خداوند انسان را برای حکمت بزرگی آفریده است که همانا حرکت در مسیر درست و صراط مستقیم است تا بتواند از مواهب دنیایی استفاده کرده و در جهت ارتقای آگاهی و دانش خودش تا مرحلهای که به سمت تعالی و کمال و خدا گونه شدن هست پیش برود و به آرامش دست یابد. آفرینش بر اساس نظم و انضباط خاصی بنا شده است و در دستگاه خلقت هر چیزی جای خودش را دارد و هر موجودی مسئولیت و کار ویژهای به عهده دارد.
ادیان میگویند خداوند جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد که البته مبنای تقسیمبندی هفته بر همین اساس میباشد و اولین انسان را از خاک آفرید تا اجزای تشکیل دهندهٔ بدن آدم با شرایطی که در آن زندگی میکند هماهنگ باشد. پس از خلق آدم، خداوند نام همه موجودات را به آدم میآموزد و آدم و حوا همسرش در بهشت ساکن میشوند و قدرت مطلق به تمام موجودات دستور میدهد که به آدم سجده کنند، همه سجده میکنند به غیر از شیطان که فرمانده جنیان است و نافرمانی میکند و عهد میبندد که تا روز ابد همواره در صدد فریب انسان باشد تا او را وادار به نافرمانی از دستورات قدرت مطلق کند و بالاخره در اولین گام موفق میشود که آدم و حوا را بفریبد تا از درخت ممنوعه تناول کرده و از دستور خداوند سرپیچی کنند و حضرت حق آدم و حوا را از بهشت اخراج میکند و به زمین میفرستد و بدین ترتیب آغاز زندگی انسان بر روی زمین از طلب استغفار آدم و حوا و پیمان بستن با خداوند برای سعی و تلاش در صراط مستقیم، جهت ارتقا و رسیدن به کمال انسانی و بازگشت به بهشت موعود شروع میشود؛ اما این سؤال همواره در ذهن همه انسانها وجود دارد که اساساً جهان و انسان چرا و چگونه خلق شدهاند؟

گروهی از دانشمندان به خلقت تدریجی اعتقاد دارند و میگویند پنج میلیارد سال پیش یک سوپرنوا یا ابرنواختر یا یک ستاره بزرگ در فضا انفجار ایجاد کرد که همزمان زمین و سیارات منظومه شمسی به وجود آمدند و بعد بهتدریج زمین که از حاصل این انفجار ایجاد شده بود، کمکم سرد شد و آب و سایر مواد در آن به وجود آمد و ویروسها و باکتریها شکل گرفتند و کمکم موجودات دریایی تک سلولی به وجود آمدند و خلاصه اینکه خلقت تدریجی ایجاد شده است؛ اما از دیدگاه ادیان الهی خداوند همه جهان را برای انسان و به خاطر انسان خلق کرده است و در کل دیدگاههای متفاوتی در این زمینه وجود دارد، ولی مسئلهای برای ما که در کنگره 60 آموزش دیدهایم و مهم است، این است که جهان هستی را قدرت مطلق، هدفمند آفریده و همه موجودات بهخصوص انسان به سوی مقصد و هدفی معلوم در حرکت هستند و اینهمه نظمی که در هستی وجود دارد، نشان از آن است که خالق این جهان دانای مطلق است و هر چیز را در نهایت عدالت آفریده است و برای هر موجودی از جمله انسان شرایطی جهت رشد و حرکت به سمت کمال فراهم کرده است؛ مثلاً گیاهان از یک دانه تبدیل به درختی تنومند میشوند و حیوانات و جانوران که از یک تک سلولی تشکیل میشوند و در نهایت به موجودی کامل تبدیل میگردند و همه موجودات در عالم هستی عبد و برده هستند و هرکدام مسئولیتی در گردش جهان به عهده دارند. از ابر و باد و مه و خورشید و فلک گرفته تا مورچه و کرم و گل و همه حیوانات و انسانها نقش خود را در طبیعت ایفا میکنند و هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نگذاشته است. هیچ موجودی در جهان بدون مسئولیت و بیهوده آفریده نشده است حتی موجوداتی نظیر حشرات که از نظر ما ممکن است مضر و بیهوده باشند در شرایطی که قرار دارند میتوانند برای جهان هستی بسیار مفید و سودمند باشند ولی اینهمه حکمت از دید ما نادیده است. شاعر بزرگ ما هاتف اصفهانی میگوید:
چشم دل بازکن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بینی
دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
آنچه نادیده چشم آن بینی
انسان اسرارآمیزترین موجود عالم است که برخی عارفان معتقدند انسان عالم صغیر است و دربردارندهٔ تمام خصوصیات عالم کبیر یا جهان میباشد و مولانا در این باره میگوید:
ای نسخه اسرار الهی که تویی
ای آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
اغلب انسانها به دلیل آگاه نبودن از اسرار خلقت و عدم تفکر صحیح در زندگی دچار مشکلات متعددی هستند که گاهی باعث سردرگمی و گمگشتگی آنها میشود. گمگشتگی نوعی حالت از خودبیگانه شدن است که درواقع همان الیناسیون یا قطع ارتباط با خود واقعی است و انسان خودش را آنچنان که واقعیت و حقیقت دارد حس نمیکند. یکی از فیلمهای سینمایی که این مفهوم را به سادگی نشان میدهد فیلم عصر جدید چارلی چاپلین است که نشان میدهد، یک انسان که دارای همه گونه احساس و ارتباط انسانی بوده است بعد از قرار گرفتن در شرایطی که در یک کارخانه عظیم شروع به کار میکند به ناچار از تمام احساسات و عواطف انسانی دور میشود و حتی در موقع کار نمیتواند لحظهای چشمش را از عبور نقاله بردارد. این آدم تبدیل شده به کسی که فقط دو تا چشم دارد که باید از حرکت پیچها مراقبت کند، حتی نمیتواند با همکارانش کلمهای صحبت کند در صورتی که انسان دارای نیازها و احساسات مختلف است و در چنین نظامی مجال کوچکترین تجلی احساس انسانی را ندارد و انسان در این موقعیت فقط خودش را بخشی از آن ماشین عظیم احساس میکند و این میشود فلسفه زندگی او. البته این مثال را میتوان در شرایط مختلف برای همه انسانها استفاده کرد. وقتی یک مصرفکننده مواد مخدر از یکبار مصرف یک ماده شروع میکند و به مرحلهای میرسد که تمام زندگیاش میشود مصرف کردن آن ماده، درواقع دچار گمگشتگی و از خودبیگانگی شده است. بسیاری از افراد که مصرفکننده مواد میشوند در آغاز گمان این را ندارند که روزی تمام زندگی و هست و نیستشان را در این راه از دست میدهند، بلکه در آغاز به عنوان نوعی تفریح و لذت به آن نگاه میکنند. از آنجایی که خودشان را فراموش میکنند، این خود فراموشی تبدیل به گمگشتگی میشود، درنتیجه یک انسانی که ارزشمند بوده و تحصیلات عالیه داشته و خانواده و شغل و هویت اجتماعی داشته است، همه و همه را از دست میدهد، حتی خود برای خودش ارزش قائل نیست و دیگر خودش را دوست ندارد. احساس ناامیدی، ناامنی و ناکامی میکند که اگر در اثر یک تلنگر به خودش نیاید، در مسیر سقوط به درهٔ نابودی که نهایتاً به خودکشی یا بستری در بیمارستانهای روانی است، منجر میگردد.
در وادیهای چهارده گانه کنگره ۶۰ که من به تعبیر دیگر کنگره 60 را سرزمین مقدس نام نهادهام، از نقطه تفکر که وادی اول است شروع میشود و این شعر مولانا که میگوید:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
دقیقاً مصداق تفکر انسان در مورد خود و زندگی خود است. میتواند همهٔ ما را به این اندیشه وا دارد که باید روزها و شبها فکر کنیم تا به نقطهٔ دقیق تفکر یعنی تمرکز بر مهمترین مسئله یعنی زندگی کردن و دلیل زندگی برسیم و بدانیم که باید در اوضاع و احوال خود تغییر ایجاد کنیم و این را از تغییرات ساده ابتدای شروع کنیم. در وادی دوم که ادامه تفکر است باید به این برسیم که حضور ما در این جهان بیهوده نیست و هدفی دارد و در ادامه به این بیت از مولانا میرسیم که:
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
و به این فکر کنیم که قدرت مطلق نهتنها انسان بلکه همهٔ موجودات هستی را با هدف و مقصود معینی خلق کرده است و هیچ موجودی جهت بیهودگی پا به هستی نگذاشته است و حسن ختام کلام بیتی از حضرت حافظ که میفرماید:
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
نویسنده: همسفر طاهره رابط خبری لژیون خانم کیمیا (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سولماز لژیون خانم زری (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
4543