English Version
This Site Is Available In English

به مهندس ایمان دارم

به مهندس ایمان دارم

 

جلسه سوم از دوره چهاردهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، در نمایندگی شهباز با استادی راهنما مسافر حسین، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر وجیه‌الله با دستور جلسه «بنیان» در روز یکشنبه، تاریخ ۱۴۰۴/۹/۱۶ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان، حسین هستم، یک مسافر.
خدا را شکر می‌کنم که امروز اینجا هستم و از راهنمای خودم، آقای محسن، تشکر می‌کنم که در بخش آموزش و درمان زحمات زیادی برای من کشیدند.
هفته بنیان را خدمت آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تبریک می‌گویم، همچنین به همه اعضای کنگره ۶۰، مخصوصاً شعبه «شهباز» تبریک عرض می‌کنم.
راستش، من قرار نبود استاد این جلسه باشم و تازه چند دقیقه پیش به من گفته شد! اما حالا که صحبت از بنیان شد، دوست دارم چند نکته درباره آقای مهندس و مسیرشان بگویم.
وقتی آقای مهندس سفر درمانی خود را آغاز کردند، تمام جزئیات را با دقت نوشتنددر حالی‌که حتی خانواده ایشان در ابتدا مخالف بودند. اما ایشان می‌گفتند: «اگر قرار است کسی باور کند و انجام دهد، باید تمام جزئیات نوشته شود.»
وقتی به سی‌دی‌ها گوش می‌دهیم، متوجه می‌شویم که آقای مهندس گاهی به خاطرات سفرشان برمی‌گردند و از چالش‌هایی می‌گویند که برای شکل‌گیری و تداوم کنگره پشت سر گذاشته‌اند.
از همان زمان که سفر خود را شروع کردند و کتابشان را نوشتند، برای چند سال بعد فکر و برنامه‌ریزی کرده بودند.
یادم هست در یکی از سی‌دی‌ها گفتند:
«در سفر روزه می‌گرفتم و در عین حال دو نخ سیگار هم می‌کشیدم. این را در کتاب نوشتم تا همه بدانند  این روش برای همه انسان‌هاست، چه در ایران چه در خارج از کشور، برای هر کسی که می‌خواهد درمان شود.»
با وجود همه سختی‌ها، تلاش کردند و امروز به این نقطه رسیدیم.
من خودم قبلاً در شعبه قم بودم. آن موقع دانایی‌ام پایین بود، آموزش را درست درک نکرده بودم. اگر مشکلی پیش می‌آمد یا به شعبه نمی‌آمدم یا اگر می‌آمدم، حالم خرابی‌ام را همه می‌فهمیدند!
اما حالا اگر مشکلی هم پیش بیاید، چه بتوانم حلش کنم و چه نه، باز حرکت می‌کنم و متوقف نمی‌شوم.
از آموزش‌های آقای مهندس یاد گرفتم که بسیاری از مسائل در طول زمان و با صبر حل می‌شوند.
کنگره و روش DST برای بسیاری از ما نجات‌بخش بوده: درمان مواد، درمان سیگار، لژیون جونز برای تغذیه، کاهش وزن و…
من خودم برای افزایش وزن قرص می‌خوردم ولی فایده‌ای نداشت. حالا با روش علمی و طبیعی کنگره حس سلامتی واقعی دارم.
بعضی‌ها می‌گویند: «ما سفر کردیم و درمان شدیم، اما اتفاق خاصی نیفتاد.»
اما مگر نه اینکه قبلاً در تاریکی کامل بودیم؟ به قول آقای مهندس، ما چیزهای بد را که از وجودمان گرفته شده نمی‌بینیم، اما تأثیراتش در آرامش و تعادل امروزمان مشخص است.
روز اولی که به کنگره آمدم، شب‌ها از ترس خوابم نمی‌برد. افسردگی شدیدی داشتم و خانواده‌ام درمانده شده بودند. شبیه خرافات، روی نمک و دعا و ظرف آب پناه می‌بردند ولی فایده‌ای نداشت.
اما اوایل شب ها، سه تا سی‌دی گوش می دادم و ساعت دو شب خوابم می برد.
الان راحت می‌خوابم. از روز اول هم بهترم. این یعنی تغییر واقعی.
قبلاً دائم با همسفرم دعوا می‌کردیم. الان هم اختلاف سلیقه داریم، اما به دعوا نمی‌رسد، چون یاد گرفته‌ام چطور نگاه و رفتارم را عوض کنم. همه این‌ها از آموزش‌هایی‌ست که در کنگره یاد گرفتم.
کنگره برای من معجزه کرده  هم در درمان مواد، هم سیگار، هم سبک زندگی. حالا یاد گرفته‌ام که جسم هم به اندازه روان مهم است. جسمی که خداوند داده، با میلیاردها سلول، امانتی‌ست که باید از آن مراقبت کرد.


در مورد آقای مهندس و بنیان کنگره اگر بخواهیم بنویسیم، چندین کتاب می‌شود! اما از نگاه خودم بگویم:
من به کنگره ایمان دارم. به روش DST ایمان دارم. به مهندس ایمان دارم.
گاهی چیزی را هنوز درک نکرده‌ام، اما چون ایمان دارم، آن را انجام می‌دهم و نتیجه‌اش را می‌بینم.
کنگره برای من این کارها را کرده، و حالا نوبت من است که جبران کنم  با درست سفر کردن، با کمک به دیگران.
 راهنمایم به من می‌گفت: «شما باید راهنما بشوید، چون خیلی‌ها پشت در منتظرند تا نجات پیدا کنند.»
خیلی‌ها به خاطر اعتیاد یا سیگار جانشان را از دست می‌دهند، یا حتی به خاطر اضافه وزن ناچار به جراحی می‌شوند. یکی از دوستانم از اراک تماس گرفت و گفت می‌خواهد عمل کوچک کردن معده کند. من چون آموزش دیده بودم، گفتم نیازی نیست، برو پیش فلان راهنما و با سفر درست درمان شو.
ما اینجا یک روش و مکان داریم که به رایگان در اختیارمان گذاشته شده. باید قدرش را بدانیم.
قبلاً وقتی پولی پرداخت می‌کردم، منتظر بودم چند برابرش به شکلی برگردد! اما امسال فقط به نیت خدمت دادم، برای اینکه انسان‌های بیشتری بتوانند درمان شوند.
من اهل شمالم، آزادشهر، ولی تفکرم این است که: همان‌طور که آقای مهندس برای کمک به انسان‌ها تلاش کرد، من هم باید همین کار را کنم.
در قرآن آمده:
«ما انسان را نیافریدیم مگر برای عبادت.»
و من تازه دارم می‌فهمم که عبادت واقعی یعنی خدمت به انسان‌ها.
قبلاً گم شده بودم  دنبال پیدا کردن خودم هستم ویاد گرفته‌ام ارزش واقعی در خدمت و آموزش است.
قبلاً از هر رفتار یا حرفی ناراحت می‌شدم، اما امروز وقتی مرزبان یا راهنما حرفی می‌زند که شاید به مذاقم خوش نیاید، یادم می‌افتد هدفم درمان است، نه بحث می کنم ونه قضاوت.
آقای مهندس همیشه می‌گوید:
وقتی در وسط گردباد هستی، باید به چیزهای سنگین بچسبی  یعنی خدمت، آموزش، و سفر درست.
من یاد گرفته‌ام این‌ها را رها نکنم.
ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

تایپ:مسافرابوالفضل

تنظیم:مسافرحسین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .