بسیار واضح است که شما با کلام و با صحبت خود این را به همه اعلام میدارید، کائنات همان چیزی را که شما حکم میکنید برای شما به وجود میآورد، همان را برمیگرداند و در دامان شما قرار میدهد و درنهایت به حس میرسیم که حس مثل یک آهنربا است. حس، کار آن آهنربا را میکند. هر چیزی را که شما میدهید همان را جذب میکنید. اگر شما با حس خوب برخیزید و حس خوب به دیگران بدهید، همان اصوات خوب را دریافت میکنید و بعد نور است که شما را دعوت میکند که کار خوب را انجام دهید، ولی اگر حس شما بد باشد اصوات بد را دریافت میکنید، صبح که میشود به شما فرمان میدهد که بیدار شوید؛ اما شما اعتراض میکنید، چرا صبح شده و اما و اگر میآورید، این به حس شما برمیگردد، حس اولین نیروی بهکارگیری عقل است.
درواقع چرا ما به این حس پرداختیم؟ چون اگر ما میخواهیم صفتمان را تغییر دهیم؛ باید حسمان را هم تغییر بدهیم. حس ما چگونه تغییر میکند؟ حس من با توجه به تزکیه من تغییر میکند، تزکیه را اگر بخواهم بهصورت عامیانه توصیف کنم، به قول استاد امین میگوید تزکیه، زمانی صورت میگیرد که وقتی بچهای فریاد میزند، شما دادوبیداد نکنید، اگر دلتان از جایی پر است و عصبانی هستید، بهعنوان راهنما در لژیون با رهجویان بدرفتاری نکنید. تزکیه در همین چیزهای کوچک اتفاق میافتد که در آخر همین چرخه، به عشق سالم میرسیم. عشق سالم، زمانی در من به وجود میآید که اگر انسانهای اطرافم بدی وزشتی میکنند، آن را بهعنوان یک معلم میپذیرم و مطمئن هستم که این عمل از روی جهل، نادانی و نیاز او است، لیکن راحتتر با آنها برخورد میکنم. اکنون چون دستور جلسه این وادی برای لژیون سردار است جملهای میگویم؛ افرادی که در اینجا قرار داریم، صفات بخشندگی در ما موج میزند؛ یعنی از جان، مال، معنویات و مادیات میبخشیم. من تواناییهایی که دارم، برای کمک به دیگران در اختیارشان نمیگذاشتم و خساست میکردم و تنها خصلت بخشش مالی که در وجود من بود میپرداختم؛ ولی اکنونکه در لژیون سردار هستیم، صفت گذشته در ما صادق نیست. اگر مقدار کم یا زیاد در درون ما بود یا کمرنگ شده؛ ولی چهبسا الآن همه در جایگاههای سردار، دنور، پهلوان و انشاءالله نشان بینشانی خدمت کنیم.
انتخابات نگهبانی و دبیری لژیون سردار
انتخاب خزانهدار
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر رؤیا (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر رؤیا (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
506