English Version
This Site Is Available In English

حس خوش رهایی از مسافر حافظ لژیون ۲۱

حس خوش رهایی از مسافر حافظ لژیون ۲۱

(( بنام نامی الله ))

دلنوشته :  پایان سفر اول

سلام دوستان من حافظ هستم یک مسافر

حس و تجربه ای  جدید از رهائی و درمان واقعی

چه زیبا در طول سفر و درمانم این پیام مرا سر تا پا گوش و مجذوب خود می‌نمود و  ندای این کلام زیبا  روشنائی را در تک تک سلول‌های بدنم  نوید و امید می داد .

پیام سفر اول
همسفر،تو بر مرکبی نشسته ای که گرچه دیر به مقصد میرسی،اما سالم وکامیاب خواهی رسید، پس عجله نکن و در جای خود بنشین وتا مقصد به آنچه علاقه داری مشغول باش تا با کمک خودت و یاری همسفران به پایان نقطه برسی اما بیندیش که وقتی این سفر تمام شد آنجا تورا پاداشی نیکو خواهد بود و آن پاداش بند عشقی است که بین تو وقدرت مطلق الله برقرار خواهد شد.
و این پیام بر من همواره امید داد و امید داد  و تلاش و کاوش و اعتماد به نفس در نهایت ایمان به خدا و باور نمودن خویش

بنام داور برحق

هزاران بار شاکر و سپاسگزار یزدان پاک هستم بابت این رهایی،این آزادی،این جداشدن از بند مواد مخدر، بندی که نامرئی بود،اما آنچنان محکم و مقاوم بود که هرچقدر که دست وپا میزدم  ، تقلّا و تلاش میکردم،بالا و پائین می پریدم ،برنامه ریزی میکردم، زور میزدم و تلاش میکردم،  هیچ راه گریز و جدایی از آن وجود نداشت !
و حتی هیچ راه نجاتی نبود.
این چگونه بندی بود که اصلا دیده نمیشد ؟
اما از هر بندی که میشناسم محکم تر و خطرناک تر بود؟
شاید من عجله میکردم، شاید آن را به خوبی نمی شناختم و حتما اینطور بود که راه درست رهایی از آن را نمی دانستم وهرچقدر که بیشتر زور میزدم ودست و پا میزدم ،بیشتر در این بند گرفتار میشدم و این بند اهریمنی ضخیم تر میشد و محکم تر به دست وپایم بسته میشد و روزی بود که من در مقابلش کاملا تسلیم و بی اراده وتنها بودم و کاملا ناامید و مایوس.
نا امید از نشدن ، نرفتن ، نرسیدن، کاری از پیش نبردن و تسلیم محض در برابر اراده اهریمن .
اما کور سوی امید و روشنایی زمانی به من نشان داده شد که با کنگره۶۰ آشنا شدم ، بله کنگره ۶۰ ، جمعیت احیای انسانی  کنگره ۶۰ . جائی که دیدم هر آنچه که تلاش میکردم و نمیشد و الان باور و ایمان محض دارم که رخ داد آنچه میخواستم .
سپاسگزار و شکرگزار خدای بزرگ هستم که فرمان و اذن  ورود به کنگره برای من صادر شد.
در اینجا کور سوی نوری برایم نمایان شد، اما هنوز ناامید بودم و خسته و نگران و مضطرب.
با راهنمای تازه واردین آشنا شدم و الحق که ایشان توانست پیوند خوبی بین من وکنگره برقرار کند ، همیشه و همواره از ایشان سپاسگزارم .
وارد لژیون شدم ، چند ماهی بود که سفر میکردم، مسافرانی را در هر جلسه می دیدم که بعد از رفتن به تهران و گرفتن گل رهایی از دستان آقای مهندس، در شعبه اعلام رهایی می کردند، آنها صحبت از نئشگی بدون مواد و سرخوشی ، حال خوش و پرواز می کردند ،  اما هیچکدام از این ها برای من قابل باور نبود ! چون من سابقه قطع مصرف را داشتم، اما هیچکدام از این حالات را تجربه نمی کردم، و با خود میگفتم اینها چه میگویند؟
مگر می‌شود که قطع مصرف مواد بکنی و نشئه باشی؟ حال خوش داشته باشی؟ چیزیکه از همه بیشتر مرا متعجب می‌کرد این بود که بعضی از مسافران رها شده می‌گفتند ما حس پرواز داریم!!!
با وجود اینکه این حرفها را از آن ها نمی پذیرفتم اما یک حس امیدواری عجیبی در من بوجود می آورد و انگیزه مرا برای ادامه مسیر بیشتر و بیشتر می‌کرد.
اما سه شنبه مورخ ۱۴۰۴۰۹/۱۱
دارم میرم به تهران ، دارم میرم به تهران
و دقیقا روز چهارشنبه مورخ ۱۴۰۴/۰۹/۱۲ روز دیدار معشوق،  روز دریافت گل رهائی از دستان بنیان متفکر کنگره جناب  آقای مهندس 

این هفته،هفته زیبای بنیان است وامروز ۵ روز است که بنده هم فرمان قطع مصرف و گل زیبای رهایی خود  را در این هفته زیبا و پر از خیر و برکت  از دستان پر از مهر و آزادی بخش آقای مهندس دریافت نموده ام.
والحق و الانصاف که چه حس زیبایی است این حس رهایی.، چه حس قشنگی است گرفتن گل رهایی از دستان بخشنده آقای مهندس و آن لبخند زیبایی که هنگام دادن گل به دستم   و به من هدیه نمودند .
خدا را هزاران بار شکر
در این لحظه که آن روز رهایی را در ذهنم مرور میکنم و در حال نوشتن این مطلب هستم، اشک در چشمانم حلقه زده، اشکی که سراسر شوق است و شور وخوشحالی و عشق. و این کنگره چه موهبت و چه  نوع سیستم و دستگاه و ساز و کاری است که آن همه ناامیدی و یاس و ناباوری را تبدیل به امیدواری و انگیزه و تلاش و باور محض میکند؟
بله، این رهایی هم حال خوش است، هم نعشئگی است، هم از زمین کنده شدن است و هم پرواز است، آنچنان حس قشنگی است که حتی از پرواز هم فراتر و بالاتر و زیباتر است ،
با این رهایی گویی آقای مهندس عزیز با دم مسیحایی اش بر جان و وجود من دمیده ،
انگار که آن لبخند زیبایش،آن محبت بی دریغش، تمام معادلات را در وجود من دگرگون کرده است.
امروز من بسیار امیدوارم،آنچنان به آینده خوش بین و امیدوارم که هیچگاه در زندگی  اینقدر امیدوار به ادامه دادن و رفتن ورسیدن نبودم.
خداوند بزرگ را هزاران هزار بار شکر بابت این رهایی واین حال خوشی که امروز دارم.
ولی بارها و بارها این سخن را از راهنمای محترمم شنیدم که پس از رهائی هر یک از اعضای لژیون به بچه ها یاد اور میشود که بدانید  پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست و قطعا امروز برای من یک  شروع  تازه ایست برای شروع حرکت در گذرگاه سفر دوم  و این سعادت و گوهر گرانبها را حافظ باشید و عزت خویش را بدست آورید و جای خود را استوار گردانید و در ادامه با محافظت از حس های نیک خود الگو و معلمی باشید برای آیندگان.

با سپاس فراوان از بنیان کنگره ۶۰ جناب مهندس و خانواده محترمشان و کلیه خدمتگذاران صدیق کنگره ۶۰

با کمال احترام مسافر حافظ لژیون ۲۱ میرداماد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .