بعد از گذراندن سالهای سخت و ناامید شدن و خستگی زیاد روح و جسم، یک شب با خدا دردودل کردم، برایش نامه نوشتم و از او خواستم معجزهاش را هر چه زودتر بهم نشان بدهد.
شب خواب یک سیمرغ بزرگ و زیبا را دیدم که در آسمان پرواز میکرد و با تعجب به آن نگاه میکردم.
اولین بار بود خواب سیمرغ میدیدم وقتی تعبیرش را نگاه کردم معنی آزادی و رهایی داشت.
باز هم برایم عجیب بود که قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟! آن معجزه چیست ؟!
چند ماه گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد و من همچنان منتظر تا اینکه با کنگره۶۰ آشنا شدم، جلسه اول خیلی برایم عجیب بود و هیچ چیز از آن نمیدانستم، ولی وقتی کلمه رهایی را شنیدم یاد آن خواب افتادم و معجزه رهایی را آنجا فهمیدم.
جلسات اول مثل کسی که به زیارتی دعوت میشود و حس عجیبی دارد و دائم اشک میریزد، من هم این حس را داشتم و با صحبتهای بقیه دلم میخواست بلندبلند گریه کنم.
روزی که وارد کنگره شدم در جلسه گفتند: روز وادی هشتم است بازهم نمیدانستم یعنی چه؟ که جمله زیبای «با حرکت راه نمایان می شود» را گفتند. وقتی این جمله را شنیدم پیش خودم گفتم: پس فعلاً حرکت کن و هیچی نگو تا همه چیز کمکم پیش رود و برایت روشن شود. این وادی را برای شروع به فال نیک گرفتم و تصمیم گرفتم که ادامه دهم.
انتقال حسی که داشتم و خوابهایی که دیدم کار سختی است. امیدوارم توانسته باشم که احساسم را بیان کنم. اینجا متوجه شدم انسانهایی هستند که دستان خدا روی زمیناند و برای حال خوب بقیه تلاش میکنند.
نویسنده:همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه(لژیون دوم)
رابط خبری:همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ویرایش: راهنما همسفر فاطمه(دبیر سایت)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنماهمسفر سلیمه (لژیون اول)نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رفسنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
66