جهانبینی یعنی نوع تفکر و نگرش ما نسبت به محیط پیرامون خود و اتفاقهایی که در طول روزمره زندگی برای ما به وجود میآید؛ اینکه ما نسبت به این اتفاقات چه عکسالعملی از خود نشان میدهیم، خیلی مهم است و این کاملاً رابطه مستقیم با جهانبینی ما دارد و از کوچکترین کارها تا بزرگترین کارها را شامل میشود. بهطور مثال، از طرز برخورد با رانندهها در ترافیک و غیره؛ این جهانبینی تکتک لحظات زندگی ما را شامل میشود.
اما ما باید چهکار کنیم که دید خوب نسبت به همهچیز داشته باشیم؟ در داخل جزوه جهانبینی به موضوعات زیادی اشاره شده است از جمله، مثلث دانایی؛ این مثلث به ما میگوید که ما بایستی بهطور مداوم در حال تفکر، آموزش و تجربه باشیم و این حرکت را باید بهطور مستمر انجام دهیم تا در حالت سکون قرار نگیریم و از مثلث جهالت که شامل ترس، ناامیدی و منیت میشود، دور شویم.
هر چه ما به مثلث دانایی نزدیکتر شویم؛ یعنی ما هر چه قدر بهطرف آموزش، تفکر و تجربه حرکت کنیم، روزبهروز از جهالت خود فاصله میگیریم و این را ما عملاً در کنگره و اعضاء کنگره مشاهده کردیم.
چیزی که برای خود من رخ داد، این بود که من در یک مرحله از دانایی متوقف شده بودم؛ یعنی آموزش میدیدم و تفکر هم میکردم ولی آن چیزهایی که یاد گرفته بودم، عملی نمیکردم و همین باعث حس ناامیدی در من میشد و این را من به تجربه فهمیدم که اگر بخواهیم حس ناامیدی به سراغمان نیاید، باید مداوم دست به تجربه، خصوصاً تجربههای خوب بزنیم و جایگاه خود را تغییر دهیم، وگرنه در غیر این صورت مثل آب راکدی هستیم که در یک سطح باقی میماند و بعد از مدتی تبدیل به لجنزار خواهد شد.
از طرفی موضوع جهانبینی رابطه مستقیم با سطح انرژی ما دارد، یعنی اگر بخواهیم همیشه حالمان خوب باشد باید این موضوع را فرا بگیریم، باید همیشه جوری به مسائل نگاه کنیم که یک نفعی برای ما داشته باشد. اگر زاویه نگاه من به موضوعات به گونهای است که حالم را خراب میکند، این اشکال از من میباشد و باید روی تفکر و نگرش خود کارکنم؛ به عنوان مثال پیروان یک حضرتی که در حال عبور از یک مسیری بودند، جسد یک حیوانی را دیدند همه گفتند که چه بوی بدی میدهد اما آن حضرت گفت، نگاه کنید چه دندانهای قشنگی دارد، اینکه من در یک صفحه سفید نقاشی که چندین لکه سیاه دارد، آن صفحه سفید را ببینم یا آن چند لکه سیاه را ببینم خیلی مهم است.
همه انسانها هم مثل همان صفحه سفید نقاشی با لکههای سیاه هستند اگر من بخواهم فقط ایرادهای آنها را ببینم (لکههای سیاه) اولین آسیب را به خودم وارد میکنم و بعد به دیگران، پس این نوع نگاه و این حسی که ما نسبت به آدمهای اطراف خود داریم خیلی مهم است. همهی انسانها ایرادی دارند هیچکس بدون ایراد نیست، هر انسانی که پا به این هستی میگذارد، برای کمال خودش است.
اصولاً انسان پا به این دنیا نمیگذارد که اشتباه نکند بلکه باید از اشتباهات خود درس بگیرد وگرنه به قول استاد سردار؛ تاریخ باید از نو تکرار گردد، آنقدر میآییم و میرویم تا جهانبینی را فرابگیریم و زندگی کنیم. ما نمیتوانیم خودمان را از زندگی کردن محروم کنیم، به هر حال ما وجود داریم، پس بهتر است که این زندگی را همراه با جهانبینی که کنگره به ما آموزش میدهد، فرابگیریم.
نگارنده: کمک راهنما مسافر مهدی
تنظیم: مسافر سینا
نمایندگی کاسپین
- تعداد بازدید از این مطلب :
1157