English Version
This Site Is Available In English

از شوره‌زار ناامیدی تا جوشش دوباره زندگی

از شوره‌زار ناامیدی تا جوشش دوباره زندگی

جلسه اول از دوره هفدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره‌۶۰ نمایندگی هاتف به استادی همسفر مرضیه نگهبانی همسفر مریم و دبیری همسفر اعظم با دستور جلسه «وادی یازدهم: رودهای خروشان و چشمه‌های جوشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند». روز یکشنبه ۳۰ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

در ابتدا خداوند را سپاسگزارم به خاطر این‌که به من توفیق داده شد که بالاخره بعد از چندین سال، در این جایگاه خدمت کنم‌. در مورد دستور جلسه این هفته، اگر بخواهم کتابی صحبت کنم، برای من کمی سخت است، برای من یک‌جور درس پس دادن است. وادی یازدهم، مثل همه وادی‌ها، آمده تا درسی به من مرضیه بدهد که بتوانم مشکلاتم را در زندگی حل کنم، و واقعاً همان وادی‌ است که من در زندگی‌ توانستم خیلی کاربردی از آن استفاده کنم.

رودهای خروشان و چشمه‌های جوشان، همه نمادی از انسان‌های پرشور و پرانرژی هستند، انسان‌هایی که انرژی درونی، آن شور و شعف را دارند و خواستار رسیدن به اقیانوس صبر، استقامت و آرامش در این جهان هستی هستند. همان‌طور که هر رود و هر چشمه‌ای برای این‌که جوشش پیدا کند و به آن اقیانوس آرامش برسد، نیاز به دو شرط دارد: به منبع آب زیرزمینی، اختلاف پتانسیل و اختلاف جایگاه دارد، من مرضیه برای این‌که بتوانم در زندگی‌ خود به آن آرامشی که واقعاً از همان اول زندگی‌، از همان لحظه‌ای که سر سفره عقد بله گفتم، به آن برسم، به همین دو شرط نیاز دارم.

چشمه به منبع آب نیاز دارد و من به منبع اطلاعات نیاز دارم. این اطلاعات از کجا می‌آید؟ این اطلاعات چیست؟ کدام اطلاعات بهتر از اطلاعات و آموزش‌های‌ کنگره ۶۰؟ و آن اختلاف پتانسیل از تغییر جایگاه در زندگی‌ ما به وجود می‌آید. حالا تغییر جایگاه در زندگی، ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین، این است: من‌ مرضیه‌ که پانزده سال روی این صندلی‌ها نشستم و هیچ حرکتی نداشتم، و یک صندلی را اشغال کردم تا از آن صندلی بتوانم  حس خوب در کنگره دریافت کنم امروز جایگاه استادی دارم؛ یعنی خودم فکر می‌کنم که این وادی را به معنای واقعی اختلاف پتانسیل و آن اختلاف ارتفاع را درک کردم.

امروز که به این وادی نگاه می‌کنم، یادم می‌آید سال ۸۹ که به کنگره آمدم، از دید وادی یازدهم، دقیقاً همان شورزار و کویری بودم که غیر از انرژی منفی چیزی نداشتم. همه از بیرون یک دختر پرانرژی را می‌دیدند؛ اما من مرضیه در واقع به خودکشی فکر می‌کردم و می‌توانم بگویم، اگر سال ۸۹ با کنگره ۶۰ آشنا نشده بودم، دقیقاً آن اتفاق می‌افتاد. وقتی به کنگره آمدم، راهنمایانی در این راه مرا همراهی کردند؛ راهنما همسفر شفیع‌زاده، راهنما همسفر زیبا و راهنما همسفر اعظم، که خیلی به من انرژی دادند و باعث شدند من از آن کویر و شوره‌زار بیرون بیایم. واقعاً آن انرژی و جوشش  را خواستم که پیدا کنم و مانند یک رود، به همان آرامش برسم و توانستم این وادی را روی خودم پیاده کنم.

چگونه‌ این وادی را روی خودم پیاده کردم؟ من آدمی نبودم که هر جلسه به کنگره بیایم یا خیلی منظم باشم؛ اما خواسته درونی‌ و انرژی‌ من خیلی قوی بود و زیاد بود و دقیقاً در صحبت‌های مهندس که امروز گوش کردم همین نکته بود. من دنبال روزنه‌ای می‌گشتم تا انرژی‌ خود را تخلیه کنم؛ چون من در کنار یک مصرف‌کننده قرار گرفتم، مرضیه که می‌توانست درس بخواند و به دانشگاه برود، غیر از کار کردن در تالارها کاری نداشت. از شخصیتش چیزی برایش باقی نمانده بود. انرژی‌اش داشت خاموش می‌شد که فقط یک جرقه کافی بود. سر لژیون، وقتی راهنما همسفر اعظم‌ گفتند: همه ما در درون‌ خود یک انرژی داریم‌، اگر همسفر آن انرژی را بشناسد و بتواند در همان جهت، مسافرش را رها کند، می‌تواند خودش را آزاد کند و به آن آرامش برسد.

من به کنگره آمدم و آهسته‌آهسته قدم‌های کوچکی برداشتم، و پیش آمدم. می‌دانم که تا الان، غیر از این‌که صندلی اشغال کرده باشم، شاید کاری برای کنگره نکردم؛ اما واقعاً می‌توانم بگویم که حداقل پنجاه تا شصت درصد به آن آرامش رسیدم. توانستم به یک رود خیلی کوچک تبدیل که تعریف شده: اگر رود باشی، محبت را به خانواده‌، جامعه انتقال می‌دهی و نمادی از یکی از اعضا کنگره۶۰ می‌شوی،طوری که هر کسی من‌را بیرون، در کار و جامعه می‌بیند، بگوید: چرا در برابر این همه مشکل انقدر آرامی؟ تو چه کار می‌کنی؟ هدف‌‌ من از گفتن این حرف‌ها بیشتر برای تازه‌واردینی بود که مسافر آن‌ها جسته‌وگریخته می‌آید و شاید حالشان بد شود. صددرصد ما هم این روزها را گذرانده‌ایم. ان‌شاالله که همگی بتوانیم انرژی درونی‌ را کشف، به آن حال خوب برسیم، در کنگره پایبند باشیم. جناب مهندس را تشویق کنید.


تحویل خدمت نگهبان و دبیر جلسه


اهدا تقدیرنامه لژیون سردار با حضور نگهبان لژیون سردار


معرفی راهنمای ویلیام وایت، همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر نجمه

مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر احمد
تایپیست: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوازدهم)
عکاس‌: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رعنا (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .