English Version
This Site Is Available In English

کنگره قوی‌ترین و غنی‌ترین منبع اطلاعاتی است (نمایندگی آکادمی)

کنگره قوی‌ترین و غنی‌ترین منبع اطلاعاتی است (نمایندگی آکادمی)

چهاردهمین جلسه از دوره شصت و چهارم کارگاه‌های آموزشی- خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی آکادمی، با استادی مسافر خاطره راهنما، نگهبانی مسافر سودابه و دبیری مسافر عاطفه، با دستور جلسه "وادی یازدهم و تأثیر آن روی من" روز یکشنبه 12 آذرماه 1402 رأس ساعت 13:30 آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان خاطره هستم یک مسافر
خیلی خوشحالم که امروز در خدمتتان هستم. ابتدا در مورد دستور جلسه صحبت می‌کنم و بعد سومین سال رهایی خانم رهای عزیز را در کنار هم جشن می‌گیریم.
دستور جلسه وادی یازدهم است؛ "چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند". وادی با داستان جذاب نبرد تاریکی و روشنایی شروع می‌شود. در واقع با تفویض اختیار به انسان، نیروهای مثبت و منفی کارشان را شروع کردند و هر کدام وظیفه دارند که انسان را به سمت خود بکشانند و در مسیر خود هدایت کنند. اما نکته‌ی جالبی که اهریمن به آن اشاره می‌کند، این نیروها تنها با القا و الهام می‌توانند انسان را دعوت به انجام کاری کنند، انتخاب بر عهده‌ی خود انسان می‌باشد، چراکه اختیار انسان محترم شمرده شده است.
اما چرا این بازی طراحی شد؟ درواقع این نبرد لازمه‌ رشد و تکامل انسان است، اگر بتواند در این جدال خیر و شر کار درست را انجام دهد، فرامین را اجرا کند و سربلند از این بازی بیرون بیاید، جهش و رشد برایش اتفاق می‌افتد و ارتقا پیدا می‌کند. اما اگر نتواند، در همان سطح باقی می‌ماند.
وادی یازدهم به ما می‌گوید برای این‌که بتوانیم حرکت داشته باشیم و به هدفی که می‌خواهیم برسیم، می‌بایست مثل رود خروشان و چشمه‌ی جوشان باشیم، و برای این‌ امر، دو پارامتر لازم و ضروری است؛ اول داشتن منابع اطلاعاتی قوی و صحیح، و دوم ایجاد اختلاف پتانسیل یا تغییر جایگاه.
به نظر من کنگره قوی‌ترین و غنی‌ترین منبع اطلاعاتی است، ما با کمک آموزش‌های به‌روز و صحیح آقای مهندس می‌توانیم از این منبع انرژی سرشار شویم و دائما خود را شارژ کنیم. اما این به تنهایی کافی نیست، من باید در خودم اختلاف پتانسیل ایجاد کنم، چگونه؟ با تغییر جایگاه، یعنی مدام از نظر درونی و بیرونی رو به جلو در حرکت باشم.
مثالی می‌زنم؛ من زمانی که وارد کنگره می‌شوم، مصرف‌کننده هستم، سفر می‌کنم، به رهایی می‌رسم و خوشحال و شارژ  می‌شوم. ممکن است تا دو هفته هم روی ابرها باشم، ولی مدتی که می‌گذرد، متوجه می‌شوم سطح انرژی‌ام پایین آمده و دشارژ شده‌ام. برای این‌که دوباره شارژ شوم، باید یک برنامه جدید داشته‌ باشم، مدام در حرکت باشم و بتوانم آن انرژی را به جریان بیندازم. این موضوع در زندگی شخصی‌ نیز صدق می‌کند، باید مدام برای زندگی‌مان هدف‌های کوچک و بزرگ داشته باشیم و در حرکت باشیم.
اما چه کسانی به رود خروشان و چشمه‌ی جوشان تبدیل می‌شوند؟ انسان‌هایی که خواست درونی آن‌ها به حد اعلای خود رسیده باشد، این نکته بسیار مهم است که کیفیت خواسته‌ی من چگونه باید باشد. اگر هدف یا خواسته‌ای دارم، مثل درمان، تحصیل یا رسیدن به یک جایگاه خاص، مسلما موانع و مشکلاتی سر راهم قرار می‌گیرد، اما من با این مسائل چگونه برخورد می‌کنم؟ آیا متوقف می‌شوم، یا مانند رود خروشان تمام تلاش خود را می‌کنم تا راهی پیدا کنم، نقبی بزنم و از آن صخره یا مانع عبور کنم و به حرکت خود ادامه دهم. انجام این کار به نیروی درونی و زایندگی چشمه‌ی وجودی من برمی‌گردد.
اما اگر بخواهم با اصرار خانواده، پدر و مادر، راهنما یا رئیسم حرکت کنم، مثل این است که کسی با سطل درون چشمه‌ی وجودی من آب بریزد، ممکن است بتوانم چند قدم حرکت کنم، ولی به‌زودی متوقف می‌شوم و توان حرکت نخواهم داشت، زیرا جوشش درونی را ندارم، و درنهایت تبدیل به مرداب خواهم شد.

سخنان استاد در مورد تولد خانم رها:
سومین سال رهایی خانم رهای عزیز را ابتدا خدمت جناب مهندس تبریک عرض می‌کنم، به خود خانم رها، خانواده محترمشان و تمام اعضای کنگره تبریک می‌گویم. خانم رها از شاگردان قدیمی من هستند، بسیار رهجوی خوبی بودند، چه در سفر اول و چه سفر دوم، کاملاً فرمان‌بردار و یک الگوی تمام عيار بودند. اگر به دلیلی نمی‌توانستم در لژیون حضور داشته باشم، با خیال راحت لژیون را دست ایشان می‌سپردم و می‌دانستم آنقدر عشق دارند و ارتباط و رفتارشان با بچه‌ها خوب است که همه از ایشان حرف‌شنوی دارند و کار را خیلی خوب هندل می‌کنند.
اگر بخواهم از سفر اول ایشان بگویم، زمانی که وارد لژیون من شدند، با اینکه تحصیل‌کرده بودند و چند سال کار مشاوره انجام داده بودند، به خاطر مصرف، به‌هم‌ریختگی‌های زیادی داشتند و حجابی روی افکار و نگاهشان کشیده شده بود، می‌دانیم که مواد مخدر خمر است و خمر یعنی حجاب و پرده و پوشش، در واقع شخص مصرف‌کننده خود واقعی‌اش را نمی‌بیند. خانم رها هم تصورشان بر این بود که مصرف مواد تخریبی برایش به وجود نیاورده‌، ولی به‌مرور زمان و با کمک آموزش‌ها، این حجاب و پرده لایه لایه کنار زده شد و بیدار شدند، و تازه متوجه شدند چه اتفاقاتی در صور پنهان و آشکارشان افتاده است، و خودشان را سرزنش می‌کردند که من با خودم، خانواده‌ و زندگی‌ام چه کرده‌ام! آموزش‌های کنگره خیلی به ایشان کمک کرد که درک کنند هر کسی در هر جایگاهی قرار گرفته، عملکرد خودش می‌باشد و با خواست خود در آن جایگاه قرار گرفته است، آرامش خود را به دست آوردند و توانستند به سفر خود ادامه دهند.
فرازوفرودها همچنان ادامه داشت؛ در مقطعی از سفر دچار بحران‌های شدیدی شدند، پدر عزیزشان را از دست دادند، بیماری و اعتیاد تنها پسرشان خیلی برایشان چالش‌برانگیز بود، ولی به هر طریقی که بود به کنگره می‌آمدند. گاهی احساس می‌کردم رها نه می‌بیند و نه می‌شنود، فقط می‌آمد و با چنگ و دندان خودش را وصل نگه می‌داشت تا بتواند به این نبرد ادامه دهد، و همین امر به ایشان کمک کرد. عشق زیادی که درونشان وجود داشت و ایمان قلبی، باعث شد تا بتوانند تمام آن مسائل و ناهمواری‌ها و موانع را پشت سر بگذارند، و شکر خدا در جایگاه یک همسر، یک مادر، یک دختر، و همین‌طور در کنگره خیلی قوی و خوب عمل می‌کنند. 
خانم رها عاشق این بودند که راهنمای تازه‌واردین بشوند، خوشحالم که به این آرزویشان رسیدند. در این جایگاه خیلی خوب عمل می‌کنند و می‌درخشند، ولی از ایشان می‌خواهم برای سال آینده در آزمون راهنمایی قبول شوند و شال نارنجی را دریافت کنند، چراکه واقعا پتانسیل و توانایی این کار را دارند. امیدوارم امسال به خواست قلبی‌شان که درمان و رهایی پسرشان است برسند و آرزویشان محقق شود، و بتوانند پر قدرت‌تر و پرتلاش‌تر به حرکت خود ادامه‌ دهند.
یک خاطره کوچک هم بگویم؛ همه با نوع ادبیات و بیان خانم رها آشنا هستیم، خودشان تعریف می‌کردند زمانی که ساقی برایشان مواد می‌آورد، بسیار مودبانه و محترمانه با او برخورد می‌کرد و مراتب تشکر و قدردانی خود را ابراز می‌داشت، هر بار برای همسر و فرزندش هدیه می‌خرید و سپاسگزاری می‌کرد. آنقدر که آن بنده خدا عذاب وجدان گرفته بود و می‌گفت؛ می‌توانم از شما خواهش کنم مواد مصرف نکنید؟ من از این‌که برای شما چیزی بیاورم ناراحت می‌شوم، شخصيت‌ شما اصلا به مصرف‌کنندگان نمی‌خورد!
واقعا همین‌طور است، هیچ‌کدام از ما شان و جایگاهمان این نیست، به قول آقای مهندس؛ انسان مقام انسانی خود را جایی جا گذاشته‌ و خود بر این آگاه نیست، باید آن را بیاید. امیدوارم همه ما جایگاه واقعی خود را پیدا کنیم و در آن قرار بگیریم.

خانم رها، نام راهنما؛ خانم خاطره- آنتی ایکس مصرفی: شیشه- روش درمان: DST- داروی درمان: OT- مدت سفر: 14 ماه- مدت رهایی: 3 سال و یک ماه- رشته ورزشی: شنا

سخنان خانم رها:
سلام دوستان رها هستم مسافر
خیلی خوشحالم که در کنار شما عزیزان هستم. در ابتدا از آقای مهندس سپاسگزاری می‌کنم که بنیان این مکان مقدس هستند، جایی که ما آموزش می‌گیریم و به رهایی می‌رسیم. از ایجنت محترم خانم زهرا و مرزبانان عزیز که این جشن را ترتیب دادند ممنونم. از استاد و راهنمای خوبم بسیار سپاسگزارم، عشقم نسبت به ایشان بی‌نهایت است و قابل‌بیان نیست، زندگی‌ام را مدیون ایشان هستم. از همسرم و پسرم که تمام وجود من هستند تشکر می‌کنم، خیلی خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم که امروز کنار من هستند. از هم لژیونی‌هایم و از تمام شما عزیزان ممنونم.
دیشب فکر می‌کردم که چه باید بگویم، نمی‌دانم چرا دیالوگ فیلم روسری آبی به ذهنم آمد که بگویم: "خوشبختی آن چیزی نیست که آدم‌ها از بیرون می‌بینند، خوشبختی در دل آدم‌هاست، دلت که شاد باشد، خوشبخت هستی" و من خیلی خوشبخت هستم از این‌که همسرم که همه وجودم است در کنارم حضور دارد، پسرم که نفسم به نفسش بسته است، و استادم در کنارم است و در بین همه شما عزیزان هستم. چه چیزی بهتر از این؟ من خیلی خوشبختم و به خاطر داشتن این عزیزان و از خداوند سپاسگزاری می‌کنم.

سخنان آقا مهدی همسر خانم رها:
سلام دوستان مهدی هستم همسفر
خداوند را سپاسگزارم بابت تمام نعمت‌هایش، ممنونم از آقای مهندس و خانم خاطره راهنمای رها، و تک‌تک عزیزانی که با جان و دل خدمت می‌کنند. انرژی مثبتی که اینجا جاری است، وارد زندگی ما هم می‌شود، و از این بابت خداوند را شکر می‌گویم. امیدوارم این‌ مکان باقی باشد برای دوستانی که می‌آیند و خودشان را پیدا می‌کنند، و ثابت‌قدم بمانند و این راه را ادامه دهند. چیزی که من اینجا متوجه شدم، عشقی است که بلاعوض داده می‌شود، این بهترین نکته‌ای است که من در کنگره دیده‌ام.

سخنان آقای فرحان پسر خانم رها:
سلام دوستان فرحان هستم همسفر
خیلی خوشحالم و از مادرم بسیار ممنون هستم، در این چند سال خیلی اذیتشان کرده‌ام و شرمنده‌شان هستم، خیلی مواقع ناامیدشان کردم، ولی خوشحالم که امروز سلامت هستند و در کنار خانواده حضور دارند، وجودشان برای من یک دنیا ارزش دارد. همین‌که همواره در کنارم هستند و به من عشق می‌ورزند بی‌نهایت  برای من زیباست.

آرزو:
آرزوی اول: تحقق آرزوهای عزیزانم؛ همسرم، فرزندم و خانم خاطره عزیزم.
آرزوی دوم: از خداوند می‌خواهم کمکم کند بتوانم در کنگره بمانم، خدمت کنم و همدرد باشم.

تایپ و ویرایش: مسافر الهام- نمایندگی آکادمی
بازبینی و ارسال: مسافر خاطره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .