بنام قدرت مطلق
با عرض ادب و احترام متن مصاحبه با جناب آقای آبتین نورانی به شرح زیر میباشد توجه شما را به مصاحبه زیر جلب می نماییم.
سلام. لطفا به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید.
سلام دوستان آبتین هستم یک مسافر، با آنتی ایکس کراک وارد کنگره ۶۰ شدم و باراهنمایی آقای محسن زهرایی ۱۲ ماه سفر کردم به روش DST با داروی OT رهایی از بند اعتیاد ۱۴ سال و ۳ ماه.
سؤال اولمان این است: به نظر شما روابط بین خدمتگزاران باید چگونه باشد؟
_همانطور که در جزوه های کنگره۶۰ میخوانیم، در سایهٔ عشق؛ عقل و ایمان، این مثلث باید سرلوحۀ کارِ همهٔ ما خدمتگزاران باشد. رابطه بر پایهٔ عقل تعریف میشود. ما باید یکدیگر را دوست داشته باشیم و کاملاً به هم احترام بگذاریم. دوست داشتن بدون احترام معنایی ندارد.پس منظور از محبت فقط و فقط احترام است.
دوم اینکه، ارتباط باید کاملاً عاقلانه باشد. ما رابطه خارج از عرف نداریم. هر عضو، بر اساس پیوند محبتی که باافراد دارد میتواند با بقیه تعامل داشته باشد و باید همان ارتباط عاقلانه را حفظ کند و دانش و تجربهاش را بهصورت صحیح انتقال بدهد. این میشود رابطهٔ عاقلانه.
بعد بحث «بیمار » هم هست. در کنگره، همهٔ اعضا به این پروتکل ایمان داریم؛ چون با همین پروتکل درمان شدهایم و نتیجه را دیدهایم. ایمانی که در کنگره موج میزند، ایمان کورکورانه یا تعصبی نیست؛ و با تمام وجود لمس اش کرده ایم بلکه بر تجربه بنا شده است. بنابراین، بر پایهٔ همین سه مورد، عشق؛ عقل؛ ایمان؛ میتوانیم رابطهای کاملاً سازنده داشته باشیم.
_سفر دومی ها چگونه تعادل را رعایت کند تا دچار زیادهروی در راهنمایی دیگران در داخل و بیرون از کنگره نشود؟
راهنمایی کردنِ در کنگره، بدون جایگاه، درست نیست.
در کنگره، ساختار کاملاً طبقهبندی شده است. منِ عضو اجازه ندارم با تازهوارد صحبت کنم و راهنمایی بدهم؛ یا اگر راهنما هستم، اجازه ندارم در کار شاگردِ راهنمای دیگر دخالت کنم.
در کنگره، هر تازهوارد راهنما دارد؛ در سفر اوّل راهنما دارد؛ در سفر دوم هم که خدمت میکند، باز راهنما دارد. بنابراین کاملاً طبیعی است که هیچکس بیجهت به دیگری راهنمایی نمیدهد؛ چون هرکس راهنمای خودش را دارد.
پس بهتر است چارت و قوانین سازمان رعایت شود؛ اگر رعایت شود، اصلاً دچار زیادهروی نمیشویم.
در بیرون هم اگر کسی دربارهٔ مصرفکننده از من سؤال کند، من فقط تجربهٔ شخصی خودم را در حد یک «اعلام سفر» میگویم:
این بودم، این کار را کردم، این شد…
و دیگر اصرار نمیکنم. چون اصرار، هم نتیجه ندارد و هم صحیح نیست.
⸻
سؤال سوم:
از نظر شما، پیش گرفتنِ راهِ عاشقانهٔ جناب مهندس چگونه موجب موفقیت نمایندگیها شده است؟ و ما چگونه می توانیم این مسیر را با درنظر گرفتن «عشق» و شیوه آقای مهندس پیش بگیریم؟
شما نمیتوانی کاری نکنی ومردم تو را بی جهت دوست داشته باشند.
شما نمی توانی بذر عشق را نکاری و چیزی برداشت کنی! جناب مهندس عشق را کاشتند، یعنی انسان ها را دوست داشتند و سعی کردند دانایی شان را به انسان ها انتقال بدهند بدون اینکه چیزی در قبالش طلب کنند و این همان عشق بلاعوض است.
خیلیها خدمات ارائه میدهند: دکتر، پرستار، مهندس، تعمیرکار… همه دارند مهارتشان را ارائه میدهند، امّا در برابرش پول میگیرند؛ این عشق نیست.
عشق آنجاست که تو آنچه بلدی را در اختیار دیگران قرار بدهی و هیچچیز در مقابل نخواهی. به این میگن عشق.
تمام خدمتگزاران کنگره همینگونهاند. همهٔ اعضای لژیون سردار هم با همین حالت عشق خدمت میکنند.
مهندس نگفتند فقط من میتوانم این کار را انجام بدهم؛
بلکه بستری ساختند تا هرکس با هر توانایی بتواند خدمت و عشقورزی کند و عشق را بکارد.
خدمت یعنی همین: آنچه بلدی را در اختیار دیگران بگذاری، بیهیچ چشمداشتی.
⸻
و حالا سؤال آخر:
نظرتان دربارهٔ نمایندگی لواسان چیست؟
همین الان که وارد اینجا میشدم متوجه شدم، حس خیلی خوب و پرانرژی فضا را گرفته است.
نمایندگی، حال و هوای بسیار خوبی دارد. مشارکتها پخته و جاافتاده است.
احترام در جلسه دیده میشد؛ وقتی کسی صحبت میکرد، سکوت برقرار بود. وقتی کسی اعلام سفر میکرد، همه با اشتیاق دست میزدند و صدای دستها کم نمیشد. اینها نشانهٔ احترام است.
اگر میخواهی بفهمی یک شعبه احترام دارد یا نه، فقط به صدای دستها، و به جواب سلامها گوش بده. وقتی میبینی افراد با جانودل جواب سلام میدهند، یعنی: «تو برای من مهمی».
این نشانهٔ احترام و همدلی است. و اینجا کاملاً پررنگ بود.
جناب آقای آبتین از انرژی و زمانی که برایمتن گذاشتید ممنون و سپاسگزاریم
با احترام مسافر علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
2423