جشن اولین سال رهایی راهنما مسافر امیر رضا
خلاصه سخنان راهنما مسافر امیر رضا
سلام دوستان امیر رضا هستم یک مسافر در ابتدا لازم است آقا محمود عزیز ،مراتب تبریک صمیمانه خود را به مناسبت جایگاهی که کسب کردهاید، ابراز نمایم. بسیار خرسندم که شاهد موفقیت شما هستم و امیدوارم سایه پرمهرتان همواره بر سر ما باشد. اینکه من نیز توفیق تجربه این جایگاه را پیش از ترک این جهان فیزیکی و رسیدن به رهایی مطلق داشتم، برایم بسیار ارزشمند است.دوران کودکی من با اکنون بسیار متفاوت بود. من به مدرسه نمیرفتم، اما تفکر من نسبت به دیگران بسیار عمیق بود. یادم هست در کودکی، وقتی پدرم میوهای را در نایلون میخرید، من آن میوه را نمیخوردم. با اینکه شاید پنج یا شش سال بیشتر نداشتم، با خود میگفتم نکند فردی در خیابان آن میوه را دیده و دلش خواسته باشد، اما توان خریدش را نداشته باشد؛ بنابراین من آن را نمیخوردم. حتی خوراکیهای مدرسه را نیز با همه تقسیم میکردم و هرگز تنها چیزی نمیخوردم.اما روزگار چرخید و متأسفانه درگیر اعتیاد شدم. وضعیتم به شدت وخیم شد؛ تا جایی که خودِ من به عاملی برای آزار و اذیت همان انسانهایی تبدیل شده بودم که در کودکی مراقبشان بودم. یک روز، به دلیل قضیهای که از یکی از عزیزانم پول طلب میکردم، باعث آسیب به چشم او شدم. این اتفاق به شدت حال من را بد کرد.در آن دوران، برای رهایی از درد و نه برای لذت، روزی دو تا سه شیشه اوتی مصرف میکردم و پیش از آن، مصرف متادونم بالای صد بود. قصد داشتم که دیگر نباشم، اما همیشه امیدی در دل من زنده بود؛ امیدی که میگفت خداوند نمیگذارد قصه زندگی من اینگونه به پایان برسد و این سرنوشت من نیست.سرانجام، در سال ۱۳۹۵ با کنگره آشنا شدم و وارد شدم. اما در اولین تلاش، نتوانستم قوی باشم؛ یک مصرف به مصرفهای قبلی اضافه شد و این بار تریاک، شیشه، متادون و ترامادول نیز اضافه شده بود. شرایط بدتر شد و حال من به هم ریخت. در سال ۱۳۹۸ برای بار دوم آمدم، اما باز هم نیمهکاره رهایش کردم و سفرم را به اتمام نرساندم.در مرتبه سوم، وضعیتم به مرز بحرانی رسید. هر روز صبح که بیدار میشدم و هر شب هنگام خواب، تنها از خداوند اجازه میخواستم که بتوانم به کنگره بروم. دیگر خسته شده بودم و نمیتوانستم ادامه دهم. تا اینکه یک شب، حالم به قدری وخیم شد که در خواب چشمانم دیگر چیزی نمیدید. وحشت وجودم را فرا گرفت. از لحاظ روحی در وضعیت بسیار بدی قرار داشتم و دستان و پاهایم به طور مداوم میلرزید. با آقای محمود تماس گرفتم و گفتم که حالم بسیار بد است و میترسم بمیرم؛ این در حالی بود که پیش از آن از مرگ واهمهای نداشتم.
آقای محمود به من آرامش داد و گفت: «چیزی نمیشود، نترس، بیا کنگره.» همین جمله، قوت قلب بزرگی برای من شد.
وقتی برای بار سوم آمدم، ابتدا راه نمیدادند و میگفتند: «تو دو بار سفرت را خراب کردی، برو در حیاط بایست و دو ماه دیگر بیا.» من دو ماه در حیاط میایستادم. در ذهنم با لژیون صحبت میکردم و خودم را تصور میکردم که پذیرفته شدهام. میخواستم بگویم: هر تصویری که در ذهن ساخته شود، روزی در بعد فیزیکی عملی خواهد شد. تنها خواسته اهمیت دارد؛ وقتی خواسته واقعی شکل بگیرد، تمام ستارگان برای رساندن انسان به آن خواسته، نظم خود را برهم میزنند. همانطور که جناب سردار میفرمایند، خواسته باید به حد اعلای خود برسد و برای آن زحمت کشیده شود.سفر اول من با خماری شدید همراه بود؛ گویی سقوط آزاد داشتم، اما ایستادم چون راهنما گفته بود کسی که میخواهد به رهایی برسد، باید تا انتهای مسیر بایستد، خواسته داشته باشد، قوانین را رعایت کند و مهمتر از همه، «صبر» را در نظر بگیرد. صبر بسیار مهم است.هر اتفاقی که در کنگره برای من بیفتد، حتماً به نفع من است. حتی اگر ظاهراً شر به نظر برسد و پای انسان در راه کنگره قطع شود، در باطن خیر است و انسان عقب نمیافتد. کنگره سریعاً حساب میکند و خیر آن را به بنده بازمیگرداند.امیدوارم همه ما خواسته داشته باشیم؛ زیرا خواسته است که معادله فاصله را از بین میبرد. همانطور که از مشهد تا تهران یا از ارومیه و تبریز برای سفر میآیم، فاصله یک ساعته تا زنجان نیز در برابر خواسته من ناچیز است.مهمترین چیز این است که من بخواهم. امیدوارم همه به این آگاهی برسند؛ زمانی که فهم و آگاهی انسان بالا میرود، بدون اینکه زحمت زیادی به خود بدهد، خدمتگزار میشود و به درجات و جایگاههای دلخواهش ارتقا پیدا میکند. وقتی پایههای کار بر محبت و علاقه استوار باشد، قطعاً انسان به ارتقا میرسد و در آن کار موفق خواهد شد، چه در کنگره و چه خارج از آن.امیدوارم این جایگاه و جایگاههای بالاتر نصیب همه شود و همه حال خوشی داشته باشند و کنگره را درک کنند؛ درک کنند که بتوانند سفر کنند، قبل از آنکه دیر شود. کنگره جایی است که دیگر راه در رو و برگشت وجود ندارد؛ اما به فضل خداوند، لطف آقای مهندس و راهنماها، دری باز شده است که انسان را به بهشت هدایت میکند.
من از آقا محمود بسیار سپاسگزارم. وجود ایشان برای من حکم جان دارد. من با دیدن ایشان، از سر تا پا ذوق میکنم. هر کجا که باشم، قدمهایم را تند میکنم تا به ایشان برسم. گاهی حتی در خواب هم راهنماییهای ایشان را میبینم و اشتباهاتی را که نمیتوانم بیان کنم، در خواب با ایشان مطرح میکنم. از آقای محمود بسیار ممنونم و امیدوارم که همیشه سایهشان بر سر ما باشد. بسیار متشکرم.


.jpg)


آرزوی مسافر امیر رضا:امیدورارم مردم به آگاهی برسند و کنگره را درک نمایند و قبل از اینکه دیر شود بیایند و از مواد مخدر رها شوند

.jpg)
.jpg)
.jpg)

.jpg)

تهیه و ارسال : مسافر علی
مسافران و همسفران نمایندگی ابهر
ایجنت و مرزبانی نمایندگی ابهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
77