جلسه سوم از دوره دوازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰؛ نمایندگی زالپارس؛ با استادی راهنمای محترم مسافر عباس، نگهبانی مسافر یحیی و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه «وادی یازدهم:چشمه های جوشان و رودهای خروشان،همه به بحر و اقیانوس می رسند.» پنجشنبه 04 دیماه 1404 ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، عباس هستم، یک مسافر.
خدا را شاکرم که یکبار دیگر توفیق پیدا کردم تا در شعبه زالپارس حضور داشته باشم و در این جایگاه هم خدمت کنم و هم آموزش بگیرم. به ایجنت محترم گروه مرزبانی و تمام خدمتگزارانی که در این شعبه خدمت میکنند خدا قوت عرض میکنم و امیدوارم نعمت این خدمت در زندگیشان جاری و ساری باشد.
دستور جلسه امروز، وادی یازدهم: «چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند» است.
تمام جوامع بشری و ساختارهایی که در دنیا وجود دارد، چه اجتماع باشد و چه خانواده، همگی با مشکلاتی روبهرو هستند. هیچ جامعهای وجود ندارد که بدون مشکل باشد. مهم این است که وقتی مشکلی برای ما به وجود میآید، بدانیم چگونه باید از آن عبور کنیم.

بهعنوان مثال، همه ما اینجا جمع شدهایم؛ بهخصوص مسافران که در تاریکی اعتیاد قرار داشتند، اما بر این باور بودیم که باید از این تاریکی عبور کنیم. عبور از تاریکی اعتیاد، بستگی مستقیم به خواسته شخصی ما دارد. همانطور که استاد امین در مباحث جهانبینی فرمودند، این موضوع فقط مربوط به اعتیاد نیست؛ بلکه تمام تاریکیهایی که انسان امروز تجربه میکند.
اگر انسان خواهان خروج از تاریکیها باشد، باید خواسته داشته باشد؛ وگرنه ممکن است فردی ماهها به کنگره بیاید، سفر کند و حتی سفر اولش را به پایان برساند، اما اگر خواسته اصلیاش درمان نباشد، در ادامه موفق نخواهد شد.
وقتی من وارد کنگره میشوم و میپذیرم که مشکل اعتیاد دارم، این پذیرش یعنی طی کردن ۵۰ درصد راه. این اصل فقط در مورد اعتیاد نیست؛ هر انسانی که بخواهد مشکلی را حل کند، ابتدا باید آن مشکل را بپذیرد. این موضوع برای همه انسانها صادق است.
قدرت حل مسئله، توان عقلی انسان را نشان میدهد. استاد امین میفرمایند: «تفاوت عقلها در قدرت حل مسئله است.» ممکن است من نتوانم مسئلهای را حل کنم، اما فرد دیگری بتواند.
اگر چشمهای را در نظر بگیریم که بجوشد، اما نتواند از حوضچه خارج شود، چه اتفاقی میافتد؟ قطعاً آب آن گندیده میشود و دیگر چشمه نخواهد بود. پس اولین نکته برای رشد این است که منابع ما قوی باشد. یک چشمه باید آب داشته باشد؛ یعنی من باید منابع اطلاعاتی و دانایی داشته باشم، آن هم دانایی صحیح.
گاهی ما دانایی داریم، اما دانایی ما صحیح نیست. باید جلوتر را نگاه کنیم. مثلاً اگر میبینم دوستی که ده سال پیش بهعنوان همسفر به کنگره آمده، امروز زندگی خوبی دارد، یا کسانی که در کنگره خدمتگزار بودهاند اکنون حالشان خوب و زندگیشان شاد است، این یعنی من هم میتوانم. این میشود دانایی صحیح. چون دانایی غلط هم وجود دارد و تفکیک این دو بسیار مهم است.
حالا اگر حجم آب چشمه خوب باشد، از جایی گسیل پیدا میکند و به رود میرسد. این رود بسیار مهم است. در واقع، وادی یازدهم پیام روشنی دارد؛ پیام امید:
امید به رهایی، امید به خروج از ظلمت و تاریکی، امید به رسیدن از بیتفکری به تفکر، از بیعشقی به عشق، از بیایمانی به ایمان و…
تمام اینها یک روند دارد و باید در آن حرکت کنیم. شکر خدا امروز حال بچههای کنگره 60 خیلی خوب است.
بعضی وقتها من منابع اطلاعاتیام را بالا میبرم و آموزش میگیرم تا زندگی را سخت نگیرم؛ برای رسیدن به شادی و لذت. لذت یعنی جابهجایی درست انرژیها. وقتی بتوانم انرژیها را درست جابهجا کنم، از زندگی لذت میبرم.
امیدوارم خداوند به ما توفیق بدهد که قدر این کنگره و این صندلیها را بدانیم؛ چون ما باید چیزی از اینجا برداریم و با خودمان ببریم، و آن چیزی نیست جز انرژی. انرژیای که در مسیر حق و حقیقت و نیروهای راستین است.
انشاءالله بتوانیم بایستیم، آموزش بگیریم و آگاهیمان را به روش صحیح بالا ببریم؛ چون واقعاً راه دیگری نداریم جز اینکه خوب زندگی کنیم.
در پایان، خواهش میکنم به افتخار تمام خدمتگزارانی که در این شعبه خدمت میکنند، تشویق بفرمایید.

و در ادامه رهایی عزیزان:


در ادامه جشن تولد 5 سال رهایی راهنمای محترم مسافر ابوالفضل:
آرزوی مسافر ابوالفضل:
آرزو میکنم انشالله هر کسی توی تاریکی هست این راه برایش روشن شود و در مسیر کنگره به اون آرامش و به اون تعادل در جسم و فیزیولوژی و در جهان بینی و صور پنهان برسد و به درمان واقعی برسد.
سخنان راهنمای محترم مسافر عباس:
ابوالفضل زمانی در دورهای وارد کنگره شد که بهدلیل شرایط کرونا، جلسات حضوری برگزار نمیشد و بچهها فقط برای دریافت نامههای دارویی مراجعه میکردند. واقعیت این است که به نظر من، ابوالفضل قرار نبود راهنما شود و حتی قرار نبود ماندگارِ کنگره باشد.
اما گاهی رشد ما به این دلیل اتفاق میافتد که در کنارمان انسانهایی حضور دارند که آنقدر همسو و همانرژی با ما هستند که میتوانند ما را از زمین بلند کنند. من این موضوع را بهوضوح در مورد ابوالفضل دیدم. همسفر ابوالفضل را اصلاً نمیشناختم، اما حقیقت همین است که قرار نیست هر کسی که به کنگره میآید حالش خوب شود؛ ماندگاری در کنگره سهم کسانی است که در مسیر قوانین و ضوابط حرکت میکنند.
همیشه باید بعد از خدا، شکرگزار و قدردان همسفر بود. یکبار که امتحان داخلی برگزار میشد، به ابوالفضل گفتم حتماً شرکت کند و نتیجهاش را دیدم که بسیار خوب بود. همانجا به او گفتم که این پتانسیل را دارد.
فکر میکنم هنوز تولد یکسالگیاش نرسیده بود که شال راهنمایی را دریافت کرد. همسفرشان آرزوی بسیار زیبایی داشت: ماندن در کنگره، فتح قله است. چهقدر زیباست که بتوانیم بر فراز قله بایستیم.
امیدوارم خداوند ندای درونی انسانها را بشنود و فرصت خدمت را به آنان عطا کند؛ چراکه خدمت در کنگره واقعاً نصیب کسانی میشود که حال دلشان خوب است.
در ادامه از صحبتهای ابوالفضل و همسفرانشان استفاده میکنیم.
سپاسگزارم.
مشارکت مسافر ابوالفضل:
سلام دوستان، ابوالفضل هستم، یک مسافر.
خدا را شاکرم که قسمتم شد در مسیر کنگره ۶۰ قرار بگیرم و آموزشهای ناب کنگره و راهنمای خوبم، آقای ادیب، باعث شد که من از تاریکیها فاصله بگیرم و کمی به شناخت خویشتن خود برسم.
همه کسانی که پا به کنگره میگذارند، از آرامشی که در کنگره وجود دارد برخوردار میشوند؛ چه آن تازهوارد و چه کسی که به رهایی میرسد.
اگر بخواهم درباره خودم صحبت کنم، باید بگویم که سالها، بیشتر از ۱۵ سال، به صورت تفننی مواد مخدر مصرف میکردم؛ شاید هفتهای یک یا دو بار. اما یک روز، آن طناب پاره شد. مثل خیلی از کسانی که باور نداشتند معتاد شوند، من هم معتاد شدم و وقتی به خودم آمدم، دیدم که هر روز، روزی سه وعده و شاید بیشتر، در حال مصرف بودم.
در همان جمعی که مصرف میکردم، پیام کنگره به من منتقل شد. زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدم، در شعبه شفا ۵ خدمت آقای ادیب رسیدم، اما بعد از مدتی شعبه بنیان افتتاح شد و آقای ادیب به آنجا رفتند، من هم به آن شعبه رفتم و سفرم را ادامه دادم. خوشبختانه با فرمانبرداری از راهنمای خود، دعوت همسفرم برای ورود به کنگره موفق شد، هرچند اوایل با مقاومت شدیدی مواجه شدیم، زیرا تخریبهای خودم هم باعث این مقاومت بود.
اما خوشبختانه بعد از چند ماه، من باعث شدم همسفرم وارد کنگره شود و همسفرم نیز باعث شد که من در کنگره خدمتگذار و پایدار بمانم. از همینجا هفته همسفر و تمام همسفران کنگره ۶۰ را تبریک میگویم.
در آخر، دلنوشتهای را با شما به اشتراک میگذارم:
در لحظهای که سپیده هنوز کامل بر جهان فرو نریخته، نسیمی خاموش از وجودم عبور میکند؛ نسیمی که انگار مرا فرا میخواند به تولدی تازهتر از تمام روزهای پیشین. اکنون به سوی این روشنایی بیمنت قدم میگذارم و میگذارم موج آگاهی چون آتشی نرم بر تاریکترین تاریکیهایم بتابد. هر زخمی که در سکوت نفس میکشید، هر باوری که بیصدا مرا کوچک میکرد و هر ترسی که شکل آیندهام را تحریف کرده بود، امروز در برابر این نور عظیم ناتوان گشته است. جریان دانایی با شکوه تازه بر زندگیم جاری شده است.
تمام وابستگیها، انرژیخوارها، گرههای عاطفی و سکوتهای زخمی اکنون آزاد شدهاند و در عوض پیوندهایی بر جا مانده که از عشق سالم، ایمان سالم، عمل سالم، احترام و صداقت ساخته شدهاند. امروز هر گرهای که باید حل شود، حل میشود، هر قفلی که باید باز شود، باز میشود و هر تاریکی که باید برود، میرود؛ و این همه به خاطر وجود بستر کنگره ۶۰ و آموزشهای ناب آن است.
با تمام وجود سپاسگزارم از جناب مهندس، برای پاکی که امروز بر جانم نشست، برای لرزشی که تبدیل به آرامش شد، برای سنگینی غمی که از شانههایم افتاد، برای برکتهایی که در سکوت به سویم آمدند، برای نوری که وجودم را شستشو داد و مرا به نسخهای تازهتر، زندهتر و آزادتر رساند. سپاس برای امروز، که نورش در جانم روشن شده است.
سخنان راهنمای محترم همسفر مریم:
هرقدر به رحمت الهی نزدیکتر شویم، شناخت خویش را تکامل خواهیم بخشید؛ که البته این مهم با فرمان الهی صادر میشود.
سلام دوستان، مریم هستم، یک همسفر.
این جشن را به راهنمای محترم، آقای ادیب، آقای ابوالفضل و خانم سکینه تبریک میگویم و تشکر میکنم بابت پنج سال خدمت بلاعوضی که در کنگره ۶۰ انجام دادهاند.
روزی که خانم سکینه وارد لژیون من شدند، پستیوبلندیهای زیادی را پشت سر گذاشته بودند و همین چالشهاست که انسان را بزرگ میکند؛ مانند رود خروشانی که از دل سنگها عبور میکند و یا چشمهای جوشان که با وجود هزاران مانع، مسیر خود را پیدا میکند. این چالشها میخواهند جلوی رشد انسان را بگیرند، اما خانم سکینه با داناییای که کسب کرده بودند، توانستند تمام آنها را پشت سر بگذارند.
ایشان با منابع اطلاعاتی و دانشی که از شعبه بنیان و لژیون خانم عصمت همراه داشتند، برای من نیز منبع انرژی و آموزش شدند و من در کنارشان بسیار آموختم. همیشه به رهجویانی که وارد لژیونم میشوند میگویم دوست دارم در آموزش از من جلو بزنید، و امروز خوشحالم که خانم سکینه در جایگاهی قدم گذاشتهاند که بهترین نسخهی خودشان هستند.
از اینکه با سکوت زیبایتان به صحبتهایم گوش دادید، صمیمانه سپاسگزارم.
مشارکت راهنمای محترم همسفر سکینه:
سلام دوستان، سکینه هستم؛ همسفر ابوالفضل.
سپاسگزارم از همه عزیزانی که در جشن امروز شرکت کردند. این تولد را به راهنمای محترم مسافرم و راهنمای عزیز خودم تبریک میگویم و همچنین به بنیان کنگره ۶۰ و تمامی خدمتگزاران زالپارس.
من شش ماه بعد از ورود آقا ابوالفضل به کنگره وارد شدم. آنقدر زخمخورده بودم که در خودم گیر کرده بودم؛ طوری که اصلاً نمیتوانستم نفس بکشم و به چیزی فکر کنم. بعد از آن شش ماه آمدم و حالا شش سال و چهار ماه از آن روزها میگذرد. واقعاً نمیتوانم این مسیر را در شش دقیقه یا حتی شصت دقیقه توضیح بدهم.
مدتها فکر میکردم در حرف تولد چه پیامی بدهم؛ پیامی برای عزیزی که امروز تازه وارد کنگره شده یا عزیزی که مدتهاست در دو راهیِ ماندن یا نماندن، ادامه دادن یا ندادن مانده و با خودش حسابوکتاب میکند که آیا حرفهایی که در کنگره زده میشود واقعی است یا نه.
میخواهم این را بگویم: دکتر امین همیشه میفرمایند زندگی، تنوع رنگهاست؛ اما زندگی برای من در مقطعی تاریکترین لحظات بود. فقط چند رنگ زیبا داشت که آن هم بهخاطر وجود مادرم بود. وقتی ایشان از دنیا رفتند، همان چند رنگ هم از زندگی من رفت.
در همینجا از مسافرم تشکر میکنم. تنها حرکت قشنگی که شما مسافرها انجام دادید، این بود که به کنگره ۶۰ آمدید. تنها کاری که برای احیای عزیزانتان میتوانید انجام دهید این است که بمانید، صبر کنید، استقامت داشته باشید و ایمان بیاورید به مسیری که در آن هستید.
قدر صندلیای را که روی آن نشستهاید بدانید؛ چون اگر قدردان نباشید، زودتر از آنچه فکر میکنید، این صندلی از شما گرفته میشود. برای کنگره کیفیت مهم است، نه کمیت. دکتر امین میفرمایند در سیستمهای بیرون از کنگره، هرچه جایگاه بالاتر میرود، راحتطلبی بیشتر میشود؛ اما کنگره تنها سیستمی است که هرچه جایگاه بالاتر میرود، افراد توانمندتر میشوند.
خدا را شکر که این تنوع رنگ دوباره وارد زندگی من شد. من از آن تاریکی و سختی، ذرهذره بیرون آمدم؛ با نوشتن سیدیها. مسافرم در خانه سیدی مینوشت و من میخواهم این نکته را بگویم: یواشکی سیدی ننویسید. اگر در خانه سر و صداست، نروید جایی بنشینید که سکوت باشد. اگر همسفرانتان هنوز به کنگره پیوند نخوردهاند، فقط برای اینکه تمرکز داشته باشید و سیدی بنویسید، خودتان را جدا نکنید.
هر طور که هست، در هر جایی از خانه که عزیزانتان حضور دارند، دقیقاً همانجا بنشینید و بنویسید و بگذارید صدای این بزرگواران پخش شود. یادم هست جایی دیدم آقای مهندس دقیقاً از قلب من، از قلب شکسته من صحبت میکردند؛ از کلیدهایی که من گم کرده بودم.
من هیچوقت فکر نمیکردم بعد از آن همه تاریکی دوباره زنده شوم؛ حتی تصور نمیکردم چنین روزی وجود داشته باشد. کنگره بسیار زیبا و عمیق است. حرفهای زیادی آماده کرده بودم، اما در نهایت فقط این را میگویم: هر کسی که دوست دارد به دریای نور، دانایی و آموزش برسد، در کنگره بماند.
کجا میتوان جایی پیدا کرد که این همه آموزش را رایگان در اختیار انسان بگذارد؟ من هر جا میخواستم بروم باید هزینه میپرداختم و اگر میلیونها تومان هم خرج میکردم، به آنچه امروز دارم نمیرسیدم.

گروه سایت نمایندگی زالپارس
مرزبان کشیک:مسافر رحمان
لژیون خدمتگزار: لژیون ششم
راهنمای محترم: مسافر ابوالفضل
مرزبان خبری: مسافر حامد
تایپ و ویراستار: مسافر جعفر لژیون سوم
تنظیم برای سایت: مسافر رحمان لژیون سوم
عکاس: مسافر جلال لژیون ششم
- تعداد بازدید از این مطلب :
150