English Version
This Site Is Available In English

هشدار و امید

هشدار و امید

جلسه نهم از دوره‌ چهارم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی بوئین‌زهرا با استادی مسافر، راهنمای محترم نوید، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر مجید، با دستور جلسه "صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است." روز پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۶ آغاز به‌کارکرد.

به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان، نوید هستم یک مسافر، ابتدا از نگهبان و دبیر محترم تشکر می‌کنم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا بتوانم در این جایگاه خدمت کنم.
دستور جلسه: وادی دهم، صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
سخنان استاد:

این وادی مانند تمام وادی‌های کنگره ۶۰، حول محور جهان‌بینی است. به اعتقاد من، آموزش‌های کنگره ۶۰ نود و پنج درصد جهان‌بینی است و آن پنج درصدی که آقای مهندس برای درمان فیزیولوژی قرار داده‌اند، باقی آن جهان‌بینی است. هدف از این وادی‌ها این است که چه تأثیری روی من ایجاد می‌شود؛ یعنی زمانی که قرار است سه جلسه این وادی را کار کنم، بعد از این مدت چه تغییری در من رخ می‌دهد؟ آیا چیزی از این وادی آموخته‌ام و چه برداشتی داشته‌ام؟ در ادامه مسیر متوجه شدیم که با حرکت، راه نمایان می‌شود. این موضوع را در وادی نهم نیز آموختیم. اما در وادی دهم متوجه می‌شویم که صفت گذشته در انسان صادق نیست، زیرا انسان جاری است.

برداشتی که من از این وادی داشته‌ام این است که ساختار انسان با تمام موجودات دیگر تفاوت دارد. خلقت یا هستی ساختاری دارد که با نظم و انضباط به کار خود ادامه می‌دهد. همه موجودات روی برنامه هستند. مثلاً یک درخت میوه طوری برنامه‌ریزی شده است که در پاییز برگ‌ریزان دارد، در زمستان به خواب می‌رود، در بهار شکوفه می‌دهد و در تابستان محصول می‌دهد. این یک برنامه است و هیچ‌گاه نمی‌شود یک درخت در زمستان محصول بدهد. مثال دیگر اینکه یک شیر نمی‌تواند گیاه‌خوار شود؛ ساختار آن‌ها چنین است که فقط گوشت بخورند.

اما انسان یک وجه تمایز دارد که او را از تمام مخلوقات خداوند جدا می‌کند، و آن «اختیار» است. از لحظه‌ای که اختیار به انسان داده شد، انسان بر سر یک دو راهی قرار گرفت: یا باید صراط مستقیم را انتخاب کند یا به مسیر ضد ارزش‌ها قدم بگذارد. اولین انسان‌ها، حضرت آدم و حوا، در بهشت زندگی می‌کردند و اختیار نداشتند. زمانی که به آنها اختیار تفویض شد، مسیر اشتباه را انتخاب کرده و از میوه ممنوعه استفاده کردند.

 انسان بعد از استفاده از میوه ممنوعه متوجه اشتباه خود شد و به خداوند گفت: می‌خواهم اشتباهم را جبران کنم. اما خداوند فرمود: به زمین برو. با قدرت اختیاری که به تو داده‌ام، از این به بعد باید خودت راهت را پیدا کنی. هستی در این لحظه بهتر شد، زیرا نیروی منفی مکمل انسان گشت، برای اینکه انسان را قوی‌تر کند.

آقای مهندس داستان تأثیر نیروی منفی را این‌گونه توضیح می‌دهند: حضرت سلیمان سبدبافی انجام می‌داد و در شهر سبدهایش را می‌فروخت. روزی حضرت سلیمان به خداوند گفت: من شیطان را می‌خواهم. خداوند پرسید: برای چه می‌خواهی؟ حضرت سلیمان گفت: می‌خواهم او را ببندم تا دیگر انسان‌ها را گول نزند و همه کارهای خوب انجام دهند و هیچ‌وقت کارهای ضد ارزشی انجام ندهند. پس از مدتی، شیطان خودش به خانه حضرت سلیمان آمد و گفت: آمده‌ام تا خواسته‌ات را انجام دهی. حضرت سلیمان گفت: همان‌جا بنشین تا تو را ببندم.

شیطان گفت: همین‌جا می‌نشینم، نیازی به بستن نیست. چند روز گذشت و شیطان دیگر مردم را گول نمی‌زد. حضرت سلیمان طبق معمول سبدهایش را آماده کرد تا به بازار ببرد و بفروشد، اما در این مدت تعداد فروش هفته‌به‌هفته کمتر شد و نهایتاً هیچ سبدی به فروش نرسید. حضرت سلیمان پیگیری کرد و فهمید که اصلاً در شهر کسی نیست! با خود گفت: مردم کجا هستند؟ او متوجه شد که همه مردم به مزار رفته‌اند و برای خود قبری کنده‌ و منتظر مرگ هستند؛ چون دیگر انگیزه و هدفی در زندگی نداشتند. این داستان یک نکته مهم دارد: نقش نیروی منفی باید باشد تا انسان ارتقا پیدا کند.

آقای مهندس می‌فرمایند این وادی مانند یک تیغ دو لبه است؛ هم هشدار می‌دهد و هم امید. یعنی از یک طرف به انسان امید می‌دهد که «صفت گذشته در تو صادق نیست؛ می‌توانی تغییر کنی، و از طرفی هشدار می‌دهد که «حالا که تغییر کرده‌ای، امکان دارد دوباره به سمت ضد ارزش‌ها برگردی». برداشت من این است که این وادی شبیه پیام سفر دوم است: از بندی که آزاد شده ای تو را سرمست نگرداند و آگاه باش سفر دوم به مراتب هم سخت است و هم سهل است. یعنی همان امید و هشدار را با هم منتقل می‌کند. این برداشت من از این وادی است.

یکی از ویژگی‌های آقای مهندس این است که صدها کتاب را خلاصه می‌کند و در قالب یک سی‌دی در اختیار ما قرار می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که من با شنیدن یک سی‌دی انگار چندین کتاب مطالعه کرده‌ام. ایشان در جای دیگری می‌فرمایند: ما باید مطالب جدید به انسان‌ها ارائه بدهیم. هیچ کتابی وجود ندارد که روح یا حس را به‌طور ساده بیان کرده باشد. با هر میزان سواد می‌توان مطالب کنگره را آموخت، چون مطالب، عملی هستند و بر راستی و درستی دلالت دارند. در این وادی می‌خواهیم یاد بگیریم که تغییر کنیم.

تغییرات همیشه از چیزهای کوچک شروع می‌شود؛ نمی‌توان یک تصمیم بزرگ گرفت و انتظار داشت همان لحظه به آن عمل کرد. مثلاً اینکه ناگهان بگویم «از همین امروز دیگر مواد مصرف نمی‌کنم» یک تصمیم بسیار بزرگ است که نمی‌توان یک‌باره آن را اجرا کرد. تغییر باید ذره‌ذره انجام شود؛ اساس تغییرات هستی همین‌گونه است. در اول صحبت‌ها گفتم: پاییز چقدر آرام آرام اتفاق می‌افتد؛ برگ‌های درختان کم‌کم زرد می‌شوند و سپس خشک شده و می‌ریزند. متد DST و روش درمان در کنگره ۶۰ نیز تدریجی است. از این دستور جلسه باید بیاموزیم که صفات بد خود را کم‌کم با صفات خوب جایگزین کنیم. یعنی ضد ارزش‌ها از بین نمی‌روند، بلکه باید ارزش‌ها را زیاد کرد تا صفات بد کم شوند.
جمله آخر: به قول آقای مهندس«برو قوی شو، اگر عزم زندگی داری؛ که در نظام هستی ضعیف پایمال است.»

دریافت نشان پیمان وادی هشتم، مسافر هادی و مسافر بقیه الله

تایپ و تنظیم:‌ همسفر امیرحسین لژیون دوم

عکاس: مسافر محمد لژیون سوم

با تشکر سایت نمایندگی بوئین زهرا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .