اولین جلسه از دوره شصت و سوم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار ویژه مسافران و همسفران با استادی: راهنمای محترم مسافر مهدی نگهبانی: مسافر ایرج و دبیری: مسافر جلال با دستور جلسه «در کنگره 60 چگونه قدردانی می کنیم؟ » در روز شنبه بیست و دوم آذر ماه 1404 رأس ساعت 16:30 برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان،مهدی هستم یک مسافر،

دستور جلسه امروز به دو بخش تقسیم میشود:
۱. چگونه از کنگره ۶۰ قدردانی کنیم
۲. تولد یکسال رهایی پهلوان عزیز، حسین آقا
همچنین لازم میدانم اولین جلسه نگهبانی و دبیری آقای ایرج و آقا جلالالدین را تبریک عرض کنم.
چگونه از کنگره ۶۰ قدردانی کنیم؟قدردانی از «سپاسگزاری» و «شکر» سرچشمه میگیرد.در یکی از صحبتهای مهندس شنیدم که میفرمودند:افرادی که بیصبر هستند، مدام عجله میکنند و نارضایتی نشان میدهند، معمولاً مردود میشوند؛کسانی که صبر میکنند، پذیرفته میشوند؛و کسانی که شکرگزارند، شاگرد اول میشوند.به یاد دارم زمانی که در سال ۱۳۹۴ تازه وارد کنگره شده بودم، یکی از راهنماها به نام آقای محسن رضوی جملهای گفت که هنوز در ذهنم مانده است.ایشان گفتند:«خدا را شکر میکنم که مصرفکننده شدم، چون با کنگره آشنا شدم.»به نظر من، این بالاترین سطح شکرگزاری است؛اینکه انسان با وجود تمام چیزهایی که در دوران مصرف از دست داده است، همچنان شکرگزار نعمتهای الهی باشد.خدا بیامرز پدرم همیشه میگفت:«خدا را شکر که از این بدتر نشد.»رسیدن به چنین درجهای از شکرگزاری زمان میبرد؛ اینکه انسان حتی در برابر از دست دادنها نیز شاکر باشد.شکرگزاری و قدردانی سه شکل دارد.۱. شکرگزاری قلبی۲. شکرگزاری زبانی۳. شکرگزاری عملیانسان باید هم در دل شاکر خداوند، هستی و نعمتهای او باشد و هم با زبان قدردانی کند.در گذشته گاهی تصور میکردیم اگر کسی کاری برای ما انجام میدهد، صرفاً وظیفهاش است؛ در حالی که چنین نیست.مهندس نیز تأکید دارند که اگر کسی به ما خدمتی میکند، باید از او تشکر کنیم.برای مثال، وقتی سوار تاکسی میشویم و کرایه را پرداخت میکنیم، شایسته است بگوییم: «دست شما درد نکند.»اگر این فرهنگ در جامعه نهادینه شود، جامعه بسیار زیباتر خواهد شد.همیشه از کشورهایی مانند ژاپن مثال میزنیم؛ در حالی که ما نیز میتوانیم چنین رفتاری را تمرین کنیم.در کنگره ۶۰، منِ مهدی باید شکرگزار باشم؛شکرگزار کنگرهای که این فرصت را در اختیار من قرار داده تا بتوانم خدمت کنم.
.jpg)
به نظر من، بزرگترین شکل شکرگزاری، خدمت کردن است.کجا در بیرون از کنگره چنین فرصتی فراهم میشود که انسان بتواند بدون چشمداشت، خدمتگزار همنوع خود باشد؟مرزبانان شعبه، نگهبانان، کسانی که ساعت یک یا یکونیم درِ شعبه را باز میکنند و آخرین نفر محل را ترک میکنند، همگی شایسته قدردانی هستند.کنگره ۶۰ بسیاری از چیزهایی را که در دوران اعتیاد از ما گرفته شده بود، در سطحی بالاتر و با کیفیتی بهتر به ما بازگرداند.این «حال خوب» جای شکرگزاری دارد.اگر مسیرهایی مانند میدان شوش، دروازه غار، سهراه افسریه یا خیابان بلورچیان را ببینیم، آنگاه بهتر درک میکنیم که چرا باید قدردان کنگره باشیم.شربت OT نمونهای از این خدمات است که سالها بدون دردسر در اختیار مسافران قرار داشت. شاید آن زمان قدرش را نمیدانستیم، اما امروز بهتر میفهمیم چه نعمت بزرگی بوده است.باید سپاسگزار خدمات پدر، مادر و تمام اطرافیانی باشیم که به ما خدمت میکنند.همیشه میگویم:این صندلیای که امروز بر روی آن نشستهایم، بهسادگی به دست نیامده است.اگر این صندلی از زیر پای ما کشیده شود، معلوم نیست شش ماه، یک سال یا حتی چند سال دیگر دوباره چنین فرصتی برایمان فراهم شود.کنگره ۶۰ خدمات خود را بهصورت رایگان ارائه میدهد؛در حالی که بسیاری از مجموعهها برای نگه داشتن افراد، هزینههای مالی دریافت میکنند.حسین آقا نمونهای روشن از قدردانی عملی از کنگره است؛پهلوان، نگهبان، خدمتگزار لژیون، فعال در نشریه و آکادمی.هر روز که نگاه میکنم، تصویر ایشان را در حال خدمت میبینم. این میزان حضور و تعهد، الگوی بسیار خوبی برای رهجویان و اعضای کنگره است.ایشان مجدداً برای پهلوانی دوم اقدام کردند و هزینه آن را نیز پرداخت نمودند. امیدوارم این رفتار، سرمشق همه ما باشد.من به داشتن چنین رهجویی افتخار میکنم.حسین آقا در آغاز فعالیت لژیون، کمک بزرگی به من کردند و همواره قدردان زحمات ایشان هستم.سخن پایانیدر پایان، لازم میدانم از تمام کسانی که باعث شدند امروز در این جایگاه باشم، صمیمانه تشکر کنم.از علی آقای صداقت که مرا با کنگره ۶۰ آشنا کردند،از آقای سلامی،و در رأس همه، از مهندس عزیز.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید سپاسگزارم.
سلام دوستان،حسین هستم یک مسافر.
.jpg)
قبل از هر چیز، خدا را بسیار بسیار شکر میکنم.از آقای مهندس، اساتید محترم، ایجنتها، مرزبانهای دورههای قبل و قبلتر، و همهی خدمتگزاران کنگره ۶۰ و خدمتگزاران شعبهی خودمان که بودند و این چراغ را روشن نگه داشتند تا ما آمدیم و رها شدیم، صمیمانه تشکر میکنم.
آقا مهندس نقاش میگفتند:«دیگران کاشتند، ما خوردیم؛ ما باید بکاریم برای دیگران.»
واقعاً خوشحالم؛ خیلی خوشحالم.شاید بگویند زیاد خوشحال نباش، دوپامین ترشح میشود؛ اما خداییش حال من خوب است. نه فقط الان، همیشه حالم خوب است.
عرضم به حضور شما،این تولدی که امروز برگزار شده شاید به ظاهر تولد من باشد، اما من فکر میکنم تولدِ سفر اول است؛ یا یک نشانه. نشانهای که اگر حسین با آن همه تخریب توانسته این جایگاه را تجربه کند، پس ممکن است.
من در سفر قبلیام که پیش آقا امیر بودم، واقعاً سفر نکردم؛ پنهانکاری کردم و به جایگاهی که باید میرسیدم، نرسیدم. آن موقع برای رهایی یا حتی تولد گریه میکردم، اما در این سفر نه.
همیشه تصویرسازی میکردم. با خودم میگفتم:
«حسین، چه دستور جلسهای به تولدت میافتد؟»
چند روز اخیر خیلی فکر کردم که چه بگویم، با خودم مشارکت کردم و وقت گذاشتم، اما همهچیز پاک شد؛ واقعاً پاک.
اینجا شما خدمت را انتخاب نمیکنید، خدمت شما را انتخاب میکند.
هفتهی قدردانی است و اینها همه نشانه است. اینکه دستور جلسهی قدردانی در روز تولد من میافتد، یعنی من هنوز قدردان نیستم.
واقعیت این است که هرچه آدم جلوتر میرود، میبیند بدهکارتر است.
هرچه بیشتر خدمت میکنی، بدهکاریات بیشتر میشود؛ چون این سیستم با همهی سیستمهای دیگر فرق دارد. این سیستم اول به تو میدهد، بعد از تو میگیرد.
قبل از اینکه مواد را از من بگیرد، دارو را به من داد.یادم هست اولین بار که رفتم پارک ولایت تا تخریب بگویم .آقا امیر گفت: «نگهبان موتورها، بایست.»بعد گفت: «خسته شدی، بنشین.»آقا درودیان گفتند:«قاشق را زیر بگیر.»نصف برنج میریخت و میآورد به دهانم.همهی اینها سرِ یک قرصی بود که دکتر داده بود و هی دوزش را بالا برده بود.نه خودم و نه خانوادهام هیچوقت فکر نمیکردیم که این هم اعتیاد باشد. میگفتیم شیره مصرف میکند، قرصها که ایرادی ندارد؛ دکتر داده است.کاری ندارم…بهای این درمان چیست؟
چقدر میارزد؟چطور میشود قیمتگذاریاش کرد؟ دقیقهای؟ ساعتی؟ متری؟واقعاً نمیشود. حتی ثانیهای هم نمیشود قیمت گذاشت.واقعاً باید قدردان باشیم؛قدر سفرمان را بدانیم،
قدر خانوادهمان را بدانیم.آیا من قدردان خانوادهام هستم؟پدر و مادرم؟
همسرم؟همسفرم؟واقعاً نیستم.این سیستم چه چیزی به من داد؟
پارک لاله…من یک «ثروتمندِ فقیر» بودم.همهچیز داشتم، اما فقیر بودم؛ فقیر مالی، فقیر حالی، فقیر خویشاوندی.نه دریافت داشتم و نه پرداخت.از همه فرار میکردم؛ حتی از بچهام، و بچهام هم از من فرار میکرد.
اما الان…دخترم را بغل میکنم.سی ثانیه، ده ثانیه، پنج ثانیه…سه دقیقه روی سینهام نگهش میدارم.
قیمت این آرامش در خانهی من چقدر است؟بهشت کجاست؟بهشت همینجاست.بهشت خانهی من است.شاید بهشت آنطرف هم باشد، اما بهشت من اینجاست؛ به شرطی که خودت درست عمل کنی.
در این سفر، واقعاً…آقا مهدی عزیز، راهنمای سفر اولم، یک روز آنقدر از دست من عصبانی شد که میلرزید. خیلی روی این فکر کردم و از خودم پرسیدم مشکل من چیست؟
رفتم استخر، پارک لاله را در برنامهام گذاشتم.الان یک سال است که رها شدهام و هنوز هم میروم.شاید بد نباشد این یک پیام باشد برای سفر اولیها؛
آنهایی که حالشان خوب نیست، خوابشان ردیف نیست.سفر فقط «اوتی» نیست.داروی درمان فقط «قوطی» نیست.
اوتی داروی درمان است، اما بهتنهایی کافی نیست.داروی درمان، سفر است.داروی درمان، سیگار است.داروی درمان، استخر است.وقتی آقا مهندس میگویند بال پرواز یک مسافر، استخر و پارک لاله است، یعنی هست.
یا وقتی استاد امیر میگویند پارک، گنج پنهان است؛ برای کسی که نرفته، پنهان است.
اما برای من که رفتم، دیگر پنهان نیست؛ من گنج را پیدا کردهام.امیدوارم عبور کنیم.برای سفر اول، تلاش است؛اما سفر دوم یعنی خروج از آموزشگاه و ورود به دانشگاه.در سفر دوم، خدمت مطرح میشود؛خدمت مالی، خدمتی، حالی؛ هر چیزی که داری.مکان،زبان، رفتار…زبانی که الان با آن صحبت میکنم، قبلاً نداشتم؛ حتی نمیتوانستم اسم خودم را بگویم.این آموزش را گرفتم تا حقالناسی که به گردنم است، بتوانم پرداخت کنم.در پایان، تشکر میکنم از:راهنمای عزیزم، راهنمای سفر قبلم، آقا امیر هاشمی، که واقعاً برای من زحمت کشید و خرابیهای من را تحمل کرد. خیلی اذیتش کردم، اما همیشه ذوق موفقیت من را در چشمانش دیدم.آقا مهدی حسینی، که بسیار زحمت کشید؛سفر سیگار پیش ایشان بودم و همسفر مواد.آقا مهدی قاسمیان نیز همینطور.امیدوارم رهجوی خوبی باشم و بتوانم خدمت کنم.از بچههای پارک لاله، مرزبانان پارک لاله، آقا فرخی، و همهی رهجوهایی که زحمت کشیدند و تشریف آوردند تشکر میکنم.از آقا مجتبی، مرزبان شعبه، و دیگر مرزبانان،و همچنین دوستانی که از شعب دیگر، از جمله شعبهی امیرکبیر، تشریف آورده بودند.انشاءالله خدا کمکمان کند بتوانیم یک شعبهی خوب تهیه کنیم؛ واقعاً جا تنگ است.من خودم شعبهی امیرکبیر رفتهام، یکی دو روز تولدشان بود؛ فضای بزرگی دارند و واقعاً راحت هستند.باید کمک کنیم؛خدا هم کمک میکند.
ممنون که به صحبتهای من توجه نمودید.
تایپ:مسافر علی لژیون ششم
عکس:مسافر کوشیار لژیون نهم
بارگزاری:مسافر مهدی لژیون دهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
273