English Version
This Site Is Available In English

این هفته، هفته‌ی تولد همه‌ی ماست

این هفته، هفته‌ی تولد همه‌ی ماست

یکمین جلسه از دوره ششم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی محمدی پور قم، با استادی راهنمای محترم مسافر اسماعیل، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر حسین، با دستور جلسه "هفته بنیان" سه‌شنبه هجدهم آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان،اسماعیل هستم، یک مسافر.سلام و تشکر می‌کنم از نگهبان که این فرصت را به من داد تا در این جایگاه آموزش بگیرم. از آقای علی ایجنت محترم شعبه تشکر می‌کنم و خدا قوت می‌گویم به همه‌ی عزیزان و راهنمایان محترم. ان‌شاءالله که بتوانیم امروز دور هم یک جلسه‌ی خوب داشته باشیم. 

در ابتدا، هفته‌ی بنیان را خدمت بنیان‌گذار کنگره ۶۰، جناب آقای مهندس حسین دژاکام، خانواده‌ی محترم ایشان، دیده‌بانان محترم، اعضای خانواده‌ی بزرگ کنگره ۶۰ و شعبه‌ی محمدپور تبریک می‌گویم. 
خوشحالم که امروز این فرصت در اختیار من قرار گرفته تا بتوانیم شمه‌ای از گذشته‌ی تاریخی کنگره ۶۰ در شهر قم را مرور کنیم. 
سال ۹۱، تیرماه ۹۱ اگر اشتباه نکنم، مصادف با ماه مبارک رمضان، فرمانی صادر شد که تعدادی از شاگردان ـ بیشتر شاگردان آقای خدامی بودند ـ رهسپار شدند برای راه‌اندازی یک شعبه در کلینیک، واقع در بلوار صدوق، در زیرزمینی به مساحت حدود ۲۵ تا ۳۰ متر. 
آمدند و کارشان را شروع کردند، حدود ۱۵ نفر بودند. آن موقع که من آمدم، آذرماه همان سال بود، دقیقاً در همین ماه. وقتی آمدم، پنج نفر در ادامه ماندگار شدند: آقای عباس آقایی، آقای محمدعلیرضایی، آقای حسین شعبانی، آقای اکبر رضایی و آقای پرویز بلاغی. سه نفرشان لژیون داشتند و دو نفرشان به‌عنوان مرزبان انتصابی از تهران خدمت می‌کردند. 

خدا خیر دهد آقای دکتر مسئول آن کلینیک، ایشان بودند. آن زمان حتی صندلی و میکروفون هم نداشتیم؛ حتی آب شیرین هم نبود. آقای عباس آقایی از تهران آب شیرین می‌آورد و می‌گفت مادرم گفته آب قم خوب نیست، آب تهران بیاور! 

و این‌گونه درمان اعتیاد و بسته شدن پرونده‌ی آن برای همیشه برای کسانی که خواستار درمان بودند آغاز شد. چند وقتی که گذشت، بنا به دلایلی از آنجا خارج شدیم و به پارک بازی، پارک شاهد رفتیم؛ مدتی هم آنجا بودیم. دوباره جابه‌جا شدیم، بعد از یک سال رفتیم به سالنی دیگر. 

تمام این چیزهایی که دارم می‌گویم همراه با فراز و نشیب‌های خاص خودش بود؛ به این راحتی نبود. حتی خدمت‌گزار نداشتیم، همه سفر اولی، همه حال خراب. هنوز کسی رهایی ندیده بود. باور کنید وقتی بچه‌هایی که از تهران آمده بودند و پیشکسوت بودند اعلام می‌کردند «ما رها شدیم»، پیش خودمان می‌گفتیم اینا دروغ می‌گویند، آمده‌اند ما را گول بزنند. هیچ باوری به درمان اعتیاد نداشتیم. 

به ما فرصت دادند، به ما اعتماد کردند. یه جورایی کلید شعبه دست ما بود. من بودم، آقای محمد بصری، آقای احمد فهیمی، آقای مجتبی حائری، آقای مهران مهدوی، آقای جواد اصغری و خیلی‌های دیگر که بودند، اگرچه خیلی‌ها ماندگار نشدند. 
خیلی وقتا با هم چالش داشتیم، حتی قهر می‌کردیم. 

چهار پنج نفری بودیم، لژیون ویلیام را در قم نداشتیم، مجبور بودیم جمعه‌ها برویم پارک طالقانی تهران و آنجا در لژیون خود آقای مهندس بنشینیم و سفر سیگارمان را انجام دهیم. البته راهنما داشتیم، ولی لژیونی به آن معنا نبود. 
پنج شش ماه که گذشت، مهندس اجازه داد راهنماها در شعبه لژیون بزنند؛ آقای عباس آقایی شروع کرد و بعد اکبر آقا. 

به همین منوال سفر می‌کردیم و وارد سفر دوم شدیم. هرچه جلوتر می‌رفتیم، متوجه می‌شدیم که کنگره چه جای خوبی‌ست و درمان واقعی اتفاق می‌افتد. 
دیگر از کسی که مصرف‌کننده‌ی مواد مخدر است نمی‌ترسیدیم. البته با رعایت پرهیز و احتیاط؛ نه اینکه بی‌مهابا برویم وسط مصرف‌کننده‌ها. این چیزها دیگر برایمان معنایی نداشت. توپ‌بازی، رفاقت‌های بی‌هدف، این‌ها همه رفته بودند. 

این هفته، هفته‌ی تولد همه‌ی ماست. اگر امروز در این شعبه نشسته‌ایم، باید بدانیم که پیشکسوتان گفتند اینجا در ابتدا چنین نبود. 
من روز اول فکر می‌کردم صندلی‌ها همین‌طور چیده‌اند تا هفته‌ی بعد که بیاییم، اما فهمیدم همه چیز را خود بچه‌ها آماده می‌کردند و هیچ‌کس از بیرون نبود. 

این هفته، هفته‌ای است که نباید تاریخ خودمان را فراموش کنیم. اثر حکم حیات در زمان حیات است، نه پس از آن. 
آن موقع شاید نمی‌دانستیم اعتیاد چیست، درمان چیست، معنای واقعی و حقیقی چیست. خیلی‌ها زحمت کشیدند، تلاش کردند و از خواسته‌هایشان ـ حتی خواسته‌های معقول زندگی مثل خانواده، سفر، تفریح، پول ـ گذشتند تا امروز ما شعبه‌های محمدپور، صادق، امین و پارک فدک را داشته باشیم. 

همه این‌ها به خاطر تفکر الهی آقای مهندس است و همین تفکر الهی برای ما اهمیت دارد. امروز کنگره ۶۰ تنها جایی است که با قدرت اعلام می‌کند می‌توان پرونده‌ی اعتیاد را برای همیشه بست، بدون هیچ وسوسه یا حس نسبت به مواد یا سیگار. 

باید قدر بدانیم. 
شاید خیلی‌ها که خدمت کردند، چه مادی و چه معنوی، امروز در بین ما نباشند؛ شاید آقای آرش یوسفی نباشد، اما اثرش هست. 
شاید آقای امید نباشد، ولی خدمتش انجام شده؛ شاید آقای یادگاری نباشد، اما یادش زنده است. 

همه‌ی ما ـ از نگهبان نظم دم در تا آبدارخانه، تا راهنما، مرزبان، دیده‌بان ـ یک هدف داریم: 
یک نفر از بند اهریمن رها شود، یک نفر از مواد مخدر آزاد گردد. 

این کار سخت ولی در روش DST آسان است، عین آب خوردن. 
کنگره ۶۰ می‌گوید هر نوع اعتیادی که داشته باشی ـ شیشه، هروئین، کراک، قرص ـ می‌توان درمان کرد، اگر دل بدهی، خواستت واقعی باشد و گوش بدهی. 

خیلی وقت‌ها باور کنید فقط می‌گفتیم «چشم»، اما وقتی به خانه می‌رفتیم گرفتاری‌های فراوان داشتیم. در شعبه می‌گفتیم انجام می‌دهیم، اما همراه با مشکلات خودمان. 

اما آخر سر، آنچه به‌دست می‌آوریم، یک گنج است. 
و آن گنج را آقای مهندس به تک‌تک ما عطا کرده. باید شاکر باشیم، خداوند را سپاسگزار باشیم، و به گونه‌ای حرکت کنیم که جناب مهندس راضی و خشنود باشد. 

تفکر آقای مهندس باعث می‌شود زندگی‌های ما، حال ما، و سفر ما یک سفر خیلی خوب باشد. 
از اینکه به سخنانم گوش کرد، سپاسگزارم.

گروه خبری نمایندگی محمدی پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .