English Version
This Site Is Available In English

مهمان‌دار امواج عشق

مهمان‌دار امواج عشق

همسفر طاهره بعد از چندین سال تخریب وارد کنگره شده‌اند، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی مسافرشان تریاک، مدت سفر اول ۱۵ ماه، با راهنمایی مسافر آقای حنفی و همسفر خانم حجازی، رهایی ۱۲ سال، ورزش مسافر باستانی، همسفر دارت و تنیس روی میز می‌باشد.

واژه همسفر را در چند کلمه توصیف کنید؟

به عقیده بنده همسفر به معنای همراه، بال پرواز، در کنار مسافر بودن، فرشته نجات انسان‌های دربند است، همسفر باید هم‌کُف مسافر باشد و این میسر نمی‌شود مگر با آموزش‌های کنگره.

نقش راهنما در به وجود آمدن میل به آموزش‌پذیری و خدمت در همسفر و رهجو چقدر می‌تواند باشد؟

یک همسفر زمانی‌که وارد کنگره می‌شود در ابتدا احساس می‌کند احتیاج به آموزش ندارد؛ ولی بعد از گذر زمان متوجه می‌شود که آن هم باید آموزش بگیرد، اگر راهنما حرکتش درست و پویا باشد، مطمئنا در رهجو هم می‌تواند این اثر را بگذارد. یک راهنما باید هم مهر مادری و هم جذبه پدری را داشته باشد، آن زمان کلامش با نفوذ است که خود عملکرد خوبی داشته باشد و در ابتدا به چیزهایی که می‌گوید خود عمل کند. زمانی‌که یک رهجو ببیند راهنمایش از حال خوبی برخوردار است دنبال آن حال خوش می‌گردد و حتما به آن دست می‌یابد، انسان پا به حیات نمی‌نهد مگر این‌که آموزش بگیرد و خدمت کند و یک همسفر اگر آماده نباشد هیچ موقع صدای پای استاد را نمی‌شنود، شخصی که نمی‌خواهد گوش دهد ۱۰۰ راه حل هم به آن بدهی باز متوجه نمی‌شود و اگر به آموزش‌هایی که به ما داده می‌شود عمل کنیم، چشمان‌مان بر روی حقیقت باز می‌شود.

جایگاه فعلی شما چه از نظر آموزش و خدمت و چه از لحاظ انسانی محصول چه برنامه و ساختاری از گذشته است که امروز به اجرا در آمده است؟

در ابتدا خود را دوست داشته باشم و بتوانم خود را ببخشم، زمانی‌که این ۲ کار انجام شود تازه‌وارد مرحله آموزش می‌شوم و آموزش هم در کنگره به صورت قطره‌چکانی اتفاق می‌افتد، وقتی آموزش در من اتفاق می‌افتد که من از منیت خود فاصله بگیرم آن زمان است که آموزش در من نهادینه می‌شود و دیگر آن‌که فرمانبردار باشم؛ زیرا اگر من فرمانبردار نباشم، هیچ زمانی نمی‌توانم به فرمان‌دهی برسم.

به نظر شما خدمت با از خودگذشتگی و از روی عشق بلاعوض چه جور خدمتی است؟

از نظر بنده پله‌های رسیدن به عشق خالق، عشق بلاعوض به مخلوقین او است و هر چه بیشتر خدمت می‌کنیم بیشتر دریافت می‌کنیم و شاداب و پرانرژی می‌شویم، خدمت‌هایی که در کنگره انجام می‌شود خدمت و عشق خالصانه است دیگر هیچ توقعاتی پشت آن خدمت‌ها نیست مانند خداوند که نسبت به همه بندگانش یکسان عمل می‌کند یا مثل خورشید که نورش به همه یکسان می‌تابد حال چه کویر باشد و چه باغ و بستان، جناب مهندس وقتی هر هفته یک سی‌دی صحبت می‌کنند به این مسئله کار ندارند که یک سفر اولی گوش دهد یا سفر دومی یا یک شخص تازه‌وارد مهم این است که من در هر جایگاهی که هستم چه برداشتی از آن صحبت‌ها داشته باشم و هر کسی با هر خصوصیات هر جایگاهی که قرار گرفته باشد کافی است که دریچه قلب خود را باز کند تا مهمان‌دار امواج عشق شود و طعم شیرین آن را بچشد و خوشا به‌حال آن‌کس که می‌دهد و دنبال بازپس گرفتن نیست.

جملات طلایی در کنگره زیاد است، لطفا یک جمله از سخنان جناب مهندس که برای شما بسیار تاثیرگذار بوده را بیان کنید؟

مهندس می‌فرمایند: زندگی کنید و بگذارید دیگران هم زندگی کنند، یعنی در لحظه زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم، غم گذشته را نخورم و در فکر آینده‌ای که هنوز نیامده است نباشم، بتوانم بی دلیل محبت کنم که محال است بارانی از محبت هدیه کنی و دست‌های خود خیس نشود، خیلی زیباست که بی‌قید و شرط عشق بورزیم و بی‌غرض حرف بزنیم، بی‌دلیل ببخشیم و از همه مهم‌تر به تمام موجودات محبت کنیم، عجیب است که انسان‌ها چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش می‌کنند اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند شیطان در تنهایی خود خواهد مُرد.

وقتی به یک تازه‌وارد می‌گویند: درمان اعتیاد ۱۱ ماه طول می‌کشد، به نظرش زمان خیلی زیادی است، مفهوم زمان برای شما در این لحظه چه فرقی با زمان ورودتان دارد؟

زمانی‌که اذن ورود کنگره به من داده شد به من گفتند ۱۱ ماه باید به مسافرتان زمان بدهید برای من خیلی طولانی و سخت به نظر رسید، در ذهن خود می‌گفتم باید ۱۱ ماه زمان بگذارم؟ اصلا در خودم نمی‌دیدم که بتوانم این مدت طولانی را به کنگره بیایم؛ ولی الان غریب به ۱۳ سال است که در مسیر کنگره قرار دارم و با افتخار می‌گویم که من یک همسفری هستم که همیشه تشنه آموزش‌های ناب کنگره خواهم بود؛ چرا که این آموزش‌ها در هیچ کجای عالم هستی وجود ندارد و از خداوند می‌خواهم تا زمانی‌که زنده هستم به کنگره و آموزش‌های کنگره متصل باشم.

چرا با وجود آموزش‌های ناب کنگره باز هم شاهد آنتی‌ایکس‌هایی در زندگی هستیم، طوری‌که انگار هیچ آموزشی برای مقابله با این مسائل نداریم؟

من باید تسلیم بودن را یاد بگیرم که در وادی پنجم هم به آن اشاره شده است، زمانی می‌توانم تسلیم باشم که مرحله توکل و رضا را پشت سر گذاشته باشم و من حرکت و تلاشم را می‌کنم و توکلم هم به خداوند است و راضی باشم به رضای خداوند و اگر آنتی‌ایکس و رنجی در زندگی‌ام وجود دارد با وجود این‌که می‌دانم خیلی سخت و دشوار است؛ ولی باعث می‌شود یک‌سری گنج‌هایی به دست بیاوریم که بعدها حاضر نیستیم با هیچ چیز عوضش کنیم و باعث می‌شود ظرفیت ما بالا برود و به تکامل نزدیک‌تر شویم.

با آرامشی که در شما سراغ دارم بفرمایید که آیا همیشه این‌گونه بوده‌اید یا بعد از حضور در کنگره آن را به دست آورده‌اید؟ و تفاوت صبر وتحمل را توضیح دهید؟

قبل از کنگره و در ابتدای زندگی مشترک‌مان همه من را فردی صبور می‌شناختند که در اصل هم واقعا صبور بودم؛ ولی در ادامه مسیر با وجود مشکلاتی که بر اثر اعتیاد به وجود آمد در ظاهر صبوری می‌کردم؛ ولی درونم بسیار آشفته و متلاطم بود و این باعث شده بود یک‌سری از بیماری‌ها به سراغ من بیاید. در ذهنم می‌گفتم من سنی ندارم که این حجم از بیماری‌ها در بدنم پدیدار شده است و با گذشت زمان با ورودم به کنگره دانستم که آن واکنش‌ها صبوری نبود در اصل داشتم همه مسائل و مشکلات را تحمل می‌کردم و نتیجه این تحملات، انواع و اقسام بیماری‌ها بود. صبر اوج احترام به حکمت خداوند است، صبر یعنی پشت سر گذاشتن زمان همراه با تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف، راز آرامش من این است که من نمی‌توانم دیگران را تغییر دهم و صرفا می‌توانم خود را تغییر دهم و تنها کسی که می‌تواند آرامش را به من ببخشد خود من هستم و متقابلا تنها کسی هم که می‌تواند آرامش را از من صلب کند باز هم شخص خود من هستم و این‌که دریافتم محبت و خدمت بدون توقع به دیگران باعث می‌شود روح و روان انسان هم به آرامش برسد.

به عقیده شما دل متلاطم و نا‌آرام یک همسفر چگونه آرام می‌گیرد؟

دل با یاد خداوند آرام می‌گیرد و زمانی‌که من از خود دور باشم هیچ وقت یاد خدا در دلم زنده نخواهد شد، ابتدا باید خود را دوست داشته باشم و ببخشم، به کنگره اعتماد داشته باشم. با عزم راسخ و کفش آهنی به آموزش‌های کنگره بپردازم، سعی کنم دوربین خود را روی خود زوم کنم، زمانی‌که منِ همسفر روی خود تمرکز کنم بیشتر می‌توانم خود را بشناسم و زمانی هم که خود را بشناسم خدای خود را بهتر می‌شناسم و با یاد خداوند دلم آرام می‌گیرد و دیگر به جسم، روح و روانم آسیب نمی‌زنم، زیرا آموخته‌ام که خداوند یک جسم سالم به من عطا کرده است و من هم زمان مرگ باید سالم تحویل بدهم و باید امانت‌دار خوبی باشم.

کلام آخر:

از خداوند می‌خواهم که مرا هر لحظه در مسیر آگاهی و رشد قرار دهد تا از من انسان بهتری بسازد و از معلم و استادان خوبی که سر راه من قرار داده است شکرگذار و سپاس‌گزار هستم.
 

مصاحبه و تایپ: همسفر راضیه لژیون دوم

عکس: مرزبان خبری همسفر مرضیه

ویرایش نهایی: مسئول سایت همسفر مریم لژیون نهم

ارسال: همسفر الهام لژیون نهم

همسفران نمایندگی حسنانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .