English Version
English

خواست، تقدیر، فرمان

خواست، تقدیر، فرمان

سلام دوستان احسان هستم یک مسافر از لژیون هفتم شعبه‌ی بوشهر با کمک راهنمایی جناب حمید مرادی

داستان اعتیاد من به مواد مخدر ازآنجا شروع شد که من خواسته‌های غیرمعقولی داشتم؛ می‌خواستم در زمان کم به داشته‌های زیادی برسم به همین جهت پیش خود فکر کردم که برای پیشرفت درزمینهٔ ی کاری بهتر است از مواد مخدر استفاده کنم برای انجام کار بیشتر و استفاده از انرژی ذخیره‌شده در بدنم، درنتیجه شروع کردم به مصرف قرص‌های مخدر.
 
در شروع مصرف قرص‌ها بازدهی کار من چندین برابر شد طوری که از مقدار زیاد پول کیف پولم بسته نمی‌شد و پیش خودم خوش‌حال بودم و فکر می‌کردم راه‌حل مشکل را پیدا کردم و این برنامه را داشتم که پس از مدتی که به درآمد کافی رسیدم یک‌زمان دوهفته‌ای بگذارم و به‌اصطلاح ترک کنم با روش سقوط آزاد،بعد از گذشت چند ماه پیش خودم گفتم حالا دیگر وقت آن رسیده که مواد را ترک کنم، هیچ تجربه‌ای از ترک و درد ناشی از قطع مواد یا همان خماری نداشتم.
 
روز اول قطع مواد بعد از حدود ۲۰ ساعت از زمان مصرف کم‌کم دچار نشانه‌های قطع مصرف شدم و بعد از ۱۲ ساعت به اوج خود رسید تازه فهمیدم که وارد چه بازی خطرناکی شده‌ام، ولی هنوز به عمق فاجعه پی نبرده بودم، شروع کردم به تحقیق و خواندن و تماشای برنامه‌های آموزشی در مورد ترک و درمان مواد مخدر ولی این تازه شروع کار بود،خواست من به‌طور غیرمستقیم من را وارد وادی اعتیاد کرده بود درصورتی‌که من فکر می‌کردم چیز دیگر می‌خواهم. حال نوبت تقدیر بود که نقش خود را ایفا کن.
 
از همان شش ماه اول درگیری من با اعتیاد خواست من ترک اعتیاد بود، تمام خواست من همین شده بود ولی قدم در راهی گذاشته بودم که بازگشت از آن به این سادگی نبود بارها و بارها روش‌های گوناگونی را برای قطع مصرف پیش گرفتم که اکثر آن‌ها ابتکاری بود زیرا خودم را عقل کل می‌دانستم باکمی تحقیق و کتاب خواندن می‌خواستم تجربه‌ی دیگران را نادیده بگیرم و خودم تمام‌کار را انجام دهم
تقدیر این بود که دوازده سال من در پی ترک یا درمان باشم و موفق نشوم تا در یک موقع حساس و در یک بزنگاه فرمان الهی صادر شود و تمام داشته‌های من را بگیرد تا من کمی به خود بیایم و وارد کنگره شوم،کنگره‌ای که من حدود یازده سال با آن آشنا بودم ولی به هر دلیل وارد آن نمی‌شدم زیرا فکر می‌کردم خودم هم از پس آن برمی‌آیم.
 
حال بعد از شش ماه ورود به کنگره تازه تلنگری به من خورده که متوجه شده‌ام که فرمان الهی گاهی بسیار دردناک است و این درد برای تزکیه و رویش دوباره‌ی من الزامی بوده و هست، پیله‌ای که طی این سال‌ها از خواسته‌های نامعقول و گاهی فاسد دور خود تنیده‌ام بسیار ضخیم شده و نیاز به نیروی زیاد و حتماً در کنارش درد دارد تا پاره شود و آن پروانه‌ی زیبا از درون آن بیرون بیاید و تمام این نیرو و درد باید از درون باشد زیرا اگر آن نیرو از بیرون وارد شود باعث آسیب بیشتر به شفیره و مرگ می‌شود.
 
مثالی هست که می‌گوید یک تخم‌مرغ اگر از درون شکسته شود زندگی ایجاد می‌کند اما اگر از بیرون شکسته شود یک زندگی از بین می‌رود،رسیدن به این درک که این سختی‌ها و فشارها برای تزکیه و پالایش الزامی است خود نیاز به تلاش فراوانی دارد و من هنوز در ابتدای راه هستم.
 
 
نگارش مسافر احسان لژیون (هفتم)
ویراستاری و ثبت مسافر پوریا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .