دلنوشته همسفر صغری:
در روزهایی که در تاریکی مطلق بودم، حال مسافرم خراب بود و حال من خرابتر از او به هر دری چنگ میزدم تا از جهنمی که بودم، نجات پیدا کنم، هر روز فکر و تصمیمی میگرفتم. یک روز تصمیم میگرفتم که به نیروی انتظامی زنگ بزنم تا مسافرم را دستگیر کنند، یک روز پیش مشاوره و روانپزشک میبردم و روز دیگر دنبال کمپ ترک اعتیاد میگشتم؛ اما با هر تصمیم حال مسافرم بد و حال من بدتر از او میشد. دیگر دنیایم تمام شده بود و فکر میکردم که خلاصی از جهنم امکانپذیر نیست و تنها مرگ مسافرم شاید پایان بخش این جهنم باشد که البته بعد از آن هم حسرتها و غم از دست دادن عزیزترینم، جهنم دیگری میشد.
سالها گذشت، تا اینکه در رحمت الهی به رویم گشوده شد، مسافرم راهش به کنگره۶۰ باز شد و کورسویی از امید در زندگی ما نمایان شد. انگار کسی میگفت: اگر دنبال این جرقه باشید، شما را به دریای بیکران نور الهی هدایت خواهد کرد و این چنین نیز شد. بعد از مسافرم خودم در جایگاه مقدس همسفر وارد کنگره شدم با حالی خراب، ناامید و خسته از یک عمر تحقیر و حقارت. اوایل برای کمک به مسافرم به کنگره میآمدم و راستش را بخواهید از روی اجبار که شاید کمکی برای درمان مسافرم باشم؛ اما با گذشت زمان فهمیدم، قسمت مهمی از مشکلات به وجود آمده خودم هستم تا خودم درمان نشوم، هیچ امیدی به درمان مسافرم نیست.
یک عمر دوربین را روی مسافرم گرفته بودم و اختلاف فازی از زمین تا آسمان با او پیدا کرده بودم. تمام سعی و تلاشی که به اصطلاح برای رهایی او کرده بودم، همه نتیجه عکس داده بود و ناخواسته در غرق شدن او کمک کرده بودم. نمیدانستم که خودم هم در حال غرق شدن بودم و دست و پا میزدم. مدتی گذشت تا به خودم آمدم. هر هفته به صدای دلنشین آقای مهندس، سیدیهایشان و وادیها را با تفکر و تعمق گوش می دادم و هر روز به عمق فاجعه بیشتر پیمیبردم. شروع به حرکت کردم و تزکیه و پالایش را از خودم شروع کردم و آرامآرام اختلاف فازی که با مسافرم داشتم را کم کردم.
دیگر از او نفرت نداشتم؛ بلکه بیشتر از همیشه دوستش داشتم. او را نه معتاد بلکه بیمار میدانستم و همزمان با تزکیه و پالایش خودم او را هم امید میدادم و اینجا بود که معنی همسفر بودن را فهمیدم، به همراه مسافرم پرگشودم و با هم عهد بستیم تا رسیدن به قله رهایی همراه هم باشیم. همه اینها به لطف کنگره۶۰، آقای مهندس، استاد امین و راهنماهایمان که هر روز انرژی میدادند و ما را تشویق به پرواز تا اوج قله رهایی میدادند و ما رفتیم و رفتیم تا در بهمن ۱۴۰۳ که مسافرم را آزاد و رها در آغوش آقای مهندس دیدم اشک شوق ریختم و خدا را شاکر بودم و خود را در بهشت دیدم.
یک لحظه یاد تمام بدبختیها و حقارتهای گذشته افتادم، همچنان که اشک میریختم، زیر لب دعا میکردم که خداوند سایه این فرشته را بر سر کنگره۶۰ مستدام گرداند و تمام دردمندان که هنوز در دنیای تاریک اعتیاد هستند را کمک کند تا این لحظه زیبا را دریابند و عهد بستم که تا میتوانم، خدمتگزار بمانم و یک روز با شال زیبای نارنجی بتوانم، سهم کوچکی در این مسیر مقدس داشته باشم. هفته همسفر را به تمام همسفران بهخصوص خانم آنی بزرگ تبریک عرض میکنم و برای آقای مهندس و خانواده گرامی ایشان آرزوی سلامتی دارم.
دلنوشته همسفر اکرم:
من همسفر مسافری هستم که فکر میکرد، من نمیدانم که مصرفکننده است و طوری با من رفتار میکرد؛ انگار من نمیدانم و من هم با هزار جور فکر و خیال، با هزار جور افکار بد زندگیام را ادامه میدادم. وقتیکه مسافرم صبحها از خواب بیدار میشد و بیرون میرفت، دل، روح و روان من هم با او میرفت و من با جسم و ظاهری بیحوصله و خیلی سرد در خانه میماندم و الان که یادم میافتد، خیلی ناراحت میشوم. خاطرات بدی بود.
وقتیکه حرص و ناراحتی مسافرم را روی بچههایم خالی میکردم با کلی ناامیدی و ناراحتی بودم و هر ناراحتی را میریختم در دلم و دم نمیزدم و وقتیکه مسافرم به خانه میآمد با اینکه از دستش ناراحت بودم ولی طوری برخورد میکردم که انگار اتفاقی نیفتاده است. من نزدیک ۱۸ سال این روال را ادامه دادم و روزبهروز از زندگی سرد و سست میشدم. وقتیکه ظاهر مسافرم را میدیدم و نگاههای اطرافیان و زخم زبانهای آنها را میدیدم، خیلی ناراحت میشدم ولی نمیتوانستم، چیزی بگویم؛ چون مسافر من در خانه مصرف نمیکرد، با خود میگفتم؛ اگر به مسافرم بگویم که مصرفکننده است، آنوقت در خانه هم مصرف میکند، باز هم ساکت ماندم و چیزی نگفتم.
خدا را هزاران بار شکر که مسیر کنگره۶۰ برایمان باز شد تا من و مسافرم بیاییم و ۱۲ ماه و ۱۰ روز سفر کنیم و اکنون هم نزدیک دو سال است که رها هستیم. من از بنیان کنگره۶۰ جناب مهندس کمال تشکر را دارم و امیدوارم که سایه ایشان مستدام باشد و روز همسفر را به همسفر بزرگوار خانم آنی تبریک عرض میکنم، الهی که بهترینهای الهی در زندگیشان جاری و ساری باشد.
نویسندگان: همسفر صغری، همسفر اکرم رهجویان راهنما همسفر اکرم (لژیون هشتم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا ( لژیون هفدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
103