سلام دوستان سیما هستم همسفر
«آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است». راهنمای پر از عشقم، خانم مریم عزیز، واژه سپاس در برابر از خودگذشتگی و ایثار شما ذرهای بیش نیست. من از شما آموختم چگونه زيستن را، چگونه اندیشیدن را، محبت و دوست داشتن را، گذشت و فداکاری را.شما نوری هستی از طرف خداوند که اندیشههای تاریک مرا به سمت نور هدایت کرد و نگاه مرا به زندگی تغییر داد.به پاس الطاف بیپایانت، دستان پر از مهرت را میبوسم و دعای خیرم را بدرقه راهت میکنم. انشاءالله که همیشه در پناه خداوند باشید.
سلام دوستان سمیه هستم همسفر
خداوندرا سپاس میگویم، بابت حضورم در منبع نور و روشنایی، یعنی کنگره ۶۰. این هفته مبارک را در ابتدا خدمت اولین راهنمای کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ايشان تبریک عرض مینمایم و برای ایشان و خانواده پر از مهرشان، آرزوی سلامتی و عمری باعزت را از خداوند خواهانم. در ادامه تبریک به تمامی راهنمایان، به خصوص راهنمایان نمایندگی جواد گلپایگان. همچنین تبریک ویژه خدمت راهنمای مهربانم، خانم مریم نازنین و دوست داشتنی. انشاءالله که سلامت باشید و پایدار. راهنمای مهربانم تو را سپاس میگویم، بابت نامت یعنی راهنما. زیرا شما روشن کننده راه و مسیر زندگیام شدهاید.
سپاست میگویم بابت آموزشهای بیمنتت؛ که همچون باران الهی بر دل و قلب و زندگی خشکیده من باریدید. سپاست میگویم بابت اینکه هنر انسان بودن و عاشق بودن را به من آموختید. شکر و شکر بابت نوری که همچون انوار الهی بر دل پر از کینه من فرستادید. مهربان جان دوستت دارم بابت آن همه محبت و مهربانی و موج عشقی که به من آموختید تا هم از افکارم و هم از قلبم و کردارم جاری شود. سپاست میگویم بابت آن همه امیدهای پی در پی، که به من دادی تا من بتوانم حرکت کنم و به منبع نور و روشنایی برسم. البته با چشمانی باز و تیزبین. این روز پرشکوه گوارای وجودتان باد.
سلام دوستان مریم هستم همسفر
هفته راهنما را به جناب مهندس عزیز و بزرگ مرد کنگره ۶۰ و تمامی راهنمایان نمایندگی جواد گلپایگان به خصوص راهنمای عزیزم خانم مریم تبریک عرض مینمایم.نمیدانم با چه زبانی باید قدردان زحمات بیدریغ ایشان باشم. راهنمای عزیزم از شما به خاطر این همه صبوری و دلسوزی که در حق من روا داشتهاید؛ سپاسگزارم.
روزی که شما را دیدم جسم و جانم را غبار غم فرا گرفته بود، نه چیزی میدیدم و نه چیزی میشنیدم و نه امیدی به زندگی داشتم. تا اینکه شما آمدید و دنیای تازهای را به من هدیه کردید و با چراغی که در دست داشتید، مرا به سوی سرزمین نور و عشق امید هدایت کردید. سخنان شما آنچنان دلنشین بودند که باعث گردید تا تمام ناخوشیهایم از یادم بروند. به همین خاطر من متوجه شدم که با حرکت راه نمایان میشود، ولی بدون حرکت، هیچ راهی نمایان نمیشود. راهنمای عزیزم وجود بیکرانت را سپاس میگویم. زیرا شما آمديد و مرا دلگرم زندگی کردید تا من بتوانم جاده پرپیچ و خم زندگی را با امید طی کنم. آب حیات را جرعه جرعه در پیمانه زندگی من ریختید تا از این طریق خزان زندگیام را به بهار تبدیل کنید تا من بتوانم قدم به قدم به پیش بروم و به مقصد برسم. مقصدی که پر از نور و پر از عشق است. راهنمای عزیزم خانم مریم دوستت دارم.
سلام دوستان بهناز هستم یک همسفر
راهنما یعنی، رفتن و رسیدن، آموزش دادن و آموزش دیدن. راهنما یعنی؛ هدایت انسانهای در بند، نمایش قدرت و صلابت، منبع نور و روشنایی، آسایش و آرامش.
خدا را شکر، شکر، شکر که من همسفر را با کنگره آشنا کرد. اول از همه از جناب مهندس و خانواده محترم ايشان تشکر میکنم؛ بابت ایجاد چنین جایگاه سبزی که من همسفر را به آن آرامشی که لازمه زندگیام بود، رسانید. از خانم مریم عزیزم تشکر میکنم که با نگاه کردن به چهرهاش، موج غم را از وجودم میزداید. تنها خداوند میداند که من همسفر در این چند سال چگونه زندگی کردهام و به هیچ کس اجازه ندادم که غم را در چهره من ببیند.
در واقع همیشه، همه چیز را عادی نشان میدادم؛ ولی از درون متلاشی بودم. اما با گوش سپردن به صحبتهای خانم مریم و صدای دلنشینش، چنان آرام گرفتهام که گویی هیچ مشکلی ندارم. البته مدتی پیش یک غم بزرگی در دلم بود که باعث شده که من از زندگی سیر شوم. در واقع به مدت یک هفته به همه فقط نگاه میکردم؛ حرف میزدم، اما نه چیزی میشنیدم و نه چیزی میدیدم. تا اینکه با خانم مریم مشورت کردم؛ نه حضوری، بلکه با پیامک. چنان آرامشی در دلم رخنه کرد و حال دلم خوب شد که نمیتوانم وصفش کنم. فقط میخواهم بگویم: خانم مریم عزیز از اینکه خداوند من را در مسیری قرار داد که شما را ببينم و از شما آموزش بگیرم و در مسیر درست زيستن قرار بگیرم؛ هزاران بار شکر خدا را به جا میآورم. امیدوارم خداوند برایتان بهترینها را رقم بزند.
سلام دوستان سمیه هستم همسفر
درابتدا این هفته زیبا و خجسته را خدمت جناب مهندس و خانواده محترم ايشان تبریک عرض مینمایم. همچنین این روز پرشکوه را خدمت تمامی راهنمایان عزیزی که با زحمات بیوقفه خودشان باعث سرافرازی و به پا داشتن این کنگره عظیم شدهاند، تبریک و شادباش عرض مینمایم. در ادامه این روز عزیز را خدمت راهنمایان شعبه جواد گلپایگان، به ویژه خدمت خانم مریم عزیز راهنمای گرامیام تبریک و تهنیت عرض مینمایم.
درود بر تو ای گوهر گرانقدر و ای گرانبها قله ایثار و استقامت. شما با نسیم علم و دانش خود، طراوات خاصی به این جسمهای در خواب و ناآگاه ما بخشیدی. شما باعث گردیدید تا ما بتوانیم از سوی تاریکیها، ذلت و جهل به سوی روشنایی، سربلندی، علم و آگاهی گام برداریم و از بیمعرفتی به سوی علم راه یابیم. به راستی اگر شما نبوديد چه کسی میتوانست دستگیر ما در این طوفان سهمگین زندگانی بشود و ما را به سوی کشتی پربار علم و معرفت راهنمایی بکند. بنابراین همه تشکر و قدردانیام ویژه کسی است که در همه سختیها کنارم بوده و در تک تک لحظات، همراه و هم قدمم بوده است. از تمام اعماق وجودم از شما تشکر میکنم و بابت تمام آنچه که بیمنت به من بخشیدهای، سپاسگزارم.
سلام دوستان نیره هستم همسفر
در ابتدا از خدای مهربان سپاسگزارم که فرصت دوباره زندگی کردن را به من هدیه داد،همچنین از جناب آقای مهندس و خانواده محترم ایشان سپاسگزارم که چنین بستری را برای من همسفر مهيا کردهاند و راهنمایانی از جنس عشق و محبت برای من همسفر قرار دادهاند که بتوانم از آنها آموزش بگیرم. هفته راهنما را خدمت ایشان و خانواده محترمشان و همچنین به تمام راهنمایان کنگره ۶۰ به خصوص راهنمای عزیزم خانممریم تبریک عرض مینمایم.
یادم نمیرود روزی را که در قعر تاریکیها بودم و با دست و پا زدنهای بیجهت و همچنین با فکرهای منفی برای خودم چاهی را درست کرده بودم که نه راه پس داشتم و نه راه پیش. فکر میکردم که دیگر کار من تمام است؛ همیشه فکر میکردم که یک موجود اضافی هستم و در مسیر ضدارزشها قرار گرفتهام. جسم و جان من را غبار ناامیدی فرا گرفته بود، نه چیزی میدیدم، نه چیزی میشنیدم. ناگهان از دریچه تاریکی نوری را دیدم که به دنبال آن نور رهسپار شدم تا به بهشت زمینی رسیدم.
آری، آنجا با انسانهایی روبهرو شدم که مهربان و دوست داشتنی بودند و لباسهای سفید و مرتبی بر تن داشتند، چه حس قشنگی در آنجا بود. به همین خاطر من توانستم با کمک و آموزشهای راهنمای عزیزم خانم مریم از تاریکیها خارج شوم و امروز با این حالخوش از او تقدیر و تشکر کنم. امیدوارم بتوانم گوشهای از زحمتهای ایشان را جبران کنم.هفته راهنما مبارک.
سلام دوستان منصوره هستم همسفر و مسافر تغذیه سالم
از اینکه در کنگره قرار گرفتهام خدا را شکر میگویم. من هم هفته راهنما را اول به راهنمای، راهنمایان، جناب آقای مهندس وخانواده محترم ايشان تبریک عرض مینمایم.همچنین به تمام راهنماهای شعبه جواد، خصوصا راهنماهای عزیز خودم خانم مریم و خانم آرزوی عزیز که از پیشگامان کنگره هستند، تبریک ویژه عرض مینمایم.
زبان من گویای این همه صبر و از خودگذشتگی و عشق و محبت، که از قلب سلیم عبور میکند نیست. واقعا چگونه میتوانم سپاسگزار این همه عشق و محبت باشم.چه بگویم از روزهایی که با ناامیدی کامل سپری میشد... شبها با گریه میخوابیدم، انگار که این گریه کردنها برای من حکم لالایی را داشت. صبحها با دیدن کابوس از خواب بیدار میشدم... اصلا دلم نمیخواست به مهمانی بروم و یا مهمان داشته باشم؛ زیرا حوصله تجسسها و سؤالهای دیگران را نداشتم. همیشه سؤالم از خداوند این بود که خدایا تا کی میخواهی من را در چنین وضعیتی ببینی؟
در حالی که تو از یک مادر مهربانتر هستی و میدانی که من نه میتوانم و نه طاقت دارم که فرزند خود را در چنین حالی ببینم. در واقع ذهنم پر از فکرهای منفی بود و حتئ نمیدانستم که با این افکار منفی، ۶۰ درجه زیر صفر هستم و هیچ خبری از گرما و انرژی و امید نیست. در آن روزها که مهر معتاد بودن و بیغیرت بودن و هزاران انگ دیگر را بر پیشانی مسافرم زده بودند؛ یادم هست که یک روز مسافرم به منزل یکی از اقوام نزدیک که در ان جی او های دیگر آموزش دیده بود و ترک اعتیاد کرده بود و حکم راهنما را داشت رفته بود. ایشان به مسافرم گفته بود که تنها راه تو این است که بروی و خودت را خلاص کنی...
زیرا تو نه در زمین و نه در خانه جا داری. حتئ مسافرم را از خانهی خودش بیرون کرده بود و بعد توسط تلفن این قضیه را به خودم نیز اطلاع داد که من به مسافرت چنین حرفی را زدهام. من نیز حرف او را تأیید کردم و گفتم که بهترین حرف را به او زدهای. اما بعد از این ماجرا تمام وجودم میلرزید؛ چونکه مسافرم میگفت: ای کاش این دنیا تمام میشد... یا میگفت که اگر خودکشی گناه نبود خودم را خلاص میکردم تا از این بدبختی رها شوم.این روزها گذشت تا اینکه راه کنگره برایم نمایان شد. در واقع خداوند چنین اذنی را به من داد که راه کنگره برایم هموار گردید.
من نیز با آغوش باز این مسیر را پذیرفتم و با اعضای کنگره گره خوردم. انشاءالله که بتوانم ذره ذره عشق و محبتی را که راهنماهای عزیزم به من هدیه کردهاند را جبران کنم. زیرا اگر راهنماهای عزیزم آن جرقه را در زندگی من منصوره روشن نکرده بودند؛ الآن معلوم نبود که من و مسافرم در کجا بودیم و با چه انگیزهای داشتیم زندگی میکردیم. به همین خاطر من در مقابل راهنماهای عزیزم سر تعظيم فرود میآورم و بوسه بر دستان پر از عشق و محبتشان میزنم. خدایا بابت این عمل عظیم، شکر، شکر، شکر.
سلام دوستان رویا هستم همسفر
ابتدا خداوند را شاکر هستم که من را با کنگره آشنا کرد و به من فرصت داد تا بتوانم با خود و دنیای بیرون آشنا شوم. همچنین در این مسیر، راهنمای مهربان و دلسوزی را به من هدیه داد تا بتوانم با آموزشها و راهنماییهای ایشان بهتر گام بردارم. راهنمای عزیزم دستانت را میبوسم و از خداوند میخواهم که همیشه سلامت باشید و همچنین غرق در خوشی و آرامش باشید. زیرا شما مانند شمعی سوختید تا من ساخته شوم، آب حیات را جرعه جرعه در پیمانه زندگیام ریختید تا من زندگیام را به بهار تبدیل کنم. مانند آموزگاری عاشق، الفبای زندگی را به من سرمشق دادید و با صدایی پرمهر در گوشم زمزمه کردید عشق را، گذشت را، مهربانی را، صبر را و چگونه زيستن را. سخنانت چنان دلنشین بود که تمام ناخوشیهایم ز یادم رفتند.
خورشید نگاهت چنان گرمایی به وجود یخ زدهام تاباند که جان تازهای به من بخشید. حتئ نگاهت با من طوری حرف میزد که مرا وادار به تغییر میکرد و ناامیدی و سکون را تبدیل به دنیایی از امید و حرکت میکرد. آمدی و مرا دلگرم کردی تا بتوانم جاده پر پیچ و خم زندگی را با داشتن امید طی کنم. از من خواستی تا بنویسم که در کنگره چه آموختم؟ و من گفتم و نوشتم: کنگره دری بود که خداوند بعد از صدها در بسته به روی من گشود تا دوباره متولد شوم و زندگی کنم و بیاموزم.
در آخر باید بگويم که این هفته را به جناب مهندس دژاکام و همه راهنمایان گرامی و همچنین به راهنمای عزیزم خانم مریم تبریک عرض مینمایم و امیدوارم که بتوانم راهنما بشوم تا از این طریق بتوانم زحمات راهنمای خوب خودم را جبران کنم.
سلام دوستان راضیه هستم همسفر و مسافر نیکوتین
در ابتدا فرا رسیدن هفته راهنما را خدمت جناب آقای مهندس و خانواده پر مهرش تبریک عرض مینمایم و از خدواند متعال طول عمر با عزت برای ایشان و خانواده بزرگوارش آرزومندم.همچنین این روز پرشکوه را خدمت کمک راهنمایان کنگره ۶۰ و راهنمای خودم خانم مریم عزیز و خانم جلالی عزیز تبریک عرض مینمایم.
از کمک راهنمای عزیزم بسیار ممنونم که با عشق و محبت و مهربانیش من را پذیرفت و در آغوش خویش جا داد و به من آموزش داد تا بتوانم در مقابل این همه مشکلات بایستم و مثل یک درخت تنومندی در مقابل این همه سختیها و ضدارزشیها بایستم و یکی یکی آنها را شکست بدهم و راه درست را برای خودم هموار کنم و به پیش بروم و یکی یکی آنها را از سر راهم بردارم. در واقع وقتی که به حرفهای راهنمای خوب و مهربانم فکر میکنم خیلی قویتر میشوم و به مسیرم ادامه میدهم و میبینم که چقدر در این مسیر موفق هستم. در کل این موفقیت را مدیون راهنمای عزیزم هستم و از همينجا بر دستان مهربانش بوسه میزنم و از زحماتش قدردانى میکنم. وقتی که من وارد کنگره شدم از همان اول به من گفتند که باید یک راهنما انتخاب کنید.
به همین خاطر وقتی که صبوری و مهربانی خانم مریم را مشاهده کردم، همین امر باعث گردید تا من به سوی ایشان جذب شوم و عشق و محبت را در وجودش احساس کنم. در واقع عشق و محبت ایشان باعث گردید که من برای حفظ زندگیام تلاش کنم. یکی از بهترین صفتهای که در راهنمای عزیزم دیدم، اجرای صحیح قوانین، عمل سالم و عشق بلاعوض بود که این صفات بسیار قابل تحسین میباشند. کلام آخر این که وقتی یک مشکلی سر راهم قرار میگیرد، ایشان طوری با صحبتهایش به من آرامش میدهد که من دیگر به آن مشکل فکر نمیکنم. به همین خاطر خدا را شکر میکنم و با تمام وجودم یک بار دیگر هفته راهنما را به خانم مریم عزیز و مهربانم تبریک عرض مینمایم.
رابط خبری: همسفر رویا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ویراستار: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
عکس: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهری، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی جواد
- تعداد بازدید از این مطلب :
346