چهاردهمین جلسه از دوره دوم لژیون سردار کنگره۶۰، ویژه همسفران نمایندگی شفا مشهد، استادی ایجنت گروه خانواده همسفر اعظم، نگهبانی همسفر سعیده و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «خدمات مالی و تاثیر آنروی من» در روز دوشنبه بیست و هشتم شهریورماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۴۵ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان اعظم هستم همسفر؛
از نگهبان جلسه، خانم سعیده تشکر میکنم که به من این خدمت را واگذار کردند. ما، در کنگره به واسطه آموزشها به این نکته به خوبی پی بردیم که ذرهای خوبی و بدی به خودِ فرد، برمیگردد و یکی از کارهای ارزشی و با اهمیت که ما انجام میدهیم، موضوع کمک به دیگران هست که به شکلهای گوناگون انجام میگیرد ولی موضوع قابل بحث امروزِ ما، کمک مالی میباشد.
با خود فکر میکردم، از زمانی که عضو لژیون سردار شدم، روند زندگیم واقعاً تغییر کرده است؛ من پارسال روز گلریزان عضو لژیون سردار شدم. حال میبینم چه اتفاقاتی طی این سال افتاده؛ خودم تعجب میکنم! نمیخواهم، آن حال خوش و تغییراتم را به کمک مالی ربط بدهم؛ ولی میدانم که وعده خداوند اصلاً دروغ نیست. خداوند به من وعده داده که اگر انفاق کنید، دو برابر که بماند! چند صد برابر به تو برگردانده میشود. ولی فردی که در کنگره کمک میکند، هرگز به پس گرفتن فکر نمیکند.
یکی از مسائلی که باعث جذب ما شد، این بود که از زشتیهای بیرون به اینجا پناه آوردیم؛ حال هر شخصی به نوعی یکی غیبت، دیگری از قضاوت و... حالش بد شده بود؛ همه ما، اینجا را امن دانستیم، با کمال باور و ایمان به کنگره پناه آوردهایم. عدهای از خداوند میطلبند تا به دیگران کمک کنند؛ چرا!؟ زیرا کمک به دیگران همان چیزی است که خداوند به من وعده داده و ما در اینجا همه به دنبال همین هستیم.
اما تأثیرش در زندگی خودم را میگویم: من روزی که در شعبه الهیه وارد کنگره شدم، (دقیق نمیدانم) یک هفته بیشتر نگذشته بود که جشن گلریزان شد. من اصلاً نمیدانستم، گلریزان یعنی چه!؟ مبلغی که داشتم را تقدیم گلریزان کردم. آن روز با مبلغ پنجاه هزار تومان، وارد جشن گلریزان شدم، سال بعد پانصد هزار تومان، سال بعدش یک میلیون تومان و سال بعد دو میلیون تومان. پارسال که وارد لژیون سردار شدم، جریان از این قرار بود که قصد داشتم شش میلیون تومان، کمک کنم؛ اما ابتدا یک میلیون تومان و بعد دو میلیون تومان دادم، سه میلیون تومان دیگر را تا دو ماه، پرداخت نکردم چون میخواستم که خودم از پساندازم پرداخت کنم. البته در زندگی مشترک بین مسافر و همسفر فرقی ندارد، ولی دلم میخواست، خودم در کوله بارم یک چیزی باشد. برای همین به مسافرم گفتم: من میخواهم سه میلیون را خودم بدهم. با کمی صبر، موقعیتش پیش آمد و پرداخت کردم.
من همیشه میگویم: اعضای لژیون سردار، مانند کاروانی هستند که در حال عبورند. اگر انسان بخواهد، خیلی زیبا برایش مهیا میشود. اگر با این کاروان راه افتادم که از نعمت و برکتش هم در زندگی برخوردار میشوم و گرنه این کاروان عبور خواهد کرد. بقول آقای مهندس: کسانی که عضو سردار هستند و با این کاروان در حرکت، همراه میشوند، آدمهای خیلی زرنگی هستند. بله واقعاً آدمهای زرنگی هستند.
چون الآن من با نگاهی به زندگیام میبینم، آن مبلغ که هیچ، بلکه دو، سه و حتی چهل برابرش به من برگشته است؛ به غیر از آن آرامشی که دارم. با توجه به آموزشهای کنگره میدانیم که مشکلات همیشه وجود دارد؛ ولی طرز نگاه و برخورد ما با آنها به واسطه تغییرات خودمان، خیلی آسان شده است که بدون آنکه بهم بریزیم، حلش میکنیم. پس این هم از برکات همین ساختار میباشد.
من با کمک و حضورم در روز جشن گلریزان، میگویم که بیتفاوت نیستم و اولین چیزی که به من برمیگردد، لذت مفید بودن است. حس مفید بودن از اینکه وقتی شعبه دیگری ساخته میشود، درسته کامل نتوانستم ولی در حد یک آجر کمک کردهام، بیتفاوت نبوده و بازیگر بودم. خیلی راحت است که انسان در حاشیه قرار بگیرد و دیگران را تشویق کند! این همان صحبت کردن بدون عمل است. ولی زمانی که بتوانید، نه با اجبار، بلکه با اختیار، بازیگر باشید. اینجا افراد با دل و جان، دعا میکنند که بتوانند، کمک کنند. خیلی اتفاقاتی وجود دارد که حتماً خود شما عزیزان که عضو بودید، تجربه کردهاید. فقط این را بگویم: در آخر، ما هر کاری، چه خوب، چه بد کنیم، خداوند؛ بسیار بیناست.
ضبط و تایپ: همسفر شبنم، رهجوی کمک راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
ویراستار: همسفر وجیهه، رهجوی کمک راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر الهام، رهجوی کمک راهنما همسفر اعظم (لژیون یک)
تنظیم و ارسال خبر: همسفر اعظم، رهجوی کمک راهنما همسفر اعظم (لژیون یک)
همسفران نمایندگی شفا
- تعداد بازدید از این مطلب :
1375