English Version
This Site Is Available In English

بنیان کنگره،ریشه و پی این بناست

بنیان کنگره،ریشه و پی این بناست

بنام قدرت مطلق

 

جلسه سیزدهم از دوره ی چهارم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان به استادی مسافر منصور ، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر صالح با دستور جلسه "بنیان کنگره 60" مورخ چهارشنبه 19 آذر ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان منصور هستم، یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که امروز این جایگاه را تجربه می‌کنم. از نگهبان جلسه و اعضای جلسه تشکر می‌کنم؛ از راهنمای عزیزم و دیگر دوستان سپاسگزارم که اجازه دادند بنشینم، آموزش بگیرم و از تجربه‌هایشان استفاده کنم. من هم به نوبهٔ خود، این هفتهٔ عزیز را به بنیان‌گذار کنگره، جناب آقای مهندس و خانوادهٔ محترمشان، به راهنمای عزیزمان آقا علی، به دیگر راهنماها و همهٔ عزیزان تبریک عرض می‌کنم.

این هفته، تولد بیست ‌و یک سالگی راهنمای راهنمای عزیزمان، آقای زرکش بود که دیروز مراسمش برگزار شد. من به ایشان تبریک عرض می‌کنم؛ این عزیزان چراغ‌هایی هستند که راه را برای ما روشن می‌کنند.

امروز می‌خواهم از کسی صحبت کنم که اگر نبود، من نبودم؛ اگر نبود، این زندگی تازهٔ من هم نبود. وقتی اولین بار قدم در کنگره گذاشتم، انسانی خسته بودم؛ درمانده بودم؛ انسانی بودم که زیر بار نادانی خودش کمر خم کرده بود و هیچ امیدی نداشت. وقتی برای نخستین بار شنیدم جایی هست که می‌توانم از تاریکی‌ها به سوی روشنایی حرکت کنم، بسیار خوشحال شدم. نوری از جایی بر من تابید که شاید پیش‌تر نمی‌شناختم، اما امروز با تمام وجود حس می‌کنم این نور از سمت بنیان کنگره بوده و از ایشان تشکر می‌کنم. از جناب مهندس سپاسگزارم که چنین بستری را فراهم کردند تا ما بیاییم، آموزش ببینیم و قوانین زندگی را بیاموزیم.

اگر بخواهم کنگره را به ساختمانی تشبیه کنم، ما مسافران آجرهای آن ساختمانیم، راهنمایان ستون‌هایش هستند و بنیان کنگره، جناب آقای مهندس، ریشه و پی این بناست. اگر ایشان نبودند، این اندیشه، تجربه و آموزش‌ها به واقعیت نمی‌رسید. ایشان تنها یک روش علمی بنا نکردند، بلکه نگاهی نو به ما دادند؛ نگاهی که بتوانیم به زندگی خود با معنا و معرفت تازه‌ای بنگریم. اینکه فقط یک مصرف‌کننده نباشم؛ بلکه انسانی باشم قابل احترام، قابل رشد و شایستهٔ آرامش. این را بنیان کنگره به من هدیه داد. من امروز با یافتن جهان‌بینی و حرکت در مسیر کنگره، به آرامشی واقعی نزدیک می‌شوم.

دیروز در جلسهٔ سردار، آقای زرکش که استاد جلسه بودند، مثال زیبایی بیان کردند: فرمودند اگر کنگره را یک درخت فرض کنیم، جناب مهندس ریشه و ساقه و تنهٔ این درخت‌اند و ما رهجوها میوه‌های آن. بعد فکر کردم که هر میوه، خودش هسته‌ای دارد؛ آیا ما می‌توانیم در کنگره طوری رفتار کنیم که روزی از این هستهٔ وجودمان درختی نو بروید؟ من به شخصه هنوز راه زیادی دارم، اما از خدا کمک می‌خواهم که در کنگره فردی مثمرثمر شوم.

همان‌طور که می‌گویم در کنگره هستم و روی این صندلی می‌نشینم، خود را عضوی از کنگره می‌دانم؛ اما بچه‌هایی که وارد لژیون سردار می‌شوند، این عضویت را تثبیت می‌کنند و از سردار می‌آموزند که بخشش را در عمل نشان دهند. دیروز که آنجا بودیم یک جشن تولد برگزار شد؛ جشن تولد بیست‌ و یک سالگی جناب آقای زرکش. آن را به ایشان و راهنمای عزیزم آقا بهروز تبریک عرض می‌کنم. جناب مهندس بیست ‌وهشت سال از عمر و تجربه و دانششان را در اختیار ما قرار داده‌اند؛ این بخششی بزرگ است. ما نیز باید بیاموزیم که با خدمت کردن، آوردن تازه‌ وارد و سایر کارها، این بخشش را تمرین و منتقل کنیم.

من همیشه خدا را شکر می‌کنم که چنین انسان بزرگی، چنین دانشمندی وجود دارد که این بستر را فراهم کرده تا ما بنشینیم، یاد بگیریم، از تجربهٔ دیگران استفاده کنیم و زندگی جدیدی را آغاز کنیم.

اگر به المپیک نگاه کنید، مشعلی را روشن می‌کنند که نماد آنجاست. من فکر می‌کنم مشعل کنگره را جناب مهندس روشن کرده‌اند و این مشعل، هر سال روشن‌تر می‌شود. از خدا می‌خواهم روزی برسد که جهانی شود تا همه از آن بهره‌ مند شوند.

هفتهٔ آینده، ان‌شاءالله دوشنبه، لژیون سردار برگزار می‌شود و دستور جلسه این است که چگونه می‌توانیم در کنگره قدردانی کنیم. امیدوارم همه درباره این موضوع فکر کنند که هفتهٔ آینده چگونه می‌توانند خدماتی را که به ما شده جبران کنند. من به واسطهٔ خدمتی که انجام می‌دهم، برای انبارگردانی به تهران رفت‌وآمد می‌کنم. وقتی آنجا می‌رویم، می‌بینیم که بدون پرداخت حتی یک ریال، همهٔ لوازم آماده است؛ قند، چای و هرچه لازم داریم.

الان داشتم حساب می‌کردم؛ هر یک رهجو که اینجا حضور دارند ، شاید پنجاه–شصت میلیون هزینه داشته باشد و واقعاً هم همین‌طور است. اما اینجا بدون هیچ منتی در اختیار ما قرار می‌دهند. ان‌شاءالله همهٔ ما بتوانیم طوری رفتار کنیم که پس از رها شدن، باز هم در این مسیر خدمت کنیم و حال خوش را از طریق خدمت به‌دست آوریم.

این هفته برای من هفته‌ای بسیار زیبا بود. از شنبه صبح که آمدیم، یکشنبه با آقا بهروز به کمیتهٔ امداد رفتیم و صحبت کردیم. خدمت کردن واقعاً حال آدم را خوب می‌کند. دوشنبه به شورا رفتیم، سه‌شنبه تهران بودیم. خدا را شکر می‌کنم که اینجا هستم، می‌توانم خدمت کنم و امیدوارم وظیفه‌ای را که بر گردنم هست به بهترین شکل انجام دهم.

خیلی چیزها آماده کرده بودم که بیایم و درباره‌شان صحبت کنم، اما وقتی اینجا می‌نشینم و انرژی جلسه بالا می‌رود، بعضی چیزها یادم می‌رود. آقا بهروز هم همیشه می‌گویند طبیعی است.

از اینکه به صحبت‌هایم گوش دادید، سپاسگزارم.

تایپ و ویرایش: مسافر علیرضا

بارگذاری: مسافر سینا

عکس: مسافر سینا

مرزبان خبری: مسافر محسن

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .