English Version
This Site Is Available In English

ثروت لازمه بخشش نیست

ثروت لازمه بخشش نیست

نهمین جلسه از دور پنجاه و چهارم جلسه هماهنگی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی همسفر رضا، نگهبانی راهنمای محترم آقا هادی و دبیری راهنمای محترم آقا روزبه، با دستور جلسه «وادی پنجم بخش دوم»، پنجشنبه 20  آذر ۱۴۰۴ ساعت 11:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
بحث در خصوص وادی پنجم قسمت دوّم است. در خصوص فرمول شو شود باید موضوعی رو عنوان کنم، قبل از اینکه به کنگره وارد شوم یک فیلمی به نام «راز» را تلویزیون پخش می‌کرد با مضمون اینکه: انسان به آنچه می‌خواهد خواهد رسید. این موضوع برای من همیشه همانند یک رویا بود که بدانم این چگونه امکانپذیر است که انسان چگونه به چیزهایی که می‌خواهد، می‌رسد؛ این همان فرمانی است که آقای مهندس به نام شو شود عنوان می‌کنند؛ که شو شود، می‌شود امّا چگونه؟ آقای مهندس در این خصوص راهکار ارائه می‌کنند و این یک نعمت است. وقتی آقای مهندس از وادی اوّل توضیح می‌دهند و عنوان می‌کنند که من باید به چه چیزی فکر کنم، وقتی درست فکر کنم ساختارها درست خواهد شد. زمانی که ما به یک صفحه سفید نگاه می‌کنیم و تنها نقطه سیاه را می‌بینیم ساختار ذهنی فقط دنبال سیاهی‌ها خواهد رفت ولی باید یاد بگیریم که سفیدی‌ها را ببینیم. یا در وادی دوّم اعلام می‌کنن که تو بیهوده نیستی، تو یک ارزشی داری؛ من یک ارزشی دارم که به اینجا آمده‌ام و شاید حواسم نیست، اصلا خلقت پیچیده من بر چه اساسی است؟ چگونه خداوند این سیستم عالی و این دستگاه عالی انسانیّت را خلق نموده و به خود احسن‌الخالقین گفته است در حالیکه من در سیاهی‌ها غوطه‌ور هستم؟ بعد از وادی سوّم، آقای مهندس در وادی چهارم می‌فرمایند که مسئولیّت‌های خودت را مشخّص کن. وقتی که من به این چارت فکری و بسته‌بندی فکری می‌رسم در وادی پنجم به زیبایی و با هنر شخصیّتی می‌فرمایند که تمام دنیای ذهنی که برای خودت تصوّر کردی چگونه باید اجرا شود. من در تصویر ذهنی خودم از خودم یک قهرمان ساختم، به سفیدی‌ها فکر کردم، به خویشتن خودم را فکر کردم، حرکت کردم، مسئولیّت‌های خودم را هم پذیرفتم، امّا چگونه ذهنیّت خودم را به اجرا درآورم؟ دو تا فرمول اوّل که در وادی پنجم در مورد برگشت ضدّارزشها عنوان می‌شود، از خودداری که بگذریم در بخش دوّم از قناعت صحبت می‌کند و مثال زیبای کشاورز که با یک مقدار کود و خاک و غیره یک خربزه تولید می‌کند، من از این بدن با این تفکّر، با این ذهن و این امکاناتی که خداوند داده چه کاری برای این جهان هستی انجام دادم؟ آیا حتماً باید اتومبیل خوب یا کار خوب داشته باشم و همه چی بر وفق مراد باشد تا من خدمتی به بشریّت انجام دهم؟ یا با حدّاقل‌ها هم می‌توانم کاری انجام دهم و دل کسی را به دست بیاورم، با نگاهم هم می‌توانم با یک نفر مهربان باشم و حتّی با خشمگین‌ترین انسانها با صبوری آرام کنم؟ این فرمول در من وجود دارد و خداوند به من فرمان قناعت می‌دهد. در پی این نباش که همه چیز داشته باشی تا به دیگران خدمت کنی، ثروتمند باشی که بخشش کنی، حتماً باید حال خوبی داشته باشی تا حال دیگران را خوب کنی؛ خیر! من می‌توانم با کمترین چیزها هم حال دیگران را خوب کنم. زمانی که در میدان قزوین کار می‌کردم نانوایی در آنجا کار می‌کرد که ظهرها بعد از کار با یک زیرپیراهنی و یک شلوار میدان قزوین را تا چهارراه می‌دوید و برمی‌گشت. با حال خوب این شاطر همه کاسبها می‌خندیدند با کمترین امکانات و با رفتار خودش حال بقیّه را خوب می‌کرد. آقای مهندس بعد از قناعت در خصوص صبر صحبت می‌کنند و به من می‌گویند که خطا کردی، صبور باش این را حل خواهی کرد، دیگران خطا کردند صبور باش با تلاش و زمان حل خواهد شد. بچّه خودم را که سالها با منیّت و سایر اشتباهات خودم به بیراهه به وسط گرداب منجلاب اعتیاد و ضدّارزشها کشانیدم حالا می‌خوام در عرض چهل و هشت ساعت بیرون بکشم. یک سال شب عید می‌خواستم به مسافرت برم که پسرم در اوج مصرف موادّ مخدّر بود آن زمان من و همسرم عزا گرفته بودم که پیش اقوام چه چیزی بگوییم؟ با عجله به کنگره آمدم و آقای پورموسی مرزبان محترم گفتم آقا مهدی دستم به دامانت راه حلّی به من بده. گفت نمی‌دانم فردا کنگره تعطیل است امروز آمدی؟ من چه راه حلّی به تو بگویم؟ گفتم یه فنّی بگو. منو به یک راهنما معرّفی کرد. راهنما هم نمی‌دانست چه بگوید در حالی که من هم نمی‌دانستم که کنگره 60 چیست. گفت آقا اگه می‌خواهی خیالت راحت باشد ببرش کمپ و با خیال راحت به مسافرت برو. این حرف او مرا کاملاً بهم ریخت. من می‌خواستم پیش فامیل سرافکنده نباشم ولی بچّه من اجازه نمی‌داد که من اعلام کنم که آدم حسابی هستم ولی بچّه من اجازه نمی‌داد که من بگویم آدم حسابی هستم. من بیست سال خطا کردم، حالا باید صبر کنم. از چند نفر جلوی درب کنگره پرسیدم چقدر طول کشید تا بچّه‌ات به درمان رسید؟ پاسخ داد، من نمی‌دونم، من پنج سال است که به کنگره می‌آیم گفتم پنج سال؟ من می‌خواهم پسرم خوب بشه فردا برم مسافرت، چون معنی صبر را نمی‌دانستم. در عظمت جمله شو شود آقای مهندس می‌فرمایند که این فرمولی که من عنوان می‌کنم، علما از هفت شهر عشق استفاده نموده‌اند تا به کمال برسند و به جدّ می‌گویم که وادی پنجم برای من مثل همون هفت شهر عشق مولاناست که اگر بتوانم درون خودم اجرا کنم به شو شود خواهم رسید یعنی پاقدم اوّل وادی عشق از وادی پنجم شروع می‌شود. یعنی اگر من بخواهم در وادی چهاردهم موفّق شوم باید از این جا شروع کنم. آقای مهندس در فرمول وادی عشق، پس‌انداز را سپرده است که در این دنیا فقط از لحاظ معنوی نباید رشد کنی بلکه از نظر مادّی هم باید به رشد برسی. خیلی ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

تایپ و ویراست: همسفر مجید (لژیون دوم)

تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقای شعبه آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .