English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته؛ صبر

دلنوشته؛ صبر

با صبر و بردباری برگ توت تبدیل به پیراهن ابریشمی می‌شود. جهان متعلق به افراد صبور است.

نوشتن و صحبت کردن در مورد صبر سخت است؛ اما تا هر جا که فکر می‌کنم می‌بینم خیلی‌ها با این واژه سروکار دارند و خواهند داشت. زندگی صحنهٔ تلاش و بالندگی و لحظه‌های آن چون رودی درگذراست. رودی که امواجش و تلاطمش در انسان‌ها ساخته می‌شوند. پس تا دمی باقی است از لحظات و سخنان دیگران عبرت بگیریم.

با شکیبایی و صبر انتظار گشایش و پیروزی می‌رود. امام علی (ع) علیه‌السلام می‌فرماید: صبر ضامن پیروزی است و هر کس یک ساعت شکیبایی ورزد، ساعت‌ها حمد و سپاس خواهد گفت. چون صبر قله ایمان است و بردباری. هنگامی خوب است که مبدأ منزهی داشته باشد. وگرنه در مقابل بیدادگری، بردباری و ناتوانی نابود خواهد شد. بردباری به هنگام خشم و خوش‌رویی به هنگام تنگدستی مشکل‌ترین کار است. هر چه بخواهید به دست خواهید آورد، اگر صبر و بردباری سرمایهٔ شما باشد.

برای صبور بودن باید به دانایی رسید. به‌عنوان نمونه مسافرهای ما در کنگره. تا صبر نکنیم رهایی اتفاق نمی‌افتد. تا صبر نکنیم لحظات زیبا خلق نخواهد شد. باران نخواهد بارید. زمستان سیر نخواهد شد. بهار را نخواهیم دید و برای رسیدن به آن باید صبر کرد؛ اما جنس این صبر چیست؟ آیا بنشینیم و دست روی دست بگذاریم یعنی صبور بوده‌ایم؟ آیا شاهد بودن و ناظر بودن همان صبور بودن است؟ آیا صبر همان تحمل است؟ آیا کسی که همه‌چیز را به زمان می‌سپارد و منتظر معجزه است، صبر را می‌شناسد؟! توجه و تمرکز باغبان را دیده‌اید؟

حماقت محبت و رنج بی‌پایان مادر را می‌شناسید؟ این همان جنس صبر است. چند وقتی است که همه‌چیز را به‌گونه‌ای دیگر تجربه می‌کنم و حتی صبر ... در طول سفرمان آن‌قدر در شرایط متفاوت و خاص قرار گرفتیم تا جنس صبر را بشناسیم. در سفر خیلی چیزها مطرح است. وقتی کنار هم‌سفرت می‌نشینی چشم به جاده می‌دوزی تا چشم کار می‌کند. خط سفید جاده است، پیچ‌وخم‌هایی که چند هزار کیلومتر تکرار می‌شوند و اگر حواست به سرعتت نباشد، اگر نگاهت رو بین جاده و حواشی تقسیم نکنی و یا اگر مدام به حواشی چشم بدوزی و حواست نباشد و جاده را طی کنی و براثر بی‌توجهی مسیر را اشتباه بروی، چقدر از جاده دور می‌شوی.

حالا اگر بی‌صبری هم نمایی، نه‌تنها از جاذبه‌های جاده هیچ نمی‌فهمی بلکه شاید سخت و دیر هم بگذرد. یک‌چیزهایی هست که بودنش نه‌فقط در سفر بلکه در همهٔ ابعاد زندگی حکم شاه‌کلید را دارد؛ که نبودن و پیدا نکردنش آرام و نرم درها را می‌بندد.

ازاین‌روست که صبر در وادی پنجم یکی از مؤلفه‌های اساسی است. در قرآن بشر را بسیار به آن دعوت کرده؛ و تواصو بالحق و تواصو بالصبر. سوگند به عصر که انسان در زیان است. مگر کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند و یکدیگر را به‌راستی و شکیبایی توصیه کرده‌اند و جایگاه صابرین را بسیار عظیم دانسته. در طول درمان در کنگره 60 صبر بسیار نمود پیدا می‌کند و بسیار تا بسیار حائز اهمیت است.

در کنگره می‌آموزیم در صبر بی‌صبری نکنیم؛ یعنی اگر مسیری را می‌رویم صبر کنیم تا به مقصد برسیم؛ اما آیا ماشین را نگه می‌داریم و حرکت نداریم؟ صبر یعنی تلاش کن و اجازه بده زمان سپری می‌شود تا هم به مقصد برسی هم به مقصود که ازجمله تربیت نفس است.

صبر باتحمل بسیار تفاوت دارد. تحمل یعنی باری بر دوش خود حمل کردن و هیچ آگاهی و آموزشی با آن نیست؛ اما صبر با آموزش همراه است. تو می‌دانی باید بروی و برای رسیدن راهی به جزء رفتن نیست. پس تلاش می‌کنی و ظهور می‌گردد و ناگاه می‌بینی که رسیده‌ای.

اشاره به توجه و تمرکز باغبان کردم. باغبان آنچه برایش در الویت است محصولش است. بذر را می‌کارد، آبیاری می‌کند و مراقب گرما و سرمای گلش است تا به بار بنشیند، به نور گلش اهمیت می‌دهد. حتی ممکن است سرما و گرما بخورد تا محصولش آسیب ببیند. آنچه به بار می‌آید ثمرهٔ صبر اوست. آیا باغبان بنشیند و هیچ تلاشی نکند بعد از زمستان گلش جوانه خواهد زد؟ بهار را خواهد دید؟ در طول مسیر زندگی باید همواره کاشت و درو کرد و در این مسیر نیز باید مراقبت داشت، باید تلاش نمود، ما هم‌سفران حکم همان مادر و یا به بیان بهتر باغبان راداریم؛ که در وهلهٔ اول باید مراقب شهر وجودی خود باشیم. باید تلاش نماییم هر آنچه داریم حفظ نماییم و روزبه‌روز برای دارایی‌ها و به‌بیان‌دیگر بر محفوظات ذهنی و مکتوبات قلبی خود بیفزاییم.

و این صورت است که می‌توانیم یاری گر مسافران و خانواده‌های خود باشیم و رسیدن به چنین جایگاه خطیری مستلزم تلاش و صبر عظیمی است و پاداش آن عظیم‌تر خواهد بود. یادمان نرود مسافران ما سفر حساسی را در پیش رودارند. جاده لغزنده است و این ناشی از نوسانات و لغزش‌های درونی‌شان نیز هست.

راه بسی سخت و دشوار و هزارتو در تو در پس هر خم جاده. نمی‌دانند چه چیز انتظارشان را می‌کشد. مسیر سخت است و گاه سرد و حتی گرم. گرگ‌های هزارچهره و راهزن‌ها به شکلی زیبا انتظارشان را می‌کشد و گاه سرمست‌اند و گاه حیران. گویی در چرخ‌وفلکی نشسته و تصاویر آنچه می‌بیند و حس می‌نماید واقعی نیست؛ و یار سفر به شانه‌های عظیمشان سنگینی می‌کند؛ و حتی اگر گزاف نباشد تا زمانی که نیاز به مراد دارند. دست‌وپایشان نیز بسته است. آیا بودن در کنار چنین مسافری و صبر کردن به‌پای چنین محصولی و حرکت و تلاش نمودن برای رهایی‌اش و رهایی‌مان شایسته نیست؟ صبر، دندان روی جگر گذاشتن است. صبر دیده‌ها را نادیده فرض کردن است برای صبور بودن، باید به دانایی رسید. باید پذیرش پیدا کرد و تسلیم بود. باید جایگاه خود را پیدا کرد و پذیرفت که شرایط فعلاً همین است. برای تغییرش باید تفکر و تلاش نمود؛ و پیوسته کاشت و داشت و برداشت نمود و مهم‌تر این‌که یادمان نرود ایمان‌هایمان و بی‌ایمانی‌مان که با خود و باخدای خود و مسافران خود بستیم؛ و در آخر ای عزیز بزرگوار گاهی درها بسته و محکم است و کلید دست دیگری است. برای اینکه دری باز شود و کلید در دستانمان آید آن‌قدر می‌کوبیم تا در گشوده شود و با صبر عاشقانه انتظار می‌کشیم به امید آن لحظه ...

نویسنده: همسفر صدیقه آتش‌بار

تایپ: همسفر اشرف

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .