"بنام قدرت مطلق"
جلسه پنجم از دوره چهارم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان به استادی راهنمای محترم مسافربهروز و نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه "در کنگره 60 چگونه قدردانی می کنیم" شنبه 22 آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان، بهروز هستم؛ یک مسافر.
خدا را شکر میکنم که یکبار دیگر، یک روز دیگر از زندگی را به من بخشید. امروز به بهانهی یک اتفاق خوب، تولد یکی از عزیزان، وقتی به ویترین کنگره و فروشگاه «یک سرزمین کن» سر میزنیم، هرکدام در حد توان خود، به شکرانهی خداوند و برای کسب تجربه و توانمندتر شدن قدم برمیداریم.
ببینید، بعضیها میآیند، میچرخند و میدرخشند؛ دل آدم میخواهد در هر جایگاهی باشد. اما بعضی دیگر میمانند، ریشه میدوانند و ماندگار میدرخشند. آنهایی که پیشتر، به لحاظ توانمندی و بهواسطهی اتفاقاتی که در مسیر زندگی و حتی در جنگ زیستهاند، امروز حال بهتری دارند، این تفاوت را بهخوبی نشان میدهند.
در کنگره، ما به تفکر میرسیم و بعد به عمل. باید قدردان عمل باشیم؛ آن هم عمل سهگانهی زمان، کلام و بخشش. بخش زمانش را که میگذاریم، یعنی اگر یک روز هستیم، چند روزی هستیم؛ اگر کاری را آغاز میکنیم، نیمهکاره رهایش نمیکنیم. برای یک مشارکت، وقت میگذاریم، مطالعه میکنیم. بعضی از بچهها را نگاه میکنید؛ در چهار سال، سه یا چهار کتاب میخرند، میخوانند و مینویسند. از روز اول، کتابش گوشهی خانه نیست؛ فیلم، زمان، کلام و بخشش، همه با هم جاری است. مسیرشان متفاوت است، اما پرداختیها بالاخره روزی به بار مینشیند و هیچ غصهای بیثمر نمیماند.

داشتن معیار خوب مهم است، اما رسیدن به آن مهمتر است. بعضیها در خواب و بیداری دم از راهنما شدن میزنند، اما وقتی به آن میرسند، نمیدانند با آن چه کنند. زمان، سرمایهای است که بازنمیگردد. خدمت در نظام موضوع کنگره، فقط حضور فیزیکی نیست؛ دنیا آنقدرها هم بزرگ نیست، اما اندازهی درک و ظرف خود ماست. من از خودم حرف میزنم؛ ده سال از عمر میآید و میرود، اما چقدر از آن را پای یک سال، پای یک ماه و پای یک روز گذاشتهام؟
در کنگره، هرچه میآییم، باید رنگی از عمل به خود بگیریم. تفاوت بین شعبهای که شانزدهم سی پر میشود، با شعبهای که پنجشنبهها منظم و پرشور جلسه دارد، کاملاً پیداست. نظم، حضور و حتی مشارکتهای ساده در پارک، همه موضوعات مهمی هستند.
علیرضا که امروز تولدش است، به اندازهی خودش رشد کرده است. چیزی که من از علیرضا به یاد دارم، مخصوصاً این روزها، مربوط به همان سال اول رهاییاش است. اتفاقی که کنگره برایش رقم زد، او را از عارضه عبور داد. هر کسی که از این در بیرون میآید، در هر نفس، کولهباری با خود دارد؛ چه سیاه و چه روشن. اما هرکس مهرهی خودش است.
آرزوی علیرضا این بود که زودتر روی پای خودش بایستد. جملهای هست که هیچ لفظی نمیتواند آن را بهتر بیان کند؛ او از این گذرگاه عبور کرد و فهمید چگونه بایستد و چگونه خدمت کند. ما فقط جسم را برای لحظاتی میتوانیم از گذرگاه عبور دهیم؛ اما جرأت بازگشت دوباره را نداریم. وقتی جسم فرمان میدهد، خواستهها، امیال و دنیاهای مختلفی شکل میگیرد. هنر این است که بدانیم چگونه از اینها عبور کنیم.

خدمت، هم راز دارد و هم رانت؛ و همین نگاه به من کمک کرد که بفهمم روان، دمِ گردن است و کمک به دیگران، کمک به خود ماست. کسانی که اینجا خدمت میکنند، باید برای ما آرزو باشند؛ چون همین خدمت، بسیاری از مشکلات را حل میکند.
من به علیرضا تبریک میگویم و همسفرش را هم تبریک میگویم. همیشه میگویم: «از من حرکت، از خدا برکت.» اگر پدر من در کنگره خوب شد، حرکتی کرده است؛ اگر پسران من مسیر درستی میروند، حرکتی بوده است؛ و اگر خود من در کنگره خوب شدم، این نتیجهی همان حرکت است.
در پایان از آقای مهندس تشکر میکنم و قدردان همهی کسانی هستم که با کلام، عمل و حضورشان این مسیر را زنده نگه میدارند.
مرسی، تشکر از اینکه به صحبت های من گوش دادین.
در ادامه تولد یکسال رهایی مسافر علیرضا:
پیام تولد یکسال رهایی مسافر علیرضا:

در ادامه تصاویر تولد یکسال رهایی مسافر علیرضا:












عکس : مسافر محمدعلی
تایپ و بارگذاری: مسافر مصطفی
مرزبان خبری : مسافر محسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
103