English Version
This Site Is Available In English

شکرگزاری باعث پیوند محبت می‌شود

شکرگزاری باعث پیوند محبت می‌شود

جلسه دوازدهم از دوره سی‌ و نهم سری کارگاه‌های آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخ‌بهایی اصفهان‌ با استادی راهنمای محترم مسافر هادی، نگهبانی مسافر مسعود و دبیری مسافر مجید با دستور جلسه «در کنگره۶۰، چگونه قدردانی کنیم؟ و سومین سال رهایی مسافر جواد » در روز پنجشنبه ۲۷ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، هادی هستم یک مسافر.

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در این جایگاه قرار دارم تا خدمت کنم و از شما عزیزان آموزش بگیرم. طبق سنت روزهای پنجشنبه، امروز دو دستور جلسه داریم. دستور جلسه اول اینکه «در کنگره۶۰ چگونه قدردانی می‌کنیم؟» و دستور جلسه دوم «جشن سومین سال رهایی مسافر جواد» می‌باشد.

داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که اصلاً چرا باید قدردانی یا شکرگزاری کنیم. البته همه ما می‌دانیم که چگونه شکرگزاری کنیم؛ اما طبق آموزش‌هایی که در کنگره۶۰ دیده‌ام، شکرگزاری باعث پیوند و جریان محبت میان انسان‌ها می‌شود. وقتی انسان‌ها را می‌بینیم و خوبی‌ها، محبت‌ها و خدماتشان را به زبان می‌آوریم، مهر و دوستی میان دل‌ها جاری می‌شود.

چند روز پیش یکی از رهجویان در لژیون سیگار پرسید که نمی‌تواند کسی را ببخشد و باید چه کار کند؟ پاسخ دادم که بخشیدن خرج دارد و خرج آن محبت است. وقتی محبت انسان کم باشد، نمی‌تواند ببخشد. اگر می‌خواهیم محبت درونمان بیشتر شود، یکی از راه‌های بزرگ و موثر آن شکرگزاری است. وقتی از انسان‌ها تشکر می‌کنیم، محبت در درون ما و در دل آن فرد زنده می‌شود.

دیدن انسان‌ها اصولاً کار درستی است، زیرا هر انسانی در این هستی تمایل دارد، دیده شود. کمتر انسانی را می‌توان یافت که کاری انجام دهد و نخواهد دیده شود. درست است که بسیاری از انسان‌ها می‌گویند این کار را فقط برای رضای خدا انجام دادم و این سخن در جای خود درست است؛ اما نفس انسان نیز خواسته‌ای دارد و آن این است که وقتی کار درست انجام می‌دهد، دیده و درک شود. اگر انسانی دیده نشود، ممکن است برای دیده شدن دست به هر کاری بزند.

اگر ما در کنگره۶۰، می‌توانیم کنار هم بنشینیم بدون کوچک‌ترین آسیب، توهین یا ضرر، دلیلش همین دیده شدن است. در کنگره۶۰، کسی برای دیده شدن به زور متوسل نمی‌شود. نیازی به التماس و جلب توجه نیست. فردی که تنها لیوانی چای به دیگری تعارف می‌کند یا سالن را جارو می‌زند، مورد تشکر قرار می‌گیرد. یا وقتی رهجو سی‌دی خود را می‌نویسد، راهنما و سیستم کنگره۶۰، از او قدردانی می‌کنند.

اما در بیرون از کنگره۶۰، چون بسیاری از افراد دیده نمی‌شوند، گاهی دست به رفتارهای تظاهر گونه می‌زنند. در فضای مجازی مانند: اینستاگرام افراد برای دیده شدن هر کاری انجام می‌دهند. ریشه بسیاری از این رفتارها به کسب انرژی باز می‌گردد، در حالی که گاهی همان انرژی با یک تشکر ساده تامین می‌شود. وقتی از کسی صمیمانه قدردانی می‌کنیم، او شاد می‌شود و انرژی می‌گیرد.

دکتر امین می‌فرمایند: «آقای مهندس دژاکام استاد دیدن انسان‌ها هستند». وقتی انسانی ضعف‌ها و بدی‌های زیادی دارد؛ اما شما همان ویژگی کوچک و خوب او را می‌بینید و برجسته می‌کنید او انرژی می‌گیرد و روی همان ویژگی مثبت تمرکز می‌کند. چون اطرافیانش آن نقطه روشن را دیده‌اند، همین دیده شدن موجب رشد و تغییر او می‌شود و آن انسان از تاریکی خارج می‌گردد. این دقیقاً همان کاری است که در کنگره۶۰، انجام می‌شود. هنر کنگره۶۰، این است که بدی‌ها را نبیند و خوبی‌ها را بزرگ کند.

وقتی مسافری با مصرف مواد یا ضد‌ارزش‌های زیاد وارد کنگره۶۰، می‌شود؛ راهنما به او نمی‌گوید چرا این کارها را انجام داده‌ای؟ بلکه می‌گوید چقدر پیراهنت به تو می‌آید. همان یک جمله و همان دیده شدن کوچک می‌تواند او را از تاریکی نجات دهد. این یعنی هنر شکرگزاری و هنر دیدن.

به نظر من شکرگزاری باید تبدیل به یک خط فکری در زندگی ما شود. درست است که در کنگره۶۰، آموزش می‌گیریم؛ اما باید این نگرش را به بیرون از کنگره۶۰، نیز منتقل کنیم. من باید از رفتگر محله‌ام تشکر کنم. او می‌تواند کارش را ناقص انجام دهد؛ اما وقتی تشکر و قدردانی می‌بیند، با دل و جان کارش را درست انجام می‌دهد. اگر نانوایی محل نان خوبی می‌پزد، باید از او تشکر شود تا کارش را با عشق ادامه دهد.

در کنگره۶۰، نیز همین‌گونه است. ما شکرگزاری می‌کنیم چون می‌بینیم چه زحمت‌هایی کشیده می‌شود. چه کسی این همه صندلی را مرتب هر جلسه می‌چیند؟ چه کسی چای درست می‌کند؟ چه کسی نظم سالن و بیرون را حفظ می‌کند؟ ما می‌آییم، می‌نشینیم و می‌رویم؛ اما باید این‌ها را ببینیم و قدردان باشیم.

به نظر من مهم‌تر از پاکت پولی که می‌دهیم، تشکر زبانی است. گاهی می‌گوییم در دلمان تشکر کردیم؛ اما این فایده‌ای ندارد. تشکر باید گفته شود. حتی اگر از کسی کمی دلگیری داریم، با تحسین و تشکر می‌توان کدورت‌ها را برطرف کرد. این کار محبت و مهر را میان دل‌ها برقرار می‌سازد.

شکرگزاری سه بخش دارد: دل، زبان و پاکت. پاکت رسم کنگره۶۰ است؛ اما ریشه در همه ادیان و فرهنگ‌ها دارد و محدود به کنگره۶۰ نیست. خود من پیش از ورود به کنگره۶۰، این مفاهیم را بلد نبودم؛ اما اینجا هم روش آن را و هم دلیلش را یاد گرفتم. در بسیاری از تمدن‌ها نیز شکرگزاری بخشی از فرهنگ زندگی است؛ اما این فرهنگ در کنگره۶۰ به صورت درست و معنادار آموزش داده می‌شود. ما نیز هر چه شاکرتر باشیم، رحمت و محبت خداوند بیشتر شامل حالمان می‌شود. به خاطر این آموزش‌ها و چیزهایی که من هیچگاه بلد نبودم و در کنگره۶۰، یاد گرفتم، از دل و جان از آقای مهندس دژاکام سپاسگزارم.

گاهی اوقات نگفتن ایرادات، خود یک نوع شکرگزاری محسوب می‌شود. من می‌خواهم بگویم که نه گفتن به هر چیزی به معنای شکرگزاری است. برای مثال: هنگامی که شما ایرادی را در یک تیم مشاهده می‌کنید و آن را بازگو نمی‌کنید، این خود شکلی از شکرگزاری است که می‌تواند انرژی مثبت افراد را حفظ کند یا شخصی در لژیون جونز که به‌ تازگی صد گرم وزن کم کرده، شش ماه برای این تغییر تلاش کرده است و ما باید به او تبریک بگوییم. نادیده گرفتن چنین تلاش‌هایی برای رهایی از تاریکی و سختی، نوعی ناشکری به شمار می‌آید.

همچنین اگر کسی سفر خود را برای درمان سیگار آغاز کرده است، همین موضوع یک بیان از شکرگزاری محسوب می‌شود. ما نباید انرژی او را کاهش دهیم. اگر کسی دست خود را بالا می‌برد و پیاده‌روی را به‌عنوان رشته ورزشی معرفی می‌کند، با اینکه پیاده‌روی ورزش حساب نمی‌شود؛ اما به روی خودمان نباید بیاوریم. کاهش انرژی دیگران نوعی ناشکری است و می‌تواند باعث ایجاد حس نفرت، کینه و دوری شود.

دستور جلسه دوم:

اما در مورد دستور جلسه دوم که تولد مسافر جواد است. امروز قرار بود رهایی سیگار او را اعلام کنیم؛ اما از آنجایی که در کنگره۶۰، برخی امور در اختیار ما نیست، خبر رسید که تولد او نیز همزمان با این اعلام برگزار شود و راهنماهای همسفر نیز آمادگی خود را اعلام کردند. من این اتفاق را به فال نیک گرفتم. مسافر جواد سفر راحتی انجام داد و زمانی که وارد سفر دوم شد، با چالش‌های عجیبی در زندگی روبه‌رو شد؛ اما ویژگی خوب او این بود که ارتباط خود را قطع نکرد و همین باعث شد دوباره به کنگره۶۰، بازگردد و سفر دوم را آغاز کند.

سفر دوم نیز مانند سفر اول یک سفر حساب می‌شود. بسیاری تصور می‌کنند با گرفتن لقب سفر دوم همه مشکلات حل می‌شود، در حالی‌که این سفر هم تلاش و کار می‌خواهد. باید عضو لژیون سردار شد، خدمتگزار شد و هر کاری که از دست انسان برمی‌آید انجام داد. این موضوع برای مسافر و همسفر تفاوتی ندارد. به طور مثال: بسیاری می‌گویند گواهینامه پایه دو دارند؛ اما نمی‌توانند پشت کامیون بنشینند. من نیز باید از خود بپرسم آیا مسافر سفر دوم هستم یا فقط لقب آن را یدک می‌کشم.

مسافر جواد در ابتدا سفر دوم حضور نداشت. سپس برگشت، مسافر سفر دوم شد و اکنون مزد تلاش خود را می‌گیرد. بهتر است خودش صحبت کند، چون ممکن است من نکاتی را از قلم بیندازم. خوشحالم که او و همسفرانش در کنگره۶۰، ماندگار شدند. فکر می‌کنم افرادی که در کنگره۶۰، هستند نیاز دارند این تولد را ببینند. این فرصت می‌تواند باعث آموزش شود و شاید این تجربیات شامل حال ما نیز شود.

 

آرزوی مسافر:

آرزو دارم که تمام مصرف‌کنندگانى که بیرون از کنگره۶۰ هستند، اذن ورودشان به کنگره۶۰ داده بشود و بتوانند به رهایی برسند.

خلاصه سخنان مسافر

سلام دوستان، جواد هستم یک مسافر

خداوند را شاکر و سپاس‌گزار هستم که در کنگره۶۰ حضور دارم و قسمتم می‌شود که از شما آموزش بگیرم. هفته‌ای که گذشت هفته بنیان کنگره۶۰ بود؛ تبریک می‌گویم به آقای مهندس و خانواده محترمشان و بسیار تشکر می‌کنم از ایشان برای فراهم نمودن چنین مکان و بستری که می‌توانیم در آن به حال خوب و رهایی برسیم.

از استاد و راهنمای عزیز سفر اولم، آقای هادی خلیلی و راهنمای سفر دومم، آقای محمد سلطانی تشکر می‌کنم. از خانم پریسا و خانم سمیه، راهنماهای همسرم و از آقای امید جلالی، راهنمای برادرزاده‌ام، بسیار سپاسگزارم. از نگهبان و دبیر جلسه که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم، کمال تشکر را دارم، همچنین از ایجنت محترم، مرزبانان گرامی و تمامی افراد و خدمتگزارانی که در جشن ما شرکت کردند بسیار سپاسگزارم.  

سه‌شنبه در اتاق مرزبانی، با آقای سینا ابدالی روبرو شدیم و ایشان گفتند: جواد، تو چند سال است که رها شدی؟ گفتم: سه سال و چندماه، پرسیدند: می‌خواهی جشن سومین سال رهایی بگیری؟ گفتم: اگر استادم مشکلی نداشته باشد و بتواند حضور پیدا کند، بله. اتفاقاً همسفرم هم چندباری به من گفته بود در صورت امکان، قبل از اینکه راهنمایش خدمتش تمام شود جشن بگیرم که خدا را شکر، این اجازه داده شد.

 در ارتباط با دستور جلسه امروز که می گوید: «چگونه در کنگره۶۰ قدردانی کنیم؟»، تصمیم گرفتم از تجربه شخصی خودم بگویم. من سفر اولم را بسیار خوب شروع کردم. سر وقت می آمدم و سر وقت می رفتم و در طول سفر سعی می کردم با فرمان هایی که استادم به من می دادند حرکت کنم. یادم هست روز اول به من گفتند اصلا مهم نیست الان در چه خانواده ای هستی و چه جایگاهی داری، مهم این است که امروز اینجا هستی و در حال سفر کردن هستی.

در دوره ای که بیماری کرونا شیوع پیدا کرده بود، در ابتدا ناامید شده بودم. همین جا یک تشکر ویژه از آقای عیسی جزایری دارم، زیرا بعد از چند جلسه که استادم به دلیل مساعد نبودن حالشان حضور نداشتند، من دچار ناامیدی شده بودم و با خودم فکر می کردم که شاید اینجا هم فایده ای نداشته باشد و تفاوتی با آنچه بیرون دیده و شنیده بودم نداشته باشد. ایشان متوجه حال نامساعد من شدند و لطف بزرگی در حق من کردند؛ شماره تماس استادم را به من دادند و گفتند با ایشان تماس بگیر. من هم با توجه به این که در آن مدت در لژیون های مختلف حضور پیدا کرده بودم، حسم با آقا هادی هم مسیرتر بود. همان تماس تلفنی باعث شد که من آن شب حفظ شوم و بتوانم سفر اولم را به پایان برسانم.

اما وقتی وارد سفر دوم شدم، به دنبال کار و بهتر شدن شرایط زندگی و مسائل مالی رفتم و کم کم از آموزش ها فاصله گرفتم. فراموش کرده بودم تمام صحبت هایی را که در سفر اول از استادم شنیده بودم. صحبت هایی که گاهی در مسیر رفت و آمد و گاهی در همان چند دقیقه کوتاه فرصت گفتگو به من منتقل می شد. من مشکلاتم را مطرح می کردم و آدرس می دادم که چه اتفاقاتی برایم در حال رخ دادن است و ایشان راه درست برخورد را به من آموزش می دادند.

هیچ وقت آن آموزش ها را فراموش نمی کنم. یادم هست در جایی کنار هم ایستاده بودیم. ایشان دستشان را داخل خاک کردند، مقداری خاک بیرون آوردند و گفتند: «جواد ببین، این ماده است. هر چیزی که صرفا مادی باشد، در تاریکی قرار دارد. خیلی مراقب باش که مادیات سوار بر تو نشود».

آن زمان که در سفر اول بودم، مفهوم این صحبت را به طور کامل درک نکردم. اما زمانی این معنا برایم روشن شد که به دلیل شرایط کاری جدید، از کنگره۶۰ فاصله گرفتم. امروز که به گذشته نگاه می کنم، می بینم ضرر بزرگی کرده ام.به همین دلیل هر کسی را که می بینم به او می گویم به هر شکلی که می توانی از راهنمایت دور نشو و از کنگره۶۰ فاصله نگیر. حتی اگر هفته ای ده دقیقه یا پنج دقیقه فرصت داری، در لژیون حضور داشته باش. اگر امکان حضور نیست، حتما تماس بگیر. من مدتی درگیر این فکر بودم که باید خیلی قوانین را رعایت کرد و نباید مزاحم راهنما شد. اما هرچه بیشتر فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که ارتباط و پیوند محبت با راهنما، یکی از بزرگ ترین مصداق های قدردانی در کنگره۶۰ است.

مسئله مهمی که هم مرتبط با دستور جلسه است و هم به درد مسافران و هم همسفران می‌خورد، تنها خدمت کردن است. چون من در سفر اول به اجبار سی‌دی می‌نوشتم تا راهنما به اصطلاح خودمان برجک من را نزند، به کلینیک رجوع می‌کردم و دارو می‌گرفتم تا غیبت نکرده باشم و به‌طور کلی همه کارهایم را با نظم انجام می‌دادم تا راهنما را راضی نگه دارم. ولی در سفر دوم برای من دارو گرفتن و این کارها دیگر وجود نداشت و من خودم ماندم و خودم. ترس‌هایی سراغ من آمد در آخر سفرم، با خودم می‌گفتم: اگر فلان مشکل برای من پیش بیاید چه کار باید بکنم؟ همان پیوند محبتی که با راهنمایم داشتم، خیلی به من کمک کرد.

امروز در اینجا حاضر شده‌ام تا یک پیام به شما سفر اولی‌ها بدهم و آن بند ارتباط و محبت من با راهنمایم است. راهنما چیزی از ما نمی‌خواهد و ما خودمان انتخاب کرده‌ایم. و من خدا را شکر هم در صور آشکار و هم در صور پنهان پیوند محبتم را با راهنمایم داشتم. من فقط در یک جا ضرر کردم، آنجایی که راهنمایم تاریکی را در من می‌دید و من آن را پنهان می‌کردم. و این پنهان‌کاری خیلی به ضرر من شد و چه انرژی زیادی از من می‌گرفت. آنجایی که راهنمایم به من گوش‌زد می‌کرد و من اطاعت نمی‌کردم.

 آقای مهندس دژاکام می‌فرمایند: «یک جاهایی استاد به شاگرد گوش‌زد می‌کند ولی شاگرد به چیزهای دیگری فکر می‌کند و در دنیای دیگری سیر می‌کند». این شد که با خودم خیلی فکر کردم و وقتی سفر دومم را شروع کردم و به کنگره۶۰ آمدم، راهنمایم گفت: «تو خدمت بکن، جایگاه‌ها یکی‌یکی تو را صدا می‌زنند». و همیشه صحبت‌های ایشان در ذهن من هست. من پیوند محبت بسیار خوبی با راهنمایم داشتم، چون پدرم را از دست داده بودم و اعتیاد و مصرف و تخریب مواد من خیلی بیشتر و بیشتر شده بود. انگار خداوند کمکم کرد تا راهنمایم حکم پدر برایم داشته باشد.

زمانی به نتیجه رسیدم که به او آدرس دادم و گفتم: تاریکی من اینجاست و ایشان من را یاری نمودند و راهنمایی کردند و من انجام دادم. نتیجه‌اش را هم گرفتم و الان که به کنگره۶۰ آمدم، خدمت می‌کنم و آموزش می‌گیرم. حاضر نیستم این پروسه پیوند محبت با راهنمایم و انجام خدمت را با هیچ چیز دیگر در بیرون از کنگره۶۰ عوض کنم. بسیار از راهنمای خوبم آقا هادی سپاسگزارم. ایشان خیلی برای من زحمت کشیدند و هرچه تلاش کنم، نمی‌توانم زحمات ایشان را جبران کنم. همسفرانم هم در گذشته خیلی اذیت شدند. زندگی‌ام داشت از هم می‌پاشید و نابود می‌شد. هم همسفرم را و هم مادرم را بسیار اذیت کردم؛ در همین جا از ایشان حلالیت می‌طلبم و می‌خواهم برایم دعا کنند تا هم خدمتگزار باشم و هم بتوانم در آزمون راهنمایی شرکت کنم و قبول شوم.

فقط موضوعی را به عنوان کلام آخر بیان می‌کنم: دو شب قبل، پس از آنکه پیام تولد را به من دادند، خوشحال به محله خودمان می‌رفتم که فهمیدم متاسفانه پسرعمویم در اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی با خودرو از جاده خارج شده و فوت کرده است. در واقع خود من بالای سرش رسیدم و دیدم که از دنیا رفته است. با این وجود شخصی به من گفت: برو، شاید اصلاً باید این پیام را بدهی. تمام افرادی که اینجا هستیم، خدا را شکر کنیم که راه آموزش برایمان باز شده و می‌توانیم در کنگره۶۰ به رهایی برسیم.

آرزوی همسفر:

خواسته قلبی من این است که روزی تمام همسفران، این جایگاه را لمس کنند و هیچ خانواده‌ای درگیر اعتیاد نباشد.

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان، زهرا هستم یک همسفر

من از خدای خودم سپاس‌گزار هستم که در این جایگاه قرار دارم. من از همین‌جا، هفته‌ بنیان را به آقای مهندس دژاکام و خانواده‌ محترم‌شان تبریک عرض می‌کنم و سپاس‌گزار این خانواده هستم. آقا هادی، به‌ خاطر وجودتان بسیار متشکرم. شما خیلی برای من، مسافرم و پسرم زحمت کشیدید. زندگی ما را با صحبت‌ها و آموزش‌هایتان نگه داشتید و من خیلی سپاس‌گزار شما و خانواده‌ محترمتان هستم. از خانم سمیه عزیزم هم تشکر می‌کنم که با عشق و محبت‌شان باعث شدند من در کنگره۶۰ ماندگار و پابرجا بمانم.

من کلاً سفر اولم با مشکل آغاز شد و با سختی وارد کنگره۶۰ شدم. شما، خانم سمیه، چراغ راه من بودید در بسیاری از مسائل و تاریکی‌ها. همین‌جا در قلبم دست شما را می‌بوسم. خانم پریسا عزیز، شما واقعاً زهرا را از نو ساختید. زهرا بنای خراب زیادی درون خود داشت و شما با آموزش‌ها، محبت و صبوری‌تان زهرا جدید را بزرگ کردید. شما کنار من بودید و فرمودید: لذتی که در بخشش است، هیچ‌وقت در کینه و انتقام نیست. شما باعث شدید آن منیت و ترس من واقعاً از بین برود.

من از اینکه هیچ چیزی نمی‌دانستم و در برزخ بودم واقعاً اذیت می‌شدم و از ندونستنم بیشتر رنج می‌بردم. همیشه از خدای خودم می‌خواستم محلی و جایگاهی باشد که آموزش بگیرم و خدا را شکر به این خواسته رسیدم. می‌گویند رهجو هرچه تاریکی‌های او بیشتر باشد، راهنمای پرنورتری سر راهش قرار می‌گیرد. بابت وجود هر دو شما، خانم سمیه و خانم پریسا خدا را شاکرم. 

خیلی من شما را اذیت کردم، شب‌ها تا دیر وقت و روزها گریه کردم و قلبتان را به درد آوردم. خودم دیدم که راهنماهایم با تمام وجودشان پا به پای من اشک ریختند و دست من را گرفتند. از تمام هم‌لژیونی‌های عزیزم تشکر می‌کنم، چه لژیون ۲۲ که خوشبختانه همه شال نارنجی دریافت کردند و چه لژیون ۲۶ که امسال قرار است همگی با هم شال نارنجی دریافت کنیم. از مسافر عزیزم تشکر می‌کنم که به‌واسطه‌ اعتیادشان ما امروز در این جایگاه قرار گرفتیم، از حسین عزیز و محمد عزیز هم تشکر می‌کنم. ان‌شاءالله که همگی بمانیم و خدمتگزار صدیقی برای کنگره۶۰ باشیم.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر:

سلام دوستان، پریسا هستم یک همسفر

خداوند بزرگ را شاکر و سپاس‌گزار هستم که به بهانه‌ی این تولد می‌توانم در این جایگاه قرار بگیرم. این تولد را مدیون تلاش‌های بسیار زیاد آقای هادی و خانم سمیه عزیزم هستم که قطعاً در این تولد سهم بسیار بزرگی دارند. تبریک دوم را خدمت حسین و زهرای عزیزم عرض می‌کنم که با وجود مشکلات زیادی که داشتند، به دلیل خواسته‌ی شدید تغییر، امروز می‌توانند این جایگاه را لمس کنند. بینهایت برایشان خوش‌حالم و از صمیم قلبم به آن‌ها تبریک می‌گویم.

خودم فکر می‌کنم علت اینکه این دستور جلسه روزی این عزیزان شده، این است که قدردانی به معنای این است که ما از کسی یا چیزی که باعث می‌شود قدر و اندازه‌ خودمان را در زندگی پیدا کنیم، تشکر کنیم. همه‌ ما قبل از کنگره۶۰، هویت، اعتماد به نفس، شخصیت و باورهای خود را از دست داده بودیم و آقای مهندس دژاکام و آموزش‌ها و حضور در کنگره۶۰ باعث شدند همه‌ این‌ها را پس بگیریم.

به همین دلیل است که ما باید قدردان کنگره۶۰ باشیم. خود این تولد و تولدها می‌تواند نمادی از قدردانی باشد؛ چرا که مسافر با سفر نیکوتین، حضور خانوم زهرا عزیزم در لژیون جونز، دریافت انگشتر دنوری و مهم‌تر از همه، خواسته‌ قلبی زهرا که خیلی دوست دارد در آزمون کمک‌راهنمایی شرکت کند و قبول شود، نشان می‌دهد قدردانی کردن در عمل است و این بسیار با ارزش است. زهرا قلب مهربانی دارد. می‌دانم که در قلب تمام هم‌لژیونی‌ها، چه لژیون قبلی و چه لژیون فعلی، جایگاه خوبی دارد. برای او بسیار خوش‌حالم و امیدوارم آزاد مردیشان را با شال راهنمایی جشن بگیرند.

یک نکته‌ دیگر اینکه دیشب نامه‌ای از بیل ویلیام وایت را با آقای مهندس دژاکام مطالعه می‌کردم و دیدم که در پایان نامه‌ آقای وایت نوشته بودند: «من در حال نوشتن مطلبی هستم تحت عنوان رشد تساعدی بهبودی». یعنی کسانی که به کنگره۶۰ می‌آیند بعد از درمان فقط خوب نمی‌شوند، بلکه بهتر از خوب می‌شوند. همین جایگاه‌هایی که انسان‌ها می‌توانند تجربه کنند، گواه این مسئله است. برای این عزیزان بهترین‌ها را آرزو می‌کنم.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر:

سلام دوستان، امید هستم یک همسفر

خداوند را شاکر و سپاس‌گزارم بابت این تولدها و این رهایی‌ها که هر هفته شاهد آن هستیم. این تولد را ابتدا به آقای مهندس دژاکام و سپس به آقا جواد و همسفران عزیزشان تبریک می‌گویم، همچنین تشکر می‌کنم از راهنمای همسفرشان خانم پریسا و راهنمای خودشان آقا هادی خلیلی که راهنمای من هم هستند و در آزمونی که برای پذیرش راهنمایی دادم پروتکل‌ها را به من آموزش دادند. به محمد و حسین عزیز هم تبریک می‌گویم. ان‌شاءالله در این جایگاه بمانند و خدمتگزار باشند و جایگاه راهنمایی نصیبشان شود.

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان، محمد هستم یک همسفر. 

خداوند را شاکر و سپاس‌گزارم که در این جایگاه قرار دارم. از اوایل سفرم که به کنگره۶۰ آمدم، وقتی پنجشنبه‌ها حضور پیدا می‌کردم، به آقا امید می‌گفتم: دیگر پنجشنبه‌ها نمی‌آیم. ایشان پرسیدند: چرا می‌آیی؟ گفتم: تولدها را نمی‌توانم ببینم و درک نمی‌کنم. آقا امید فرمودند: روزی خواهد رسید که این تولدها برایت عادی شود. خواسته‌ی قلبی من این بود که در این جایگاه باشم؛ و امروز این اتفاق برایم افتاده است. از آقا هادی عزیز بسیار سپاسگزارم و از آقا امید تشکر می‌کنم که مثل یک پدر به ما آموزش دادند. همچنین از راهنمای همسفر مسافرم، خانم پریسا، کمال تشکر را دارم که در این مسیر ما را یاری کردند.

اگر بخواهم از جواد بگویم، با وجود اینکه جواد عموی من است، اما حق برادری بر گردن من دارد. من همیشه با اینکه همسفر بودم و جواد مسافر، او را به چشم مصرف کننده نمی‌دیدم؛ زیرا جواد در طول زندگی‌اش حتی یک بار مصرف مواد نشان نداد و تنها گاهی سیگار دیده شد، اما مصرف دیگری هرگز مشاهده نکردم.

امروزه جواد مسافر و من همسفر هستم؛ اما اشتباهاتی که داشتم، تماماً متعلق به من بود. جواد و همسرش خانم زهرا، همیشه به من کمک کردند و راه را به من نشان دادند. من در جهل و ناامیدی زیادی بودم؛ حتی چهار یا پنج ماه اول در لژیون هیچ حرفی نمی‌زدم، صحبتی نمی‌کردم و سی‌دی نمی‌نوشتم. از همه‌ شما عزیزان سپاسگزارم.

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان، حسین هستم یک همسفر. 

از آقای مهندس دژاکام تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند تا بتوانم به اینجا بیایم و آموزش بگیرم. از آقا هادی عزیز و همچنین از خانم سمیه و خانم پریسا تشکر می‌کنم. از مادرم، آقا محمد و راهنمایشان نیز بسیار ممنونم.

 

تایپ: مسافر مهدی (لژیون۲۰)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)، مسافر خشایار (لژیون۲۱)، همسفر کسری، مسافر محمدحسین (لژیون۲۳)، مسافر سینا (لژیون۵)، مسافر پارسا (لژیون ۱۴)، مسافر امیر (لژیون۵)، مسافر سعید (لژیون۱۴)، مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر مهدی (لژیون۲۵)

ویراستار: مسافر حسین (لژیون۲۳)، مسافر مهدی (لژیون۱۶)

سیستم صوتی: مسافر دانیال (لژیون۱۴)

دیتا‌شو: مسافر محمدحسین (لژیون۱۹)

تنظیم: مسافر رضا (لژیون۱۶) دبیر سایت

مرزبان کشیک: مسافر امیرحسین 

مرزبان خبری: مسافر محسن 

تهیه و ارسال: مسافر حمزه

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .