سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر.
ابتدا از ایجنت محترم که در این راه و این خدمت من را همراهی کردند، تشکر میکنم و افتخاری بود که با راهنمای خوب خودم خانم فاطمه مرادی ، این چهارده ماه را سپری کنم.
مرزبان در عین حال که باید مقتدر، قانونمدار، منضبط و منظم باشد به همان نسبت هم باید خونسرد، مردمدار، خوشزبان و مودب باشد؛ در غیر این صورت نمیتواند آنگونه که شایستهی این جایگاه است خدمت کند.
مرزبانی یعنی فداکاری، یعنی عشقِ بلاعوض و یک مرزبان باید بتواند این عشق را به دیگران که با دلی شکسته وارد کنگره۶۰ میشوند، منتقل کند.
بسیار خوشحالم که در این خدمت آموزش گرفتم، از تمامی همسفران نمایندگی بنیان که عاشقانه دوستشان دارم و با من همیشه همکاری لازم را انجام دادند، تشکر میکنم.
به عنوان مرزبان خبری نمایندگی بنیان، از عزیزانی که خدمتگزار سایت بودند سپاسگزارم؛ همیشه من را شرمنده خودشان کردند.
از آقای نظامی، ایجنت محترم و مرزبانان قسمت مسافران که صمیمانه با ما همکاری کردند و باعث شدند این خدمت به خوبی به پایان برسد، متشکرم.
ممنون از شما که این فرصت را در اختیار من قرار دادید.
سلام دوستان مژگان هستم همسفر یاسر.
به نام قدرت مطلق ا...
ابتدا حمد و سپاس ایزد منان را سزاست
از من خواسته شده تا در این زمان که به پایان دوره خدمت بسیار ارزشمند و پر از عشق مرزبانی رسیدهام، دلنوشتهای را تقدیم کنم.
راستش هنوز کمی گیج هستم و در توصیف احوال کنونیام باید بگویم که، همچون فردی هستم که برای اولین بار به سفری بسیار خاص رفته و در شورِ لذت، شهد و شیرینی آن سفر غرقه است و اکنون که سفرش پایان یافته همچنان دل و روحش در آن وادی و جایگاه مانده و شاید هنوز باور نکرده که سفر زیبایش به پایان رسیده و در نوعی بُهت و سرگشتگی بهسر میبرد.
از طرفی میداند که برای هر چیزی انتهایی است و از طرفی همچنان دل در گِروی آن حلاوت و خوشی دارد.
اما اکنون خوب میدانم که این نیز فرصتی بود برای تفکر، تجربه، آموزش، جستجو، تلاش و تدبر در جهت یافتن و رسیدن به خود و باید در زمانبندی بسیار مناسب و منظم خود رها گشته و با توشهای پر از آموزش، تجربه، برکت و سرشار از دعای خیر و شادی از انجام خدمتی چنین ارزشمند گامهایم را محکمتر در مسیر نور و روشنایی و رسیدن به مکانی که از آنجا انشعاب یافتهایم، بردارم.
نیک میدانم که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است، پس باید بدون دلبستگی، گذشت و رفت و به مسیر ادامه داد تا رسیدن به سر منزل مقصود.
خشنود و سرشار از غرورم، چرا که در تمام مدت ۱۴ماه با تمام توان سعی کردم تا خالصانه در خدمت خلق خدا باشم و حتی در لحظاتی که شاید شانههای خودم در زیر بار اندوه و فشار روزگار سنگین بود، بار غم را درپسِ دربهای ورود به قطعهای از بهشت، زمین گذارده و خندان و بشاش سعی کردم تا خالی از منیت و حسهای ناخوش، وارد نمایندگی شوم زیرا معتقدم که بالاترین کمک، یاری و خدمت ما این است که، دلها را شاد کنیم و باری از دوش بندگانِ خدا برداریم، گرهای باز کنیم و دستی را بگیریم و گرم بِفِشاریم و برایشان حالی خوش به ارمغان آوریم و در این مسیر بایستی تا حد توان از خود گذشت؛ امیدم این است که به این مهم دست پیدا کرده باشم؛
احساس می کنم این تمرین از خودگذشتگی و خدمت فقط برای خدمت، روح و دل من را بزرگ کرد و به جانم طراوت بخشید.
در واپسین روزها و هفتههای خدمت مثل همیشه از اظهار لطف همسفران نازنین (که از هریک به نوعی درس گرفتم)؛ بسیار شاد شده و خرسندم از اینکه حال خوشی را در کنار یکدیگر داشتیم. خوشحالم که در خاطرشان مژگان، به عنوان مرزبانی با صورتی که همیشه با عشق میخندید، تداعی میشود و حقیقتاً چه لذتی بالاتر از رضایت و شادی خدا و خلق خدا!!
سبک بالم و شاد و از صمیم قلب آرزو میکنم خدمتم مورد عنایت و قبولی درگاه احدیت و دوستان عزیزم در نمایندگی بنیان مشهد، واقع شده باشد و بتوانم در هر جایگاهی که قسمت و نصیبم میگردد، خالصانه و با تمام وجود خدمت نموده و از آزمونهای زندگی سربلند و سرافراز بیرون بیایم و در این تَقَلّاها بتوانم کیمیاگری واقعی شوم و مس وجودم را به طلا تبدیل نمایم.
ویراستاران متن: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ناهید ( لژیون دهم)، همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر ناهید ( لژیون یازدهم)
ارسال مطلب: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر ناهید ( لژیون دهم)
همسفران نمایندگی بنیان مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
234