جلسه سوم از دوره پنجاهوچهارم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پرستار به استادی راهنما همسفر فخری، نگهبانی همسفر افسانه و دبیری همسفر پریسا با دستور جلسه «بنیان کنگره۶۰» روز سهشنبه ۱۸ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر که امروز در شعبه پرستار هستم. من به نوعی این شعبه را خانه دوم خودم میدانم؛ چون سقفها و دیوارهای اینجا، همه گواهی بر آن میدهند که روزهای زیادی را با حال خراب میآمدم و با حالی خوب از اینجا میرفتم. با اینکه اصلاً عضو این شعبه نبودم و در شعبه آکادمی بودم، ولی پنجشنبهها به شعبه پرستار میآمدم و به صحبتهای آقای اشکذری گوش میدادم که خیلی به من در مسیری که بودم کمک کردند.
هفته «بنیان» را به آقای مهندس، خانواده محترم ایشان و تکتک اعضای کنگره۶۰، بهخصوص شعبه پرستار، تبریک عرض میکنم و سپاسگزارم از اینکه مرا قابل دانستید که در این جایگاه خدمتی باشم و از صحبتهای تکتک شما عزیزان آموزش بگیرم.
فرصتی نبود که من در مورد دستور جلسه خیلی فکر کنم و بتوانم مطلبی را که درخور این دستور جلسه باشد فراهم کنم؛ ولی چیزهایی که به ذهنم میرسد را جمعآوری کردم. در حقیقت هفته بنیان برمیگردد به ۲۸ سال پیش؛ «۱۵ آذر ماه ۱۳۷۶» که آقای مهندس به رهایی رسیدند. در حقیقت آن لحظه مانند بیگبنگی که برای هستی در نظر داریم؛ بیگبنگ کنگره۶۰ از آنجا آغاز شد. از جایی که آقای مهندس توانستند خودشان را به درمان برسانند، به روش DST و داروی اوپیوم.
در حقیقت روش DST انفجار نور بود؛ زیرا روش DST بود که باعث گردید یک نفر مسیر تاریکی را طی نماید و به روشنایی برسد و چقدر آن انسان قدر انسانیت و جایگاه انسانی را که گم کرده بود، پس از هفده سال اعتیاد به مواد مخدر، توانست این مسیر تاریکی به روشنایی را به درستی و خوبی طی نماید.
جالبتر آنکه تجربیات خودش را بهصورت زنده و مستند، در کتاب «عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» برای منی که مصرفکننده هستم یا من همسفر به تصویر و روایت کشیدند. من اسمم همسفر است ولی من هم مصرفکننده افکار پرخطر، ناهنجار و رفتار ناهنجار بسیار بودم و همان مرا رنج میداد. مصرف مسافرم آنقدر مرا رنج نمیداد که رفتار خودم، خودم را رنج میداد.
حال یک انسان چنین، تمامی اطلاعات و تجربیات خودش را در اختیار بقیه انسانها قرار میدهد. میگوید: «من این راه را رفتم و این علامتها را گذاشتم، حال دوست داشتی میآیی و این مسیر را ادامه میدهی».
بحث بنیان که میشود، میبینم هفته بنیان همانگونه که دیگران میگویند، هفته تمامی بچههای کنگره میتواند باشد. میتواند تولد هرکدام از ما باشد. اگر میگوییم بیگبنگ، به این خاطر است که از آنجا شروع شد و الان به این نقطه رسیده است.
کنگرهای که در «۳۰ شهریور ماه سال ۱۳۷۸» در خیابان مهدیزاده در کارگر جنوبی شروع گردید، اکنون بیش از ۲۰۰ شعبه دارد، بیش از دویست هزار عضو دارد. برادر من بهتازگی مشغول خدمت در ساختمان سیمرغ شده است. میگوید: خواهر چه دم و دستگاهی، چه سیستمی. گفتم: این چارت و این سیستم را قطعاً باید کسی برنامهریزی میکرد
بیگبنگی که در آغاز گفتم، باعث گردید با مدیریت درست، با تفکر درستی که پشت آن بود، این سیستم بزرگ و بزرگتر شود و جهانی شود. شاید فکر کنیم جهانی شدن یعنی ما در خارج از کشور شعبه داشته باشیم؛ اصلاً این نیست. تنها این نیست. نه اینکه این نباشد، تنها این نیست. اکنون هر جای دنیا شما نام کنگره۶۰ را ببری، میشناسند. چرا؟ چون به جاهایی رسیده است که خیلی از جاهای دیگر نتوانستند برسند.
اگر میگوییم پشت هر خلقتی تفکری نهفته است، پشت خلق روش DST هم تفکری بود که باوری را در ناباروری، اول برای خود آقای مهندس محقق کردند و بعد برای تکتک ما. هرگز فکر نمیکردم که روزی برسد که خیلی چیزهایی را که باور نمیکردم به چشم ببینم.
الان یکی از عزیزان از من پرسیدند: وقتی یک دستور جلسه دو الی سه جا شما را دعوت میکنند، شما چه حسی دارید؟ گفتم: حس من این است که آن دستور جلسه وقتی با من قرار میگیرد، یعنی برای من پیامی دارد. اگر دستور جلسه بنیان هست، من نباید ریشه انسانی خودم را فراموش کنم. این را به من میگوید که اگر انسانی در ۲۸ سال پیش آنقدر از خودگذشتگی نشان داد تا من و امثال من بتوانیم روزهای پر از آرامش، احترام و دانایی را پشت سر بگذاریم، پس من هم باید به آن ریشه وصل باشم.
اگر به آن ریشه وصل بودم، از آن تغذیه میشوم؛ اگر نه، مانند برگهای زرد پژمرده میشوم و میافتم و میوه نمیدهم. ولی اگر خودم یک میوه شدم، داخل من بذر قرار میگیرد و آن بذر کاشته میشود و یک درخت دیگری میدهد، یک میوه دیگری میدهد. ولی وقتی این را رها کردم، یعنی به خودم ظلم کردهام؛ یعنی آن چیزی را که باید دریافت نکردم.
همانطور که در سیدی شب آقای مهندس فرمودند: «اولین کاری که میکند باید زیر پایش را سفت نماید». یعنی آن بنیان و ریشه و پی را محکم نمایم. اگر من بنای خودم را روی جای سست بگذارم، قطعاً به نتیجه نخواهم رسید و ویرانی با من همراه خواهد بود.
آقای مهندس اولین کاری که کردند، ریشه را محکم کردند. هم ریشه اقتصادی، هم ریشه تخصصی و هم ریشه دانایی را. تمام این مدیریتی که هست، تمام این نوشتارهایی که هست، تمام این آموزشهایی که هست، خود آقای مهندس شخصاً آنها را به نگارش درآوردند.
چقدر یک فرد باید از خود گذشته باشد که از خود، از مال، از جان، از وقت و از همهچیز نیرو بگذارد؛ برای اینکه بتواند خود را تبدیل به یک ریشه قوی نگه دارد، تا به منی که به شاخه وصل هستم غذا برسد. قوت کافی برسد.
وقتی به من قوت کافی رسید، سایهبانها برافراشته خواهد شد و افرادی میتوانند زیر این سایهها به آرامش برسند. من خیلی چیزها از کنگره دریافت نمودم و دقیقاً میخواهم بگویم اگر اکنون روی این صندلی نشستم، اگر اکنون دارم با شما صحبت میکنم، خیلی از آقای مهندس ممنون هستم. با کلام نمیتوان حق مطلب را ادا کرد؛ اگر دست و پای ایشان را هم ببوسم، نمیتوانم ادای مطلب کنم؛ ولی اگر خدمت صادقانه داشته باشم، میتوانم به آن ریشه پایبند باشم.
.jpg)
مرزبانان کشیک: همسفر فاطمه و مسافر مجتبی
تایپیست: همسفر هدیه رهجوی راهنما همسفر مهدیه فاطمه (لژیون دوازدهم)
عکاس: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
271