English Version
This Site Is Available In English

قدر دانی از ریشه‌ها: نگاهی به هفته بنیان در ماهشهر

قدر دانی از ریشه‌ها: نگاهی به هفته بنیان در ماهشهر

جلسه هفتم از دوره اول سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی ماهشهر به استادی مسافر صادق، نگهبانی مسافر عارف و دبیری مسافر محمود با دستور جلسه 《 هفته بنیان کنگره‌۶۰ 》 در روز سه‌شنبه ۱۸ آذر‌ماه راس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان، صادق هستم، یک مسافر.
از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم. قبل از این که درباره دستور جلسه صحبت کنم، باید بگویم که من یک حس عجیبی نسبت به ماهشهر دارم؛ هر وقت می‌آمدم، بعضی از دوستان قدیمی را می‌دیدم و چهره‌های جدیدی هم می‌بینم. حس خوبی به من دست می‌دهد، انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسم و از قدیم همراه ما بوده‌اند. واقعاً جای شکر دارد که وقتی به ماهشهر می‌آیم، یک حس خیلی خوبی پیدا می‌کنم که نمی‌دانم چطور آن را بیان کنم. شاید در گذشته هم وقتی وارد می‌شدم، خودم نمی‌دانستم، اما خدا را شکر می‌کنم که توانستم به ماهشهر بیایم و دوستان را ببینم.
ما بیشتر در پارک همراه هم بودیم و دو سه باری هم به شعبه آمدیم. روزهای اولی که به شعبه می‌آمدم، چیز خاصی نداشت، اما حالا با افتخار می‌بینم که همه تابلوها مرتب است و انگار از شعبه آبادان هم بهتر شده است.امروز خیر و برکت این تلاش‌ها حتماً در زندگی‌شان جاری است، چه آن‌هایی که از نظر مالی خدمت کرده‌اند، چه آن‌هایی که از نظر معنوی کمک کرده‌اند و چه آن‌هایی که از جان و مال خود گذشتند و حتی جارویی به دست گرفتند و کف شعبه را تمیز کنند.
این هفته، دستور جلسه، «هفته بنیان» است. داشتم فکر می‌کردم در مورد هفته بنیان چه بگویم. تنها چیزی که به ذهنم می‌آید این است: «مردمانی که تاریخ خود را فراموش کنند، محکوم به تکرار آن هستند.» یعنی اگر من تاریخ امروز خودم را نشناسم، وارد سیکل اشتباهی می‌شوم و از آن دایره خارج می‌شوم. امروز باید بدانیم که چطور به وجود آمدیم، اصلاً پیشینه ما چیست. بعضی وقت‌ها می‌گوییم: «تاریخ به چه درد ما می‌خورد؟» ولی خیلی به درد می‌خورد! باید بفهمیم که از قدیم، کنگره چطور به وجود آمد و چطور روی پای خود ایستاد، تا امروز من، قدر این صندلی را بدانم. اگر آمده‌ام اینجا تا درمان شوم، باید بدانم پشت این در چه گذشته است.
«بنیان» از ریشه می‌آید، از «بن». ریشه کنگره هم خود آقای مهندس هستند. از ایشان تشکر می‌کنم و ۲۸ سال رهایی‌شان را تبریک می‌گویم. داشتم فکر می‌کردم، اگر آقای مهندس می‌آمد و درمان می‌شد و سپس می‌رفت و زندگی خودش را می‌کرد، قطعاً امروز زندگی خیلی خوبی داشت. اما چه اتفاقی برای من می‌افتاد؟ چه اتفاقی برای همسفرانم می‌افتاد؟ اصلاً چه سرنوشتی برای ما رقم می‌خورد؟ اگر آقای مهندس نبود، شاید بسیاری از خانواده‌ها از هم پاشیده بودند، درصد زندانیان و بیماران روانی چند برابر می‌شد، شاید اتفاقات دیگری می‌افتاد و سرنوشت ما کاملاً عوض می‌شد. اگر ریشه‌ای نگاه کنیم، می‌بینیم آقای مهندس می‌توانست زندگی خیلی خوب و کارهای دیگری برای خودش انجام دهد، اما تصمیم گرفت کنگره را تأسیس کند.
همیشه کنگره را به یک درخت تشبیه می‌کنیم. یک درخت معمولاً یک صورت پنهان و یک صورت آشکار دارد. صورت پنهان آن را گاهی نمی‌بینیم، اما می‌دانیم که ریشه آن است. ما شاید کم بدانیم که آقای مهندس روز و شبش با کنگره است و برای بقای آن تلاش می‌کند، کاری که ریشه یک درخت انجام می‌دهد. اگر درخت ریشه نداشته باشد، محکوم به نابودی است.
ما معمولاً در هفته بنیان از قدیمی‌های کنگره یاد می‌کنیم، کسانی که آمدند و شعبه‌های خوزستان را راه انداختند: اهواز، آبادان، ماهشهر، شوشتر، دزفول. مثلاً اگر آقای بیات نبود، شاید کنگره به خوزستان بیاید. اگر کسی راضی نمی‌شد، چه اتفاقی برای خوزستان می‌افتاد؟ یا مثلاً آقای فرشید تفرشی اگر نمی‌آمد، چه می‌شد؟
حالا برمی‌گردیم به خود همین ماهشهر. شاید بعضی از بچه‌های تازه‌وارد اسم‌هایی مثل آقای محسن را نشناسند. اگر ایشان نمی‌آمدند به ماهشهر، چه اتفاقی برای من ماهشهری می‌افتاد؟ باید قدر این افراد را بدانیم. درست است که هفته، هفته بنیان است، اما ما وظیفه داریم از قدیمی‌ها، از کسانی که تلاش کردند و امروز من زیر سقف آمده‌ام و دارم درمان می‌شوم، تشکر کنم. چون اگر آن‌ها نبودند، شاید اتفاقات بدی برای ما می‌افتاد.
بعضی وقت‌ها من به شهرهای دیگر هم می‌روم. مثلاً بیشتر در اصفهان هستم. یک نفر که می‌خواهد درمان شود، مجبور است ۳۰۰ کیلومتر از شهری به شهر دیگر برود. همین اتفاق قبلاً برای بچه‌های ماهشهر می‌افتاد. قدیمی‌های ماهشهر مثل  خیلی‌هایشان رفتند آبادان و درمان شدند. خیلی سخت است که یک نفر سه روز در هفته، ۲۰۰ کیلومتر تا آبادان یا اهواز راه بیاید. باید امروز قدردان کسانی باشم که آمدند و با تلاش خود کاری کردند که امروز در آبادان، اهواز و ماهشهر شعبه باشد. به خاطر این، خدا را شکر می‌کنم.
ما اوایل که به ماهشهر آمدیم، آقای محسن بودند، چندتا از بچه‌های اهواز بودند، آقا احمد بود. دیشب یاد آن باران شدیدی افتادم که بعضی وقت‌ها در پارک می‌آمدیم و آقا محسن پتو دور لچکی می‌پیچیدیم که باران به ما نخورد. همین دیشب که باران می‌زد، یاد آن لحظات افتادم. گفتم بچه‌ها واقعاً تلاش کردند. اگر آن استقامت نبود، مثل همان درخت که گفتیم، محکوم به نابودی بود. شاید اگر آقای محسن، آقای بیات یا آقای مهندس یک جا کم می‌آوردند و می‌گفتند: «بسه، برویم خانه بنشینیم، من که درمان شدم، ده سال پاکم، هفت‌هشت تا راهنما دادم»، چه اتفاقی می‌افتاد؟
اما آن‌ها آمدند، در شعبه‌های آبادان و اهواز جمع شدند، صد هزار تومان صد هزار تومان جمع کردند تا نزد آقای مهندس بروند و اجازه تأسیس شعبه ماهشهر را بگیرند. یک سری‌ها هم هستند که شاید اسمشان به گوش ما هم نخورده، اما برای این که ماهشهر زیر سقف برود تلاش کردند. خیلی‌ها شاید خودشان هم نمی‌دانستند ماهشهر کجاست، اما آن روز آمدند و بیست میلیون تومان پول دادند تا اینجا برپا شود. باید از همه این عزیزان تشکر کنیم که توانستند یک جایگاه امن برای من و همسفرانم ایجاد کنند.
شاید نباید این چیزها را بگویم، اما وقتی می‌بینم یک همسفر با مسافر خودش می‌آید و امروز با هم زندگی خوبی دارند، وقتی می‌بینم لبخند روی لب بچه‌های آن‌ها است، خیلی خوشحال می‌شوم. چون من هم آسیب‌های اجتماعی دیده‌ام و قدر این چیزها را بهتر می‌دانم. کسی که کانون خانواده‌اش را از دست داده، معمولاً وقتی به کنگره می‌آید و این فضا را می‌بیند، واقعاً به خودش افتخار می‌کند. حتی اگر فقط جاروی کف کنگره را بزند و یک بچه به خاطر آن درمان شود، ارزش دارد.
خاطرات دیشب را یادآوری کردم. از همه بچه‌ها تشکر می‌کنم، از همان سفر اولی‌هایی که آمدند و گفتند: «من فلانی هستم، تازه‌واردم.» اگر آن موقع آن‌ها نبودند، شاید ماهشهر هیچ‌وقت استارت نمی‌خورد.«اگر تمام سفر دومی‌ها داخل کنگره جمع شوند، حرفی برای گفتن ندارند. خونی که در کنگره جاری است، خون تازه‌وارد است.» اگر آن تازه‌وارد روز اول نمی‌آمد و اعلام حضور نمی‌کرد، درمان نمی‌شد. امروز سندهای بی‌نقص کنگره، سندهای بی‌نقص ماهشهر، اینجا نشسته‌اند. همه آن‌ها درمان شده‌اند، درمان اعتیاد و سیگار شده‌اند، حالا مرزبان شده‌اند و خدمت می‌کنند. دیگر متکی به شهرهای دیگر نیستند. واقعاً خیلی خوشحالم به خاطر این موضوع. از همه بچه‌های خدمت‌گذار تشکر می‌کنم.
گروه سایت نمایندگی ماهشهر
تایپ: مسافر مصطفی، مسافر محمود، مسافر علی و مسافر عارف، لژیون یکم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر فضیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .