هشتمین جلسه از دوره نهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، ویژه مسافران و همسفران نمایندگی دکتر مسعود، با استادی دیده بان محترم آقای حکیمی، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر معین، با دستور جلسه "جهانبینی در ورزش"در روز شنبه چهارم آذر ماه ۱۴۰۲ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
.jpg)
از خداوند سپاسگزارم که توفیق خدمت را یکبار دیگر به من عطا کرد که اینجا در خدمت شما باشم و از همه خدمتگزاران این شعبه هم تشکر میکنم. دستور جلسه جهانبینی در ورزش است، جناب مهندس ورزش کردن را در کنار درمان توصیه کردند و بعدها به تجربه ثابت شد که چقدر این امر میتواند به سالمسازی فرد کمک کند. بسیاری از اعضای کنگره حتی قبل از اینکه به کنگره بیایند یا قبل از مصرف، ورزش میکردند اما خیلی مهم است که انسان هر کاری را انجام میدهد با تفکر انجام بدهد یا بیتفکر. مهم است که قبل از انجام کاری فکر میکند یا بعد از انجام. باید توجه داشت که ما مثل یک مستأجر در جسم خود هستیم، مستأجری که نمیتواند جای خود را عوض کند و یک جسم جدید بگیرد، پس باید برای نگهداری و حفظ این ساختار تلاش کند و این مسئله نیاز به آموزش دارد. نیاز به آگاهی و روشنبینی دارد که ما بدانیم با چه ماشینی طرف هستیم. ما باید به این نکته برسیم که تا روزی که حیات داریم، کیفیت زندگی ما را این ماشین یا این جسم ما تعیین میکند که ما بتوانیم آن کارهایی را که میخواهیم به انجام برسانیم. با جسم سالم میتوانیم یکسری از علایقی که داریم را انجام بدهیم و لذت ببریم.
اگر بدون آگاهی با جسم رفتار کنیم و اهمیت توجه آگاهانه به جسم را درک نکنیم، جسم خود را به سمت مستهلک شدن پیش میبریم. حال چه چیزهایی باعث استهلاک جسم میشود؟ بهطور مثال انواع و اقسام مواد مخدر و الکل، شما اگر تمام مضرات موادهای مخدر را جمع کنید به گردپای سیگار هم نمیرسد. سیگار بسیار به جسم آسیب میزند؛ اما الان با توجه به آسیبهای فراوان سیگار به جسم شاهد این هستیم که تعداد اعضای ویلیام وایت زیاد نیست و اصلاً این تعداد راضیکننده نیست. در پرانتز میگویم که در این نمایندگی تعداد رهجوهای لژیون سیگار بسیار کم است، خیلی از راهنماها با رهجوهای سیگاری خود مدارا میکنند البته من هم اگر بهجای راهنماها باشم مدارا میکنم اما اصلاً رهجوهای سیگاری را تحویل نمیگیرم. به سوالاتش پاسخ نمیدهم، چون رهجویی که لژیون ویلیام وایت نمیرود انگار خواب است، شما به یک انسان خواب چه درسی میخواهید بدهید؟ چه توضیحی؟ ما با پیکرهای طرف هستیم که حدود سیوهفت هزار میلیارد و دویست سلول دارد که تجسم آن برای ما سخت است. سلولهای ما علاوه بر مواد غذایی به اکسیژن نیاز مداوم دارند و فردی که سیگار استفاده میکند، پروتئین هموگلوبین که باید اکسیژن را از ریه دریافت کند و از طریق جریان خون به همه سلولهای این پیکره برساند، نمیتواند کار خود را کامل و درست انجام بدهد و به همین دلیل به خیلی از سلولها اکسیژن کافی نمیرسد به همین دلیل چهره افراد سیگاری مشخص است چون بسیاری از سلولها به دلیل نرسیدن اکسیژن میمیرند، اما او حس نمیکند.مثل چاقی که تا زمانی که به جسم صدمه نزده ما مضراتش را حس نمیکنیم. از بین رفتن این سلولها را ما اصلاً حس نمیکنیم. مثلاینکه در این جهان در همین لحظه خیلی از انسانها میمیرند اما ما اینجا حس نمیکنیم. در مورد سلولهایمان هم همینطور است و ما مرگ سلولهایمان را حس نمیکنیم. چطور این آسیبها را حس کنیم؟ باید بروید جلوی آینه و چهره خود را از نزدیک و با دقت ببینید، آیا کارهایی که قبلاً میکردید را الان هم میتوانید انجام بدهید؟ آیا میتوانید مسافتی را بدوید؟ آیا میتوانید از سربالایی بالا بروید؟ چقدر میتوانید در سربالایی، حتی آرام راه بروید؟ اینجاست که خودش را نشان میدهد.
اساساً فرد برای چه به کنگره میآید؟ اگر فردی فقط رهایی مواد بخواهد، ما میگوییم ما تجربه خود را در این زمینه به شما انتقال میدهیم اما شما صرفاً با درمان مواد نتیجه مطلوب را نخواهی گرفت، شما خوب نمیشوید.میگوید چرا؟ میگوییم چون تخریب سیگار خیلی بیشتر از تخریب مواد مخدر است. چطور ما این را متوجه شدیم؟ چون داریم میبینیم که عزیزانی که دوباره به مواد برگشت کردند، سیگاری بودند و درمان نکردند. چرا چون در همان سفر اول باور ندارد که سیگار چقدر تخریب ایجاد میکند. در صورتی که بعد از هر سختی آسانی است و مسیر زندگی ما پر از این فراز و فرود هاست، اگر سختی سفر سیگار را به جان بخرد، بعد از سراشیبی از سلامتی لذت خواهد برد؛ بنابراین این کار را باید انجام دهیم. اگر فردی در پارک در حین ورزش از بین ما میرود به دلیل این است که به جسمش توجه نکرده و این را با دستان خودش برای خودش مهیا کرده است. من میتوانم با عملکردم عمر خودم را کوتاه یا بلند کنم، این نظر من است، قبلاً فکر میکردم در هنگام تولد تاریخ انتقال مشخص است، البته مشخص هست اما من میتوانم در آن تغییر ایجاد کنم. شما قلب را در نظر بگیرید. ماهیچههای بدن یا افقی هست یا عمودی. شما یک خودکار اگر در دستتان باشد، در صورتی که خوابتان ببرد از دست شما میافتد. چون در هنگام خواب بیوشیمی ترشح میکند و بدن ما را به خواب میبرد در این هنگام عضلات ما شل میشود و اگر نشسته به خوابرفته باشیم گردن ما میافتد. همه عضلات شل میشود ولی چرا قلب ما که عضله هست شل نمیشود؟ برای اینکه قلب ما نه عمودی است نه افقی، مانند مارپیچی درهمتنیده است. به دلیل این ترشحات کمی تپش آن پایین میآید ولی نمیایستد. حال اگر کسی سیگار بکشد و اضافهوزن هم داشته باشد فشار زیادی به قلب میآید. مثل پمپ کولری که برای دویست لیتر تعبیهشده اما در یک کولر سیصد لیتری از آن استفاده میشود، این فشار مضاعف به پمپ فشار میآورد و بهمرور زمان پمپ را از بین میبرد. در بدن انسان هم اینگونه است، وقتی اضافهوزن داریم بدن باید خونرسانی کند و مویرگ درست کند، بدن این کار را انجام میدهد ولی قلب همان قلب است و در صورت چاقی باید فشار اضافه را قلب تحمل کند، این باعث میشود که بعد از مدتی خسته شود و از کار بایستد، چون دوپامین بدن هم در صورت مصرف سیگار به هم میریزد. حال تصور کنید فردی چربی و فشارخون هم دارد دلش میخواهد آبگوشتی با دنبه بخورد ولی نمیتواند چون جسمش مشکل دارد. پس این چه زندگی است که شخص به دلیل اشکالات جسمش نمیتواند از آن لذت ببرد. نمیتواند شاد باشد، خداوند زندگی را برای شاد بودن ما به وجود آورده، هیچ جای کلامالله نمیگوید غمگین باشید، انسان خلقشده که شاد باشد. انسان یک فیزیک دارد که باید از آن بهخوبی استفاده کند و شاد باشد اما نمیتواند و دلیلش ناآگاهی است، ندانستن. به همین خاطر میگوید جهانبینی ورزش، ورزش با جسم ما چه میکند؟ ورزش بدن ما را قوی نگه میدارد. کسی که ورزش نمیکند بدنش ضعیف میشود، عضلاتش لاغر میشود و جالب است که از چربی نمیسوزاند بلکه عضلاتش لاغر و ضعیف میشود. ولی ورزش برعکس است، عضله را قوی میکند و از چربی برمیدارد. ماه رمضان هم همینطور است؛ فلسفه روزه گرفتن همین است که میگوید در افطار از منابع غذایی پروتئین استفاده کن تا پروتئین تأمین بشود و در طول روزهداری از چربی لاغر شوی نه از عضله. باید از چربی لاغر شوید نه از عضله. ما باید از زندگیمان لذت ببریم و بندی نداشته باشیم.
فلسفه کنگره شصت همین است که ما بتوانیم خوب زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم، بندی نداشته باشیم و رها و آزادباشیم. یک فرد مصرفکننده نمیتواند آزاد باشد. حتی سفر کوتاهی بخواهد برود باید اول جاساز موادش را درست بکند وگرنه نمیتواند جایی برود. من همدان در کارگاه سفال دیدم که هنرمندی بسیار خوب از چند کشور اروپایی دعوتنامه داشت ولی چون مصرفکننده بود نمیرفت و میگفت من از محل خودم هم بیرون نمیروم، آیا این زندگی است؟ بالاترین هنر را دارد ولی زمینگیر است درواقع در حبس است؛ بنابراین در کنگره اگر جهانبینی است، اگر ورزش است، اگر سی دی نوشتن است، اگر خدمت کردن است و… همه اینها به خاطر این است که ما بتوانیم از بودن و حیات خود، از زندگی خود لذت ببریم و حالمان خوب باشد. این حال خوش درونی است و ربطی به مسائل اقتصادی ندارد. اصلاً اساس جهانبینی را آقای مهندس تعریف کردهاند؛ میفرمایند جهانبینی باعث میشود که به خودت آسیب نزنی. چرا شخص مصرفکننده شده؟ چون جهانبینی پایینی داشته. نگهداری از جسم سخت است اما لذتش را هم میبرید. هدف ما از ورزش چیست؟ همینکه جسم سلامت باشد و بتوانیم از آن لذت ببریم و این با جهانبینی امکانپذیر است، باعث میشود تا ما تلاش کنیم جسم را سالم نگهداریم تا در زندگی حالمان خوب باشد. نگهداری پیکره زحمت دارد ولی کیف آن را میبرید. گاهی راهنما به ما میگوید رهجوی من همهچیزش مرتب است ولی مثلاً از هشت دهم شربت را به شش دهم آوردیم اما خوابش به هم ریخته است، پریشان شده، چرا؟ چون رهجو نقش بازی میکند، ما نمیخواهیم نقش رهجوی خوب را بازی کنیم بلکه ما میخواهیم رهجوی خوبی باشیم. برای خودمان قدم برداریم. در کنگره ساختار لژیون یک مرزی دارد، راهنما مسئول لژیون است ولی لژیون مال راهنما نیست، رهجو هم درواقع رهجوی آن شماره لژیون است. چرا اسم آن راهنما را میگوید؟ یعنی آن راهنما مسئول لژیون شماره فلان است، ولی رهجو مال راهنما نیست. اگر این مرز را ندانم فکر میکنم رهجو مال خودم است و آب میخورد باید به من بگوید، تمام عملکرد یک فرد در کنگره از نظر ما دستورالعمل دارد؛ اما ما در کنگره ساختار آن را نداریم که چند هزار صفحه دستورالعمل بنویسیم. ما در کنگره رئیس هیچکس نیستیم، جایگاه بالاتر نداریم که برای هم آرزو میکنیم! به من بگویید وقتی به شخصی میگویید برای تو جایگاه بالاتری خواستاریم یعنی چه؟ به لحاظ فیزیکی است یا حسی؟ به من بگویید کجاست؟ پس ما حال خوب را برای هم خواستاریم اما جایگاه بالا را هیچکس ندارد. چرا میگوییم جایگاه کسی را بالا نبرید؟ چون اگر من فکر کنم جایگاهم بالاتر است آنگاه از بالا به بقیه نگاه میکنم. نمیتوانیم با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم، همه ما که شال داریم و در کنگره خدمت میکنیم باهم همکاریم و در واقع یک کار گروهی انجام میدهیم تا فردی به رهایی برسد. فقط برای اینکه این ساختار طبق قوانینی جلو برود و هر فردی نظر ندهد، طبق مسئولیتهایی که داریم از یکدیگر حرفشنوی داریم، ما فقط طبق مسئولیتهایی که داریم مشخص میشود که کی از کی حرفشنوی دارد، پس بازهم یک همکاری است.
وقتی به این شکل نگاه کنیم دیگر به هیچ انسانی از بالا نگاه نمیکنیم. یک نشانه اینکه ما داریم از بالا به اشخاص نگاه میکنیم این قضیه است که وقتی شخصی اشتباهی کاری را انجام میدهد؛ روی فعل فرود نمیآیند، روی شخصیت او فرود میآیند و شخصیتش را خورد میکنند؛ اما ما در کنگره هرگز این کار را نمیکنیم ما به عملکرد کار داریم.
مثلاً رهجویی در دفتر یک گرم سی روز است و ما قرار میگذاریم ببریمش برای رهایی بعد میآید و میگوید من الان «تی دی اس» سه سیسی استفاده میکنم یعنی روزی ۹ سیسی، خب من اینجا میتوانم شخصیتش را تخریب کنم و از بالا نگاه کنم و بگویم چقدر برای تو وقت گذاشتم چقدر با تو صحبت کردم و اصلاً تو مال درمان نیستی! اینها هیچ کمکی به فرد نمیکند و او را خرد میکنم، اما درستش این است که بگویم خطایی که کردی باعث میشود نتوانم تو را برای رهایی طبق قرار ببرم، پس به لژیون انضباطی معرفیت میکنم و بعد از انضباطی در خدمتم. نهایتاً بگوید این کار شما نقطه شروعی میتواند باشد برای خطا کردن، پس بگرد و در درونت این نقطه را پیدا کن و این اشکال به خاطر جهانبینی است. من قبلاً کار اشتباه را میکردم اما در یکی از سی دی های آقای مهندس متوجه شدم که کارم غلط است و فهمیدم اینکه حساب ما صفر است یعنی چه.
انسان یک موجود اجتماعی و گروهی هست و باید در جمع به تکاملش برسد. امیدوارم خیلی به این موضوع فکر کنید، ما باید اینگونه نگاه کنیم که؛ هر کاری برای دیگران انجام میدهیم باید وظیفه خودمان ببینیم ولی دیگران باید این عملکرد را از روی عشق و محبت ببینند. راهنما باید خدمت را از روی وظیفه ببیند ولی رهجوها باید این خدمت را از روی عشق و محبت ببینند. مثل پدری که برای خانواده خود کار و تلاش میکند و این را وظیفه خود میداند اما خانواده باید این را از روی عشق و محبت بدانند و نگویند این وظیفه همسر یا پدر است.
.jpg)
ما باید اینگونه ببینیم که هر کس هر کاری که برای ما انجام میدهد، لطف میکند، پس من باید از او تشکر کنم. او وظیفهاش را انجام میدهد ولی ما باید از روی عشق و محبت ببینیم. گاهی بچهها روی مبل نشستهاند و پدر خانواده بعد از کار به خانه میآید اما بچه به استقبالش نمیرود، این از عدم آگاهی است. وقتی انسان به این کارها مقید میشود وانجام میدهد بالاترین لذت را خودش میبرد، اصلاً مهم نیست که دیگران چه فکری میکنند.مثلاً طرف به من میگوید میخواهم لژیون سردار شرکت کنم ولی نمیدانم اول خودم عضو بشوم یا برای همسرم اول انجام بدهم، من میگویم که اول برای همسرت انجام بده تا بفهمد که او را میبینی و برایش ارزش قائلی.که بگویی من حواسم به تو هست. کادو دادن هم بسیار خوب است. ما باید این کارها را یاد بگیریم و بدانیم چگونه زندگی و روابط خودمان را با دیگران پیش ببریم. من در کنگره این کارها را آموختم. آموختم که چگونه رفتار کنم تا دیگران مرا دوست داشته باشند. قبلاً بلد نبودم. چرا ما انقدر به حضور همسفرها احترام میگذاریم؟ حضورشان حیاتی است برای کنگره، برای اینکه بالاترین استقامت و بالاترین عشق را برای ما گذاشتهاند، اگر این عشق واقعی نباشد مگر میشود با یک مصرفکننده زندگی کرد؟ پس حضور همسفران در کنگره برای ما الزام دارد و همه اینها فرود میآید روی جهانبینی و تفکر و نکتهای که باعث میشود ما بیرون از خودمان به دنبال تغییر نگردیم صحبت آقای مهندس است که میگویند؛ هر مشکلی هست که میخواهی درستش کنی، بیرون از خودت به دنبال مشکل نگرد، اگر با دیگران قهرید و فکر میکنید دیگران دارند در ما تخریب ایجاد میکنند، منشأ آن در وجود خود ماست، اگر در خودمان تزکیه و پالایش کنیم و ازنظر درونی شروع به اصلاح کنیم، ما میگوییم تاریکی و روشنایی و اینها ضد هم هستند به لحاظ صور پنهان، وقتی یک انسانی شروع میکند به تزکیه و پالایش درون خود، این عملی که انجام میدهد ازنظر صور پنهان، این صور پنهان در جایگاهی قرار دارد که آن تاریکی را به عقب میفرستد.
بهطور مثال اگر الان در این فضا برق برود شما اگر کبریت را روشن کنید این فضا بهاندازه همین کبریت روشن میشود. پس عزیزانی که در سفر اول هستند به هیچ اتفاقی اجازه ندهند که سفرشان را کم و زیاد کند، بهانههایی مثل من نرسیدم که کنگره بیایم یا من نرسیدم به کلینیک بروم یا فلان سفر را باید میرفتم … نشان میدهد که طرف خواب است، شما سفرت را تمام کن و بعد از اینکه رهایی گرفتی سفر برو یا به کارهای دیگر رسیدگی کن اما در طول سفر اول، سفر و درمان در اولویت است. در سفر دوم من همیشه به رهجوها میگویم که هر خدمتی یا کاری در کنگره به خودتان بستگی دارد، خوب است که به راهنما بگوییم اما اجازه آن دست کسی نیست. شما کاملاً آزادی و میتوانی هر جا خدمت کنی یا حتی پهلوان بشوی. این نکته را بگویم و ختم میکنم؛ چرا ما به کنگره میآییم و حالمان خوب است؟ اگر ما در این فضا حس و حال خوبی داریم به جهت آموزش است که از طریق معلم راستین، آموزش راستین به ما داده میشود ما به چرخش درمیآییم و باید قدر این را بدانیم، دریافت آموزش است که تبدیل میشود به کلید تا من قفلهای درونیام را باز میکنم این حال خوب من را بهتر میکند.
پس امیدوارم قدر این ساختار را بدانیم و بدانیم که اگر هر مشکلی وجود دارد خودمان با دستان خودمان درست کردیم. اگر در پی درست کردن و اصلاح آن برنیاییم و منتقل بشویم با خودمان میبریم. عزیزی که سیگار میکشد که خدا نکند منتقل شود اما اگر آنطرف بیدار شود به دنبال دکه میدود، اگر کسی اوور دوز کند و منتقل بشود، آنطرف که بیدار شود به دنبال جنس میدود و در شهر راهش نمیدهند. امیدوارم از این فرصتی که به ما دست داده در کنگره، از این رحمت خداوند استفاده کنیم. کانون خانواده را خیلی محکم کنیم جدی بگیریم و بدانیم که با کشمکش و روبرو شدن با همدیگر چیزی درست نمیشود، اصلاً نخواهیم تا دیگران تغییر کنند تا ما خوشمان بیاید، هرکسی باید کار خودش را انجام بدهد و این ارتقا به خاطر همین است که ما بتوانیم با توجه به تضادهایی که با دیگران داریم در کنارشان با صلح و محبت زندگی کنیم و جلو برویم. انشالله همه ما در این راه موفق و پیروز و سربلند باشیم. متشکرم از توجهی که نشان دادید.
تایپ:مسافر محسن
تنظیم:همسفر سینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
624