English Version
English

خانواده THC

خانواده THC

پنجمین جلسه از دور بیست و سوم کارگاه‌های آموزشی کنگره 60 مخصوص لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی دکتر شهرام و نگهبانی جناب مهندس دژاکام و دبیری دکتر سارا با دستور جلسه خانواده THC روز جمعه پنجم آبان ماه 1402 رأس ساعت 8 صبح آغاز بکار نمود.

سخنان استاد
سلام دوستان شهرام هستم یک همسفر؛ صبح‌به‌خیر، من دکتر شیرازی هستم پزشک عمومی و دانشجوی دکترای مطالعات اعتیاد و در کلینیک آیین مهر هستم. جلسه قبل راجع به درمان‌های دارویی صحبت کردیم که هرکدام از این داروها می‌توانند چکار بکنند و درنهایت به این نتیجه رسیدیم که اثربخشی داروهایی که درزمینهٔ درمان ماری‌جوانا وجود دارد مثل داروهایی که برای مخدرها وجود دارد و تنوع و در دسترس بودن و هزینه و عالم‌گیر بودن متادون و مورفین و اوپیوم واقعاً این‌طور نیست و ما در برنامه‌های درمان دارویی مصرف‌کننده ماری‌جوانا دستمان بسته است و صحبت کردیم که خود این ماده که سرشت آن THC هست و THC در درمان‌های پزشکی هم استفاده می‌شود مثل تمام مخدرها یا محرک‌ها که قسمتی از آن در درمان مخدرها هم نقش دارد. جالب است که من جایی بودم برای برنامه آموزشی و هدایایی می‌دادند که شامپویی بود که روی آن عکس برگ‌های ماری‌جوانا بود. برگ‌های ساتیبا و ایندیکا و هایبرید متفاوت هستند و بر اساس مقدار آنها هایبرید آنها متفاوت هست و آنالیز هم دارد که سابتایپ هست. پشت آن نوشته شده بود که از دانه‌های ساتیبا گرفته‌شده و نوعی شامپو بود. قطعاً مقدار آن آن‌قدر نیست که بخواهد سو مصرف بشود ولی ببینید در زیبایی و درمان‌های پزشکی هم دارند از این ماده استفاده می‌کنند. زمانی که این سیستم شروع کرد به درمان‌های سوءمصرف ماری‌جوانا قدم اول درمان‌های روان‌شناختی بود که امیدوارم همکارهای روانشناسم کمک کنند من از آنها یاد بگیرم و من این مطالب را جمع‌آوری کرده‌ام که خدمتتان عرض می‌کنم. ما در اوایل یکسری برنامه¬هایی داشتیم مثل مت که درواقع یک ایمپاتیت ایجاد می‌کرد با بیمار و برنامه‌های روان‌شناختی داشتند به مدت 4 تا 6 جلسه و 45 تا 90 دقیقه هم‌زمان این آموزش‌ها بود که کار می‌شد. من خیلی گشتم ولی آماری که بگویند از هر 10 نفر 3 یا 4 نفر و یا آماری که بگویند درمانی که آمار 6 ماهه ماندگاری در درمان چقدر بوده من پیدا نکردم. در کنار آن از Contingency Management استفاده کردند و ترکیب این دوتا باهم بیستر پاسخ می‌داد و در مطالعاتی گفته‌شده نوجوان‌هایی که ماری‌جوانا استفاده می‌کردند را توی دوتا گروه گذاشتیم. یک گروه را جایزه گذاشتند که اگر مرتب روی درمان باشند و رعایت کنند هر جلسه 10 – 20 دلار به آنها می‌دهند. جالب هست که گروه دومی که جایزه و توکن می‌گرفتند نسبت به گروهی که فقط روی درمان بودند، ماندگاری روی درمانشان بیشتر بود و این یک برنامه روان‌شناختی هست. ما سه تا موج داشتیم توی برنامه محرک‌ها و ماری‌جوانا و بقیه. موج اول برنامه‌هایی بود که انگیزه ایجاد می‌کرد برای اینکه طرف بتواند مدیریت کند و مصرف نکند و ... موج دوم گفت بعد از پیدا کردن انگیزه مهارت‌هایی بهت می‌دهم تا با وسوسه مبارزه کنید که برنامه‌های روانشناسی متفاوتی بود. چند سال است روی این کار می‌کنند که میگویند وسوسه را بپذیر؛ یعنی تو مصرف‌کننده‌ای هستی که بعدها ممکنه سراغ تو بیاید و انرژی و جنگ را روی مدیریت با آن نگذار. موج سوم می‌گوید وسوسه می‌آید سراغ شما و سعی کن مدیریتش کنی و در این موج بازخوردهای بهتری داشتیم. کنگره می‌گوید من جوری درمان می‌کنم که شما اگر بروید در انبار هرویین شما مصرف نمی‌کنید و این برنامه کنگره است. گروه‌های دیگر بیشتر داشتند تشویق می‌کردند مصرف‌کننده را به دوری از وسوسه و این برای همان موج بود که درواقع مکان مصرف و اشخاص مصرف‌کننده را دور بزن و بیشتر علائمی را می‌دادند که حواستان باشد اینجا بری وسوسه می‌آید سراغت و می‌زنی! مقابله با وسوسه که انرژی بسیار زیادی می‌گیرد و مرتباً طرف باید دور بشود. در این موج جدید می‌گوید وسوسه چه بخواهی چه نخواهی سراغت می‌آید و اصلاً امکانش نیست مثلاً یک مصرف‌کننده توی اتاقش داشته مصرف می‌کرده بگوییم خانه‌ات را عوض کن. لوازمت را عوض کن و این فیلم‌ها را نبین. این بسیار انرژی می‌برد و این تجربه را فکر می‌کنم آنهایی که در برنامه کاهش وزن هستند دارند. مثلاً از جلوی قنادی نباید رد بشوند. فکرش را بکنید چه آزاری دارد ممکن است همان‌جا رد بشود اما همه این استرس‌ها جای دیگری به شکل اضطراب و بدخوابی و ... بیرون میزند. الآن دارد می‌گوید به مصرف‌کننده روش‌هایی را یاد می‌دهم و مهارت‌های تو را بالا می‌برم که بتوانی مدیریت کنی وسوسه را. بعد از ایجاد انگیزه و دادن توکن و جایزه و بعد از آوردن تست‌های منفی می‌تواند از اینها بهره‌مند بشود. بعدازآن می‌گوید من در شناسایی وسوسه‌ها با تو کار می‌کنم. وسوسه را می‌شناسی و وقتی آمد سراغت باید سوار این موج بشوی و بدانی که این می‌آید ولی باید کنترل کنی در جهتی که دیگر مصرف نکنی. این قسمت بسیار سخت است. من پزشک هستم و یک دارویی می‌دهم و گیرنده‌ها را می‌پوشانم و بعد تست‌ها را می‌گیرم و جواب می‌دهی و منفی است و آن قسمتی که روی روان آنها باید کار کرد و بسیار ارزشمند است می‌گوید دیگر آن قوانینی که می‌گفتم که مثلاً اگر در فضایی قرار گرفتی که رنگ و نور و زمان همه اینها می‌تواند وسوسه بدهد. مثلاً مصرف‌کننده‌ای که در مهمانی‌ها همیشه مصرف می‌کرده الآن هم اگر دعوت به مهمانی بشود یاد مصرفش می‌افتد. این مدیریت مهارت‌هایی است که آموزش داده می‌شود به مصرف‌کننده و در کنار آن می‌آید به بقیه مسائل و مشکلات مثل خانواده و محیط کار و مسائل آنها آموزش می‌دهد و مدیریت می‌کند که به نتیجه‌ای برسد. ما درواقع برای درمان مصرف‌کننده‌هایی که گل و حشیش استفاده می‌کنند و ... برنامه‌های متعددی داریم که این برنامه‌های متعدد بازخوردهای متعددی دارد بر اساس مهارتی که هم کادر درمانی دارد و نوع مصرف و چسبندگی به درمان؛ اما درنهایت با تمام این زحمت خیلی زیاد ما به این نتیجه می‌رسیم درمان‌ها در این زمینه و رسیدن به بهبودی خیلی سخت است نسبت به درمان‌های دیگری که مصرف‌کننده اوپیوم دارد. دوم بیمارانی که مصرف گل دارند مصرف مواد دیگری هم دارند که کار راسخت تر می‌کند. مثلاً قدیم‌ها اگر کسی داشت هرویین و تریاک مصرف می‌کرد و در کنار آن سیگار می‌کشید شما خیلی از مواد سیگار با آن جابجا شده و خیلی از خانواده‌ها پذیرفتند که حالا شیشه درست بشود یا هرویینش درست بشود حالا آن ماهی یک‌بار دارِد استفاده می‌کند. دقیقاً همان توجیهی که برای سیگار بود. اتفاقی که در کنگره می‌افتد میگویند وقتی توی ماه‌های اول بهمان سقوط آزاد می‌دهند حالمان بهتر می‌شود. بچه‌های ماری‌جوانا. ولی مثلاً در اوپیوم سقوط آزاد باعث حال بد می‌شود. این درواقع همان سازگاری است که طول می‌کشد این بیماران نسبت به بقیه مواد بتوانند سازگار بشوند. من صحبت‌های خودم را تمام می‌کنم و از تجربه دوستان استفاده می‌کنم و تجربیات خودشان را در مصرف‌کننده‌های کانابیس که روی برنامه کنگره هستند را با ما در میان بگذارند. لطف کردید به صحبت‌های من گوش کردید.

مشارکت آقای رامبد:
سلام دوستان رامبد هستم یک همسفر، من سؤال داشتم از آقای دکتر، در رابطه با این سه تا موج که فرمودید. ۲ تا موج که فرمودید، دومی اینکه مهارت ایجاد شود، با آن وسوسه‌ها که مقابله شود، مورد سومم فرمودید که مهارت‌هایی که بتواند این وسوسه‌ها را مدیریت بکند، خیلی مرزه مشخصی بین این ۲ تا مورد آخر ندیدم، ممنون میشم یک مثالی بزنید و بیشتر توضیح دهید.

مشارکت همسفر سمیه:
سلام، من حقیقتاً تا قبل از اینکه با کنگره آشنا شوم برای بیماران مواد مخدر از روش ماتریکس درمانی استفاده می‌کردم. الآن دیگر کاری انجام نمی‌دهم وقتی به من مراجعه می‌کند، یکسره ارجاع می‌دهم به راهنمای کلینیک ممنون از وقت مشارکت.

مشارکت آقای دکتر بهنام شاه‌محمدی:
امروز قرارِ هست از درمان حشیش صحبت بکنیم. می‌خواستم از تجربه شخصی خودم در این مسئله صحبت بکنم، اول اینکه کسی که نخواهد درمان بشود، نمی‌شود و اگر خودشان نخواهند نمی‌شوند. ما برای اینها انرژی زیادیم مصرف کردیم ولی نمی‌شود، پس به نظرم وقتی بیماری آمد اول ببینیم که برای چی آمده؟ به‌اجبار هست یا واقعاً می‌خواهد درمان شود؟ اگر به‌اجبار است، الکی خانواده هاشان را امیدوار نکنیم. اگر کسی خودش به این نتیجه رسیده باشد اینجا خبره. خوب اینکه می‌شود برایش کاری کرد چند تا کاره که باید انجام بشود؛ گام اول اینکه یک صحبت انگیزشی انجام بشود برای طرف، وقتی این را میگویم ذهن خیلی‌ها می‌رود طرف نصیحت کردن که مثلاً بگوییم اگر مصرف کنی این‌جوری می‌شود اگر نکنی این خوبی‌ها را دارد. به نظر من فرد مصرف‌کننده خیلی بهتر از ما می‌داند این قضیه را چون آن فرد با پوست و گوشت و استخوانش درک کرده، قطعاً بهتر از من می‌داند چه چیزهایی را ازدست‌داده و با عدم مصرف چه چیزهایی را به دست می‌آورد، پس نصیحت کردن به نظر من خیلی فایده‌ای ندارد؛ اما اگر بیایم توضیح بدهیم ازنظر علمی چه اتفاقی در ذهنش رخ می‌دهد و مسئله‌ی سیستم ایکس را بیان کنیم و صحبت‌های آقای مهندس که چرا سم‌زدایی را قبول ندارد، این‌ها را مطرح کنیم قطعاً راحت‌تر می‌پذیرد صحبت‌های ما را و خیلی از چراهاییی که در ذهنش خطور می‌کند از بین می‌رود. به نظرم درمان بدون دارو غیر ممکنه حداقل من که نمی‌توانم. گام آخر و خیلی مهم اینکه حتماً یک کاری باید برای مصرف‌کننده بسازیم که بیکار نباشد مثل همین لژیون‌ها که هر ۴۸ ساعت یک‌بار فردی مثل راهنما کنارش باشد و ذهنیتش را شارژ بکند و هم لژیونی‌هایش که هم دردهایش هستند در کنارش باشند قطعاً مفید واقع خواهد شد و نکته آخر را بگویم؛ صحبت‌هایی که قرار هست به مصرف‌کنندگان ارائه بدهیم هیچ الزامی ندارد مثلاً صرفاً فقط راجع به حشیش صحبت بکنیم یا در مورد عوارض حشیش مثلاً فقط صحبت بکنیم، برمی‌گردم به آن جمله اولم که یک کلیتی در مورد اعتیاد در همه مشترک است. روابط اجتماعی، فردی، کاری، خانوادگی، در همه مصرف‌کنندگان مواد مخدر مشترک است، شدت و ضعف دارد ولی به‌نوعی مشترک است. ما باید کلی راجع به آن صحبت کنیم یعنی همان چیزی که در کنگره به آن می گویند (جهان‌بینی) یعنی بیایم به‌صورت تیتر وار در موردش صحبت بکنیم مطالب را بگوییم و نکته حائز اهمیت این است که فرد مصرف‌کننده، دیده‌شده که خودش اتفاقات را ارتباط می‌دهد با این مسائل جهان‌بینی که اگر مثلاً من فلان جا مصرف کردم این قسمت معرفت وجودیم دچار مشکل شده بود. درکل اگر مجموعه‌ای از این کارها اتفاق نیفتد، درمان به‌تنهایی امکان‌پذیر نیست.

مشارکت خانم دکتر نوروزی:
تجربه بنده از این خدمت خیلی مصادف با صحبت‌های آقا دکتر شاه‌محمدی بود، در ابتدا که صحبت‌های انگیزشی، بدون هیچ‌گونه نصیحت درست می‌باشد، اینکه مثلاً ببین چقدر خانواده‌ات را اذیت کردی. ابتدا صحبت‌های انگیزش درونی را که در ایشان تقویت کنیم، فکر می‌کنم بچه‌ها یا عزیزانی که به ما مراجعه می‌کنند که چیزهای شبیه به شیشه و حشیش مصرف می‌کنند نیاز به یک پذیرش دارند که حتی من در روند درمانم به مشکلم خوردم یک نفر هست که قضاوتم نمی‌کند به هم لیبیل نمی‌زند و ازنظر شخصیتی من را زیر سؤال نمی‌برد این پذیرش به نظر من خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد و در ادامه یک مأمنِ امنی هست که می‌توانی به او پناه ببری به نظر من می‌تواند کمک‌کننده باشد بنده ماتریکس را مطالعه کردم ولی نه لزوماً در مورد شیشه که یک ماده سخت هست حتی در مورد گل و یا حتی سیگار من اگر ساعت‌ها بنشینم با یک فرد خمار صحبت کنم می‌تواند تأثیری داشته باشد بنده به‌شدت موافقم که در کنار حبه‌هایمان و در کنار گفتار درمانی‌هایمان یک دارو حتماً باید باشد که آن فقدانی که در نوروترانسمیتورها ایجاد شده و آن جایگاه را داشته باشد ما حتی اگر کلام مسیحایی هم داشته باشیم برای کسی که جسمش نیاز به آن مواد دارد هیچ اثری نخواهد داشت امیدوارم همکاری بین عزیزان پزشک و روانشناس ادامه داشته باشد.

مشارکت دکتر محمد:
سلام دکتر محمد هستم یک همسفر، کلینیک شهرک غرب؛ در مورد تریاک و هروئین ما و می‌دهیم و در ۹۰ درصد موارد هم جواب می‌گیریم ولی در مورد حشیش چون حشیش در اکثر کشورها به‌عنوان ماده مخدر شناخته نمی‌شود معتقد که برای آن دارویی وجود ندارد مثلاً تجربه بنده یک خاطره است خانمی که دانشجو بوده در شهرستان که یک ماه حشیش مصرف کرده و بعدازاینکه به خانه می‌آید پدر و مادرش متوجه می‌شوند آنها هم چون شناختی از مواد مخدر نداشتند سریع به یک روان‌پزشک مراجعه می‌کنند و ایشان را به یک ز درمانی می‌برند و بستری می‌کنند و انواع و اقسام داروهای مختلف به ایشان می‌زنند مثلاً داروهایی که نهادهای امنیتی برای اعتراف گرفتن از متهم می‌زنند به ایشان می‌زدند و از ایشان سو استفاده می‌کردند که بنده به‌شدت متأثر شدم و حتی کارهای غیر عرف و غیرانسانی از ایشان درخواست کرده بودند که البته اثرات بسیار مخربی بر روی روحیه ایشان گذاشته است اکنون ۸ سال است که ایشان مریض بنده می‌باشند بسیار حالشان خوب است سر کار می‌روند کار حسابداری انجام می‌دهند و مشغول هستند منظورم این است که نباید حشیش را بی‌اهمیت بپنداریم من حتی بیماری دارم که بیش از ۲۰ سال حشیش مصرف کرده و ما ایشان را به کنگره معرفی کردیم و ایشان هم‌اکنون دو ماه است که رها شده‌اند از همه همکاران ممنونم که مشارکت کردند و تشکر می‌کنم بابت اینکه تجربیات خودتان را به اشتراک گذاشتید ما در ابتدا روان‌درمانی می‌کردیم که در فرد انگیزه ایجاد کنیم تا وارد درمان شود و حتی خانواده ایشان می‌رفتند بیمارستان نیز رزرو می‌کردند یعنی همه‌چیز آماده برای اقدامات بعدی در مرحله بعدی هم در نظر می‌گرفتیم و می‌گفتند صرفاً ایجاد انگیزه ممکن است جواب ندهد بعد در مرحله بعدی سی بی تی که یک مرحله بسیار کاملی بود را به اجرا گذاشتند یعنی درواقع مهارت‌های کنترلینگ را به او یاد می‌دادیم در مرحله سوم یا موج سوم می‌گوید مقابله نکنید با وسوسه چون تو تمام وقتت را گذاشتی برای اینکه به بیمارت یاد بدهی که چگونه وسوسه‌اش را کنترل کند تو باید شیوه‌ای را به او آموزش بدهی که آماده باشد برای وسوسه یعنی وسوسه ممکن است هر جا به وجود بیاید و آن‌قدر نباید مقاومت کرد از هیجانی که ممکن است وسوسه به وجود بیاورد باید کمک بگیری برای درمان آن فرد درواقع مثل یک اسب‌سوار می‌ماند که روی یک اسب چموش سوار شده است و تو باید آن را کنترل کنی این‌گونه نیست که وسوسه به سراغ آدم نیاید این موج سومی بود که روی آن کار شده اما باید بپذیریم که به‌غیراز اپیوم سیستم نتوانسته است درمان دیگری را پیدا کند.

صحبت‌های آقای مهندس:
خیلی ممنون، دکتر شهرام خیلی خوب صحبت کردند همه مسائل و درمان‌ها را خیلی خوب مطرح کردند و آن حرف آخرشان حرف طلایی بود که گفتند هنوز نمی‌دانیم چه‌کار داریم می‌کنیم، خیلی ممنون. کاری که ظاهراً جهان علمی و پزشکی در مورد بیماری اعتیاد و درمان آن انجام می‌دهد دقیقاً مثل مثالی هست که شرودینگر یکی از بزرگان فیزیک زده که می‌گوید یک انسان نابینا در یک اتاق تاریک دنبال یک گربه سیاه می‌گردد که اصلاً گربه سیاه در آن اتاق نیست، الآن کاری هم که ما برای اعتیاد داریم به این صورت است، البته گفتیم تمام تحقیقاتی که راجع به اعتیاد شده همه بر مبنای یک سری پرسشنامه‌ها، سؤالات، جواب‌ها و... برنامه‌ریزی‌شده بود، مقالات ما هم اکثراً بر مبنای همین بود و شاید حتی تا ۵ سال پیش، ۱۰ سال پیش ما امکان اینکه بعضی آزمایش‌ها را انجام بدهیم، نداشتیم یعنی دستگاه‌های آن نبود، قابل‌برنامه‌ریزی نبود، قابل تحقیق نبود، کاری که الآن ما باید انجام دهیم چون ما این کار را کردیم این است که ما ببینیم اصلاً این چه چیزش هست، این فردی که حشیش مصرف کرده یا هروئین مصرف کرده ازنظر فیزیکی برای او چه اتفاقی افتاده، ما یک سری مدارهایی در بدنمان داریم که این مدارها هرکدام وظایف خاصی بر عهده دارند، شاید ما ده‌ها صدها هزاران مدار داشته باشیم، مثلاً مثل انرژی دوپامین، ما آزمایشی که می‌کنیم که ببینیم چه هست، می‌آییم یک موش رت موش صحرایی را که به انسان‌ها نزدیک است مثلاً به هروئین معتاد می‌کنیم، بعدازاینکه معتاد کردیم، می‌آییم تمام ژن‌های آن را موردبررسی قرار می‌دهیم. الآن دستگاه مکرواَرِی هست که لااقل ۱۸ هزار سلول را درآن‌واحد آنالیز و بررسی می‌کند و بیان آنها را به ما اعلام می‌کند، ازنظر مسائل روحی روانی مثلاً ما ۹۰ ژن داریم که موردمطالعه قرار می‌گیرد یا ازنظر روحی روانی در حالت تعادل هست یا نیست، مثلاً برای سرطان ما ۱۸۰ ژن داریم که آنکولوژیست ها آنها را موردمطالعه قرار می‌دهند که حالا مثلاً برای TNF Alfa هست برای گسترش متاستاز هست و...، این را انجام می‌دهیم، معتادش کنیم بعد بیاییم با هر روشی که شما می‌گویید با نالتراکسان، با متادون، با B2 و سقوط آزاد درمانش کنیم، وقتی درمانش کردیم آن مدارهای بدن را موردمطالعه قرار بدهیم ببینیم الآن ازنظر سیستم ایمنی در چه وضعیتی است، مدار دوپامین، مدار سروتونین، مدار انکفالین و مدار دینورفین آن در چه وضعیتی است، این‌ها را اندازه‌گیری کنیم، ازنظر متابولیسم ازنظر سیستم ایمنی در چه وضعیتی هست، هم موشی را که معتاد کردیم و درمان کردیم نگاه می‌کنیم، هم موش سالم مشابه آن را موردبررسی قرار می‌دهیم که ببینیم در اثر این اعتیاد چه چیزهایی خراب شده که ما این کار را کردیم، من چهار روز پیش هم بوستون سخنرانی کردم که اصلاً اعتیاد برای ما یک بیماری ذهنی است یا یک بیماری فیزیولوژی است یا الگوی اپی ژنتیک است؟ کدام یکی از این‌ها است، اول مسئله این است، وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم اصلاً مسئله خیلی با این فرق می‌کند، شما شخصی را که گرسنه است احتیاج به غذا دارد، می‌خواهی گرسنگی او را مهار کنی چطوری می‌خواهی گرسنگی او را مهار کنی، هرچقدر هم که طرح و نقشه بدهی این گرسنه است نمی‌توانی کاری کنی، این شخص مدار دوپامینش اصلاً کار نمی‌کند، پنج‌تا دوپامین داریم، D5-D4-D3-D2-D1 که بیان هر پنج‌تا به‌هم‌ریخته است، خوب این را نمی‌توان کاری کرد، سروتونینش به‌هم‌ریخته، سیستم ایمنی‌اش که ژن‌های متعدد دارد به‌هم‌ریخته، با کوچک‌ترین چیزی سکته می‌کند، ما اندازه‌گیری کردیم دیدیم کسی که با نالکسان و نالتروکسان درمان می‌کنیم فاجعه است، جواب مدارهایی که داریم همه به‌هم‌ریخته و نابود است، اصلاً فاجعه است در حد یک فاجعه ملی است، مقاله این مطلب به‌زودی می‌شود اگر خواستید به شما می‌دهم، اثر B2 را نگاه می‌کنی می‌بینی فاجعه است، اثر متادونی را که قطع کرده‌ای می‌بینی فاجعه است، اثر سقوط آزاد فاجعه است چون اصلاً مشکل یک چیز دیگر است، درمان موقعی است که شما این را بررسی کنید ببینید تمام این جداول بیان‌های این‌ها را که به‌هم‌ریخته چه‌کار کنید تا به حالت تعادل برسانید، این نه مصاحبه انگیزشی می‌خواهد نه تشویق و تقدیر می‌خواهد و چه و چه. باید بلد باشی این سیستم را درست کنی، اگر این را درستش کردی بعد می‌گوییم بله درمان انجام شد. ما اصلاً به هیچ‌کدام از این‌ها نگاه نمی‌کنیم. قدیم شما مقدار دوپامین را نمی‌توانستی اندازه‌گیری کنی، سروتونین، دینورفین، انکفالین، هیچ‌کدام قابل‌اندازه‌گیری نبود، هرکدام از این‌ها یک بیان ژنی هست که این‌ها را راه‌اندازی و تولید می‌کند و به وجود می‌آورد، ولی الآن خوشبختانه پنج شش سال هست که این امکان وجود دارد.
آزمایش‌هایی هم که ما انجام دادیم همه را در بریستول انگلستان انجام دادیم؛ این چهار گروه را انجام دادیم که در حد بسیار وحشتناکی بود. می‌بینی سیستم کلسیم سیگنالینگ آنها اصلاً کار نمی‌کند. مثلاً سیستم تنظیم مایعات میان بافتی که در بافت‌ها مایعاتی هست که این‌ها را تنظیم می‌کند که اگر کم باشد آرتوروماتوئید می‌شود، آرتروز می‌شود، این‌ها همه از تعادل خارج شده، پس در این صورت من ترجیح می‌دهم اگر شما یک تریاکی را که درمان می‌کنید او را درمان نکنید بهتر است، شما او را درمان می‌کنید درست است که دلش خوش است که تریاک مصرف نمی‌کند اما دو سال پنج سال بعد چشمش کور می‌شود، کلیه‌اش کار نمی‌کند، سکته می‌کند، همه آن روش‌ها را انجام داده‌ایم و روش DST را هم انجام دادیم، این‌ها همه مستند است، کنفرانس داده شده و در حال مقاله شدن هم هست اما تا زمانی که مقاله نشده هم می‌توانید بروید همه را موردمطالعه و بررسی قرار دهید که چه تأثیرات عمیقی دارد. ما با سیستم DST درمان کردیم که اصلاً داستان و قضیه کاملاً فرق می‌کند. به همین دلیل که این مدارها درست شده است که من اینجا به شما می‌گویم که درمان هروئین یعنی هروئینی را درمان کنیم و بعد برود در لابراتوار هروئین سازی کار کند و مصرف نکند، باقدرت دارم این را می‌گویم شوخی نمی‌کنم، تمام بچه‌هایی که در کلینیک‌های خودتان هستند مگر مبصر نیستند؟َ! مگر مصرف‌کننده تریاک نبودند؟! مگر کلینیک‌های شما پر از تریاک نیست؟! مگر شیشه‌های تریاک گاهی اوقات در اختیار این‌ها نیست؟! پس چرا وسوسه نمی‌شوند؟ چرا عرق نمی‌کنند؟ چرا سرقت نمی‌کنند؟ چرا حالشان خراب نمی‌شود؟ چرا نمی‌روند دوباره مصرف کنند؟ این همان است که قبلاً تریاکی بوده و حالا هم هرروز در یک کلینیک پر از تریاک است. توی کنگره ۶۰ هم ماشاالله مثل نقل‌ونبات حرف شیره و تریاک و این‌ها زده می‌شود.

من سه سال پیش توی زنجان در یک کنفرانسی سخنرانی داشتم، گفتم هروئین چنین و چنان، دیدم یک سری از سالن خارج شدند، بعد گفتم تریاک دیدم یک سری خارج شدند، گفتم حشیش یک سری دیگر خارج شدند، پرسیدم این‌ها چرا می‌روند؟ گفتند شما دارید این‌ها را تحریک و وسوسه می‌کنید، دارید از تریاک صحبت می‌کنید، این کار را نکنید. یک آقایی آمده می‌گوید کار من نقاشی است، سر کلاس نمی‌توانم بگویم این شکل را بکشید، چون کلمه کشیدن را می‌گویم وسوسه می‌شوم، دوست دارم وقتی می‌خواهم بگویم این را بکشید لغتی بگویم که کشیدن در آن نباشد. ببینید چه وسوسه‌ای ایجاد می‌کند! پس وقتی می‌گویم که ما به سان آدم نابینایی داریم در یک اتاق تاریک دنبال یک گربه سیاه می‌گردیم که اصلاً گربه‌ای در آن اتاق نیست، بنشینید روی حرف من فکر کنید، ولی خوشبختانه امروز دیگر حرف حساب است، سند و مدرک است و موقعی هم که ژن را بیان می‌کند، بررسی می‌کند و موردمطالعه قرار می‌دهد مقدار دوپامین یا سروتونین را بیان می‌کند، من دیگر این را نمی‌توانم دست بزنم، نمی‌توانم دستکاری اش کنم، همه توسط ماشین‌ها محاسبه می‌شود. نمی‌توانم اگر پرسشنامه هست یا لغت‌نامه هست آن را عوض کنم یک لغت دیگری بگذارم یا چیز دیگری بگذارم یا پرسشنامه هست یک‌چیزی را از من سؤال می‌کنند من خجالت می‌کشم یک‌چیز دیگری جواب می‌دهم، دیگر این‌طوری نیست؛ آنجا داریم جواب را می‌گیریم و به‌طورکلی روی قسمت DST توجه بیشتری بکنیم و بیشتر موردمطالعه قرار بدهیم، بدون هیچ‌گونه تعصب، چون تا حالا نبوده و بیست سال پیش نمی‌شد اندازه‌گیری کرد ولی در جهان امروز می‌توان اندازه‌گیری کرد.

مطلب موج‌ها را خیلی خوب دکتر شهرام گفت که دائماً تغییر کرد، آمده جلوی گیرنده را بسته یعنی فاجعه، خیال می‌کنند علمی هم هست. ما جلوی گیرنده را با نالتروکسان می‌بندیم که گیرنده رویش فلان شود رویش ننشیند، آخر مگر مربوط به این است؟! شما دیده‌اید در یک کوچه‌ای دزدی می‌شود، گفتید سر کوچه یک دیوار بکشیم که کسی وارد کوچه نشود؟ خب درست است که دزدها می‌روند داخل آن کوچه دزدی می‌کنند اما مردم هم آنجا زندگی می‌کنند. شما آمده‌اید روی گیرنده را بسته‌اید که هیچی روی آن ننشیند حالا بروید آزمایش‌ها را ببینید که کسی که با نالتراکسان و نالکسان درمان شده نتیجه آن چه فاجعه‌ای است، چقدر سیستم‌های بدن را نابود کرده و از تعادل خارج کرده. ما یک مقاله ارائه کردیم راجع به آمفتامین، مقاله راجع به DST، این مقاله مقایسه هست که این روش‌ها چگونه هست و این‌ها دیگر مستند است و مقالات در معتبرترین مجلات جهانی در آمریکا به چاپ می‌رسد، ما اصلاً زمان درمان اعتیاد نمی‌دانیم چقدر است، یک نفر که می‌آید کلینیک وقتی می‌پرسد آقا من کی خوب می‌شوم شما به او چه جوابی می‌دهید؟ می‌گویید حالا تو بیا بستگی دارد چندساله هستی، چه چیزی مصرف می‌کنی، پاسخ قطعی که بگویید این‌قدر ندارید. الآن به من بگویند که من کی درمان می‌شوم می‌گویم حداقل ۱۰ ماه، میانگین ۱۱ ماه یا یک سال؛ افسردگی هم همین است؛ فرقی نمی‌کند. افسردگی هم مدار دوپامین یا سروتونین او کار نمی‌کند، همه یک سری مواد بیوشیمی است. حتی برویم جلوتر کسی خودکشی می‌کند که این مدارهای او کار نمی‌کند، یعنی یک نفر که افسردگی و ناامیدی نداشته باشد، مدارهای او خوب کار کند، امکان ندارد خودکشی کند.

من در سی دی هفته راجع به خودکشی صحبت کردم، کسانی خودکشی می‌کنند که این سیستم‌های آنها کار نمی‌کند و در حالت تعادل نیست و خمر آنها به‌اصطلاح ما کار نمی‌کند، از این بگذریم نه‌تنها در اعتیاد بلکه در سرطان هم همین‌طور است؛ در مورد سرطان هم یک آدم نابینا در یک اتاق تاریک دارد دنبال گربه سیاه می‌گردد، آن‌هم همین‌طور است به همین مدارها بستگی دارد، M.S هم به همین مدارها بستگی دارد، اکثر این بیماری‌هایی که ما داریم همه مربوط به طبقه‌بندی همین سیستم‌ها هست که ما داریم، مثلاً در سرطان می‌بینید که مدار B53 مثل پلیس بدن است که سرطان را سرکوب می‌کند یا تا سرطان می‌خواهد گسترش پیدا کند فوری خبر می‌کند، می‌بینی آن خراب است آن را باید درستش کنیم، غیرازآن چندین مدار دیگر هم هست ولی خب این‌ها مثلاً TNF Alfa درست کرده‌اند که فقط همان یک ژن را سرکوب می‌کند، از آن‌طرف مثلاً MMP9 سرطان را گسترش می‌دهد از آن‌طرف TNF Alfa است سرطان را گسترش می‌دهد، می‌بینی همه یک سری مدارها هستند که باعث این مشکلات هستند، حالا در M.S هم همین‌طور است در سرطان هم همین‌طور است که ما یک سری از آزمایش‌های این‌ها را همین‌جا انجام می‌دهیم و یک سری را خارج از کشور، چون دستگاهش را در ایران نداریم، تحقیقاتی که ظرف همین یک سال گذشته کنگره ۶۰ انجام داده، هیچ دانشگاه ایرانی حتی قادر نبوده تا این مرحله بتواند مسائل را مطرح کند، انشا الله امیدواریم در جلسات بعدی این‌ها را ذره‌ذره ادامه بدهیم باهم کار کنیم و به نتیجه برسانیم. متشکرم مرسی

سؤال:
دو تا مطلب به نظرم رسید که از حضورتان بپرسم، یکی اینکه اگر امکان دارد عنوان آن مقاله‌ مقایسه‌ها را که فرمودید و منابعی که در دسترس هست را ممنون می‌شوم بفرمایید و دوم اینکه این‌جوری که شما فرمودید اگر فقط مسئله جسمی است و مسئله بیوشیمیایی است، پس این گروه‌درمانی و بحث روان‌درمانی و این‌ها جایگاهش در درمان کجا قرار می‌گیرد؟

جواب آقای مهندس:
ببینید شما می‌خواهید از یک بیابانی عبور کنید مثلاً کویر لوت، یک موقعی تنهایی حرکت می‌کنی، یک موقعی با گروه حرکت می‌کنی، وقتی با گروه حرکت می‌کنی خیلی به‌مراتب راحت‌تر است، فرد مرکزیت است، اما دیگر افراد هم کمکش می‌کنند، حمایتش می‌کنند، مسئله روان، مسئله جهان‌بینی و آموزش‌های دیگر هم به کمکش می‌آیند، ولی مرکز شخص است و غذای اصلی آنهاست، شما به‌تنهایی بخواهید از کویر عبور کنید خیلی سخت است ولی اگر ۵۰ نفر باشید چطور، به همدیگر کمک می‌کنید همدیگر را ساپورت می‌کنید علتش این است، این مسئله را من سخنرانی کردم در بوستون فکر می‌کنم ۲۰ اکتبر بود، همین چند وقت پیش، آنجا عنوان سخنرانی این بود که آیا اعتیاد یک بیماری ذهنی است یا یک الگوی اپی‌ژنتیک است یعنی فیزیولوژی، کدام یکی است؟ گفتم به قول شکسپیر بودن یا نبودن مسئله این است، مسئله این است که اول مشخص کنیم بیماری اعتیاد یک بیماری ذهنی است یا یک بیماری فیزیولوژی است و همان‌طور هم که بهنام گفت ما بدون دارو نمی‌توانیم کاری بکنیم، یعنی ما نمی‌خواهیم چیزی بگوییم که از مقام روانشناس یا روان‌پزشک کم کنیم، نه اصلاً بحث ما این‌ها نیست بحث ما بحث مرکزی است، وقتی بدانیم شما هم بهتر می‌توانید کار کنید، شما به‌عنوان یک روانشناس اگر یک اسب سالمی به شما بدهند می‌توانید به اسب سالم تمرین بدهید تا بدود ولی اگر یک خر لنگ را به شما بدهند و بگویند این اسب سالم است شما چه‌کار می‌خواهید بکنید؟ شما موقعی می‌توانید روی آن کار کنید که فیزیولوژی آن سالم باشد مرتب باشد بعد ازنظر روانی روی آن کار کنید، وقتی از بیخ و بن خراب باشد، اصلاً با آدم خمار نمی‌شود صحبت کرد، باید این را بیاورید به حداقل برسانید کمی شارژ باشد تا به حرف شما گوش کند، مسئله مثلاً ماتریکس یک‌چیز مسخره‌ است، خوب شما آن را می‌توانید با حرف درست کنید؟ بعد یک کش ببند به دستت هر وقت یادت افتاد کش را بگیر بکش بعد ول کن تا یادت برود، این‌ها مسئله بنیادی نیست و ما می‌توانیم به کمک همدیگر این‌ روش را بنیادی‌ کنیم، سخنرانی شد، الآن مرحله بعد از سخنرانی ما مسئله مقاله است، الآن دانشمندان نایدا با من کار می‌کنند و با آنها هم ارتباط دارم در این قضیه و همین‌طور انگلستان، این است که ما می‌توانیم به کمک همدیگر به نتیجه کامل برسیم و این‌ها را بشکافیم و مشخص کنیم، شهرام از خدایش است که مریض‌هایش سالم بشوند، بهنام، همه شما هرکسی که در کلینیک کار می‌کند از خدایش است که کاری کند مریض‌ها به‌سلامتی برسند، همه‌چیز که فقط کار کردن نیست، وقتی پزشک مریضش خوب بشود روحیه می‌گیرد، شارژ می‌شود، شادوشنگول می‌شود، حاضر است پول هم نگیرد و گرسنگی هم بکشد ولی مریضش خوب شود، روحیه هر پزشکی همین‌طور است، حالا اگر یک پزشکی هم مثل آن روان‌پزشکی بود که محمد گفت همه که این‌طوری نیستند، ممکن است در هر صنفی ممکن است یک آدم مهره ناجوری باشد در هر حرفه‌ای، پس دلیل نمی‌شود که یک روان‌پزشک اگر این کار را کرد، دیگران هم همین کار را می‌کنند، نه این‌طور نیست نباید با یک چوب همه را نگاه کرد، به‌هرحال متشکرم، جلسه را می‌دهم به دبیر برای قانون یازدهم. متشکرم.


نگارش: مسافر بهمن و مسافر آرمین
تنظیم: مسافر سعید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .