English Version
English

عشق واقعی را در کنگره لمس کردم

عشق واقعی را در کنگره لمس کردم

عزیزانی هستند که در کمال صداقت و درستکاری، بیش از چهار سال از بهترین سالهای زندگی خود را در سنگر خدمت گذراندند و در جهت تحقق اهداف کنگره خالصانه از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. با پذیرش غم و شادی، عتاب و عقاب، صبر و شکیبائی و با توکل به قادر مطلق در کنار سایر همسفران از خود گذشتند و اینک با کوله باری از تجربه سنگر خدمت را به دیگران می‌سپارند.

کمک راهنما زهرا با ۱۷ سال تخریب وارد کنگره شده است و اکنون هشت سال و پنج ماه و دو روز است آزاد و رها است. به مناسبت چهار سال کمک راهنمایی و تربیت رهجوهایی پرتلاش و موفق با ایشان گفت‌و گویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید:

اکنون در چه جایگاهی خدمت می‌کنید؟

در کنگره جایگاه‌های مختلفی را تجربه کرده‌ام، ولی هم‌اکنون در جایگاه کمک راهنمایی و لژیون سردار در خدمت عزیزان هستم.

تابه‌حال چند نفر از رهجوهایتان را به حال خوب و رهایی رسانده‌اید؟

سال اول کمک راهنمایی را در شعبه تهران‌پارس بودم، تعدادی رهایی در آنجا دارم. در شعبه شمس فکر می‌کنم ۱۵ نفر در لژیون من به رهایی رسیدند؛ ولی در مورد حال خوب با آموزش‌های کنگره که در لژیون کار می‌شود، امیدوارم همگی بتوانیم به حال خوب نزدیک شویم. امیدوارم رهایی‌هایی که رقم خورده، رهایی‌هایی باکیفیت، اثرگذاری و درخور کنگره ۶۰، بوده باشد.

چه مدت به پایان خدمتتان مانده و چه می‌کنید؟

من در حدود چهار سال و هفت ماه است که در جایگاه کمک راهنمایی خدمت می‌کنم و روزهای پایانی این جایگاه خدمتی را سپری می‌کنم. به فرموده آقای مهندس لژیون‌هایی که چهار سال خدمت کردند، تودیع می‌شوند تا کمک راهنماهای جدید فرصت خدمت داشته باشند و امیدوارم اگر لیاقت داشته باشم، در شعبه دیگری خدمتگزار خواهم بود.

چقدر رهجوهایتان را دعوت می‌کنید در کنگره خدمت کنند؟

در طول چند سالی که در کنگره هستم، به این نتیجه رسیدم که برای گذر کردن از گذرگاه‌ها و سختی‌ها و باز شدن گره‌های خودم و زندگی‌ام باید خدمت کنم؛ چون در این خدمت کردن‌هاست که خود را می‌شناسم و با خودم روبه‌رو می‌شوم. حالا این خدمت از تی زدن شعبه تا شستن سرویس‌های بهداشتی یا جابه‌جا کردن صندلی‌ها شروع می‌شود تا دبیری و استادی و کمک راهنمایی یا لژیون سردار. هر خدمتی را که در کنگره وجود دارد با جان‌ودلم پذیرا بودم و هستم. به خاطر همین رمز موفقیت، چه در سفر اول و چه در سفر دوم اول آموزش و بعد خدمت است، زمانی که رهجوهای سفر اولی به رهایی می‌رسند و از کنگره می‌روند و برای خدمت کردن نمی‌مانند، بسیار ناراحت می‌شوم؛ چون می‌دانم که تنها رهایی از اعتیاد، پایان سفر نیست و سفر دوم مهم‌تر است؛ چون مسائل و مشکلاتی که ثمره اعتیاد است، هنوز در زندگی‌مان و خودمان باقی‌مانده است. باید بمانیم تا با آموزش‌ها و آگاهی و دانایی و خدمت، از این مشکلات هم عبور کنیم. ولی گاهی ساده از خیلی مسائل مهم می‌گذریم و این ناراحت کننده است.

آیا قصد دارید بعد از پایان خدمتتان در این شعبه بمانید؟

تحویل دادن لژیون و جدا شدن از رهجوهایی که چهار سال با آن‌ها زندگی کردیم و مثل یک خانواده شدیم، خیلی سخت است. ولی از آقای مهندس آموختم که هر یوم‌الفصلی، آغاز دوباره است و آموختم که باید فرمان‌بردار باشم. در این شعبه نمی‌توانم خدمت کنم، ولی انشالله در شعبه دیگر خدمتگزار خواهم بود و امیدوارم بتوانم برای کنگره مؤثر باشم.

نظرتان را در مورد شعبه شمس بفرمایید؟

روزی که با اجازه دیده‌بان محترم خانواده خانم آنی و ایجنت آن دوره، آقای کاشفی نامه‌ام امضا شد و وارد شعبه شهرک غرب شدم، انرژی زیادی دریافت کردم و حس خوبی داشتم. در آن شعبه رهجوهای بسیار مؤدب، خوب و محترم و کمک راهنماهای موفق، چه در گروه مسافران و چه در گروه همسفران بوده و هستند. تا به امروز که در این شعبه خدمت می‌کنم، همین حس و حال را دارم. همین است که دل کندن و جدا شدن را سخت می‌کند.

چه نظری در مورد ارتقای این شعبه دارید؟

 هر شعبه‌ای که روی قوانین و حرمت‌ها بنا شده باشد و در صراط مستقیم حرکت کند و هدفش مشخص باشد، قطعاً پیشرفت می‌کند. شعبه شمس هم در این جهت حرکت می‌کند، امیدوارم همین‌طور قوی و محکم برای کمک به مصرف کنندگان و خانوادهایشان به کار خودش ادامه بدهد.

از این‌که در این مدت در شعبه شمس خدمت کردید، چه احساسی دارید، کنگره چه کمکی به شما کرده است؟

ما سفر اولمان را در آکادمی، با مسافرم در کنار استادها و راهنماها و پیشکسوتان عزیز گذراندیم و افتخار این را داشتم که مدت زیادی پای صحبت آقای مهندس و خانم آنی و آقای امین نشستم و از راهنمایی استاد مهربانم خانم شهره استفاده کردم تا بتوانم از سختی‌های سفر اول عبور کنم و وارد سفر دوم بشوم. سفر دوم هم مشکلات خاص خودش را دارد؛ هم مشکلات درونی و شناخت خودم و هم مسائل خانوادگی و تخریب‌هایی که از اعتیاد باقی مانده بود. من در شعبه شمس توانستم رشد کنم و بزرگ شوم، با آموزش‌های کنگره یکی‌یکی گره‌های خودم و زندگی‌ام را باز کردم، آرام شدم و تجربیات زیادی را کسب کردم، با رهجوهای لژیونم زندگی کردم و آموختم، آموزش دادم، یاد گرفتم که هر حرفی را اگر خودم تجربه نکردم، نمی‌توانم بزنم، به خیلی از مسائل ایمان پیدا کردم و اعتقادم به کنگره چند صد برابر شد، تلخی‌ها و شیرینی‌های زیادی را پشت سر گذاشتم، اشک‌ها و لبخندهای زیادی را دیدم و اگر بخواهم کلی بگویم، من در کنگره عشق واقعی را لمس کردم و همه این‌ها رفتن را سخت می‌کند.

 اگر نظر و پیشنهادی دارید بفرمایید؟

من کوچک‌تر از آن هستم که برای این ساختار که هر روزش پر از معجزه است، نظری داشته باشم؛ فقط می‌توانم این را بگویم که اگر می‌خواهم معنی زندگی را بدانم و این‌که کی هستم و چه می‌خواهم و به کجا می‌خواهم بروم، جوابم در کنگره است. در هیچ کتابی و هیچ کجا مطالب کنگره بیان نشده است. باید با هر سختی و مشکلی و در هر گذرگاهی که هستم، بمانم و حرکت کنم. بدون شک در کنگره خیلی چیزها را به دست می‌آورم.

و حرف آخر.

من هم مثل تمام کسانی که در مقوله اعتیاد هستند و جزء خانواده مصرف کننده، قطعاً خیلی سختی کشیدم و درد زیادی را تحمل کردم، ولی از خداوند سپاسگزارم که مرا به مکانی هدایت کرد که چشمم به تمام سختی‌های گذشته بسته شد و قطعاً راه کنگره تمام ناهمواری‌ها را برای من هموار کرد و تازه به حکمت آن سختی‌ها پی بردم. باید آن روزها را طی می‌کردم تا در این مکان مقدس قرار بگیرم و مثل تشنه‌ای که تازه به آب رسیده باشم. هنوز سیراب نشده‌ام و راه طولانی در پیش دارم. به خاطر این نعمت از خداوند بزرگ و مهربان سپاسگزارم. از معلم عشق و مهربانی استاد بزرگم، آقای مهندس تشکر می‌کنم که اجازه و لیاقت خدمت در کنگره را به من دادند و از راهنماهای بزرگوارم آقای علی صداقت و خانم شهره آذر پور که هرچه هستم و هر آنچه دارم، از راهنمایی‌های این بزرگواران است، تشکر می‌کنم. از اسیستنت محترم خانم لیلی عزیز و ایجنت زحمت‌کش و مهربان آقای سیروس، برای تمام محبت‌ها و حمایت‌ها ممنونم و در آخر از رهجوهای لژیونم ممنونم و امیدوارم خداوند و آقای مهندس این خدمت را از من بپذیرند. با تشکر.

 

گفت‌وگو: همسفر فاطمه، لژیون اول

ارسال مطلب: همسفر نفیسه، لژیون هفتم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .