در خدمت راهنمای لژیون اول همسفران نمایندگی ارگ کرمان راهنما همسفر زهرا هستیم، در ادامه توجه شما را به گفتوگویی که با ایشان داشتیم جلب میکنیم.
همسفر زهرا و مسافرشان مسعود با آنتیایکس مصرفی متادون وارد کنگره شدند. به مدت ۱۲ ماه با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر محسن و همسفر مهری سفر کردند. در حال حاضر به مدت ۳ سال و ۷ ماه است که به لطف خدا و دستان پر مهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر فوتبال و رشته ورزشی همسفر در کنگره بدمينتون و ایروبیک است. همسفر زهرا در جایگاههای خدمتی نگهبانی، دبیری، سایت، نگهبان رشتههای ورزشی بدمينتون و ایروبیک خدمت کردهاند و در حال حاضر در جایگاه راهنمایی و مسئول آزمونها در حال خدمت هستند.
طبق وادی دهم برای تزکیه اولین قدم تفکر سالم است؛ شما برای رسیدن به تفکر سالم چه پیشنهادی دارید؟
برای اینکه انسان بخواهد به تفکر سالم برسد؛ باید آموزش ببیند. ما در وادی اول تفکر کردن را آموختیم، آن هم تفکری سالم؛ یعنی هر فکر کردنی تفکر نیست. تفکر باید همراه با آموزش باشد و حرکت در صراط مستقیم. در کنگره اولین قدمی که برداشته میشود چه در مورد مسافر و چه همسفر این است که تفکر سالم را به فرد تزریق میکند؛ یعنی به فرد آموزش داده میشود و میگوید تفکر درست این است که مواد به تو انرژی نمیدهد و به همسفر میگوید درست این است که تو بدانی مسافر بیاراده و بیمسئولیت نیست؛ بلکه بیمار است. وقتی که تفکر سالم ایجاد شود پشت آن ایمان سالم به وجود می آید. ایمان به اینکه راهی را که میرویم درست است و به مرور حرکت را در خود احساس میکنیم و عمل میکنیم، از تجربیات دیگران استفاده میکنیم و حتی ممکن است گاهی شکست هم بخوریم که در این صورت بازنگری در عمل ما میشود و تجربه کسب میکنیم، آن زمان است که تزکیه و پالایش اتفاق میافتد و حس ما تغییر خواهد کرد، وقتی حس تغییر کند گیرنده و فرستنده فرد هم تغییر خواهد کرد. متوجه میشود اگر قبلاً تفکر ناسالمی داشته است به جهت حسهای آلوده بوده است و در پرتو این تغییر خیلی از تصمیمات و تفکرات فرد هم تغییر خواهد کرد.
لطفاً از تفاوت شور و شعور که در وادی دهم آمده است برای ما بگویید؟
اگر چه فرق شور و شعور فقط يك (ع) است اما تفاوت بسيار زيادی با هم دارند. شعور زاييده فكر و انديشه است و مبتنی بر آگاهی، شناخت و دانايی است؛ ولی شور زاييده احساسات، علايق و هيجانات است. در فطرت آدمی هم شور است و هم شعور، هيچكدام نفي ديگری نيست و هركدام میتواند در جای خويش مؤثر و مفيد باشد. شور به تنهايی و شعور بدون شور پذيرفتني نيست؛ زيرا شعور به تنهايي فكر، انديشه و يک ايده است و فكری كه به عمل تبديل نشود ارزش ندارد، شوری كه بر اساس شعور نباشد ممكن است به بیراهه رود. به نظر من میتوانيم شور و شعور را اینطور بیان کنیم که شور خواستن است و شعور توانستن، شور عشق است و شعور جهت حركت. شور محرك احساسات و شعور محرک عمل است.
قوی بودن و استقلالی که الآن در گفتار و رفتارتان دارید؛ آیا قبل از کنگره هم داشتید؛ یعنی جزء صفتهای شما بوده است یا از دریافتهای شما از کنگره است؟
من زمانی که وارد کنگره شدم اصلاً نمیتوانستم در جمع صحبت کنم و یکی از سختترین کارها برای من صحبت کردن در جمع بود. یادم میآید در دوران دانشآموزی ساعتها درس میخواندم؛ اما زمانی که معلم از من درس میپرسید، آنچنان ترس سرتاپای وجود من را فرامیگرفت که اصلاً نمیتوانستم جواب بدهم و این صفت در من بود تا اینکه وارد کنگره شدم. حتی روزهایی که میخواستم به توصیه راهنما خود مشارکت کنم بسیار استرس داشتم، بهگونهای که دستهایم بهشدت میلرزید و مجبور بودم سرخود را همزمان با میکروفن تکان بدهم تا اینکه صدایم قطع و وصل نشود و بتوانم صحبت بکنم. میخواهم بگویم من این قدرت را نداشتم و اگر شما امروز این صفت را در من میبینید به دلیل آموزشهایی است که کنگره به من داده است و من را زنی قوی و نیرومند ساخت، من به کنگره و مسیری که در آن قدم برمیدارم باور دارم. اگر انسان به مسیری که در آن قدم برمیدارد و به حرفهایی که میزند ایمان داشته باشد؛ قطعاً این کلام و رفتار به دل فرد مقابل هم مینشیند و تأثیرگذار است. من چیزی را که در خودم سراغ دارم این است که بهشدت شاکر خداوند هستم و مسیر کنگره را باور دارم.
شما فکر میکنید چگونه میتوانیم حس خوب و آموزشهایی که از کنگره دریافت میکنیم را بیرون از کنگره و در زندگی هم کاربردی کنیم؟
اگر میخواهیم درون آرامی داشته باشیم؛ باید انجام بدهیم. اصل آموزشهای کنگره همین است. آموزش میگیریم که در بیرون جاری باشیم. همه در کنگره خوب رفتار میکنند، به هم احترام میگذارند و با محبت صحبت میکنند؛ چون در کنگره قوانین و حرمتها وجود دارد. حتی بدترین آدمها موظف هستند خوب باشند و درست حرکت کنند؛ اما بیرون از کنگره این من هستم که با رفتار و کردار خود نشان میدهم فردی کنگرهای هستم و آموزش گرفتهام. آقای حکیمی میگویند: آموزشهای کنگره را نباید در کنگره جا گذاشت؛ باید آنها را با خودمان حمل کنیم؛ چون صحنه اجرایی ما بیرون از کنگره است و با تکرار و تمرین میتوانم این آموزشهایی را که دریافت کردهام بیرون از کنگره هم کاربردی کنم.

شما با دریافت نشان دنوری مرحلهای از بخشش را انجام دادهاید قدری از احساستان برای ما بگویید؟
به گذشته خودم که نگاه میکنم، میبینم همیشه در کمک و بخشش دستودلم میلرزید و اگر هم چیزی میبخشیدم سعی میکردم حداقل باشد یا مثلاً لباس کهنهای را که دیگر نیاز نداشتم و یا وسایلی که برایم بیاستفاده شده بود را میبخشیدم یا میدیدم و میشنیدم انسانهایی که ثروت زیادی داشتند وصیّت میکردند و بعد از فوتشان با ثروتشان مدرسه یا درمانگاه بسازند؛ این به این معنا است که انرژی و توانی که دیگر من نمیتوانم از آن استفاده نمایم را به دیگران ببخشم. امروز میفهمم که هیچ کدام از آنها بخشش نبود. با ورود به کنگره، لژیون سردار و درسهایی که گرفتهام به مرحله جدیدی از شناخت خودم وارد شدهام. نگاه من از حسابگرانه به نگاه عاقلانه تبدیل شده است. سعی کردهام در مسیری که قرار گرفتهام انسانیتر قدم بردارم، بخشش واقعی را درک کردم و توانستم بر نفس اماره خود غلبه کنم؛ اما این را هم بگویم که بخشش برای من بهصورت تدریجی اتفاق افتاد، از حمایت سبد، زمین، سرداری تا به جایگاه دنوری که در حقیقت به من بخشیده شد؛ اصلاً مختصات من به اندازهای نبود که بتوانم این مبلغ را پرداخت کنم؛ اما یاد گرفتهام گاهی باید از منطقه امن خود خارج شویم تا رشد کنیم و جلودار واقعی آن خداوندی است که ناممکنها را در مقابل شما تعیین و ممکن میکند؛ فقط کافیست تمنای دل داشته باشیم.
آیا پیش از اینکه جایگاه راهنمایی را تجربه کنید صفتهایی داشتید که مانع پیشرفت و حرکت شما در مسیر دانایی باشد؛ چهطور آنها را تغییر دادید؟
بله! قطعاً تمامی انسانها یکسری صفات خوب و یکسری صفات بد درونشان وجود دارد. یکسری صفاتی که مانع پیشرفت ما در زندگی میشود، مانع آموزش گرفتن ما میشود و اجازه نمیدهند ما در مسیر دانایی حرکت کنیم. به نظر من اولین پله برای اینکه بتوانیم صفات خودمان را تغییر دهیم، شناخت خودمان است. باید خودمان را بشناسیم و وسیلهاش وادی اول است. تفکر کنیم، تمرکز کنیم، ببینیم کجا ترس داریم، کجا اعتماد به نفس پایینی داریم، کجا کینه داریم در این مورد باید به وسیله وادی اول تفکر کنیم تا این صفات را بشناسیم و مرحله بعد باید وارد عمل شویم. هیچ زمان من با حرف یا فقط سیدی نوشتن و یا کتاب خواندن نمیتوانم صفاتم را تغییر دهم. باید حسمان تغییر کند، باید وارد عمل شویم و به نظر من بهترین بستر برای تغییر صفات، کنگره است؛ چون اینجا زمین تمرین است؛ اینجا تمرین میکنیم تا بتوانیم بیرون از کنگره اجراء کنیم.
چه تفکری پشت خدمت کردنهای شما وجود دارد که تمامی خدمتهای کنگره را با عشق و علاقه میپذیرید؟
در حقیقت هر کسی برای اینکه زندگی همراه با آرامش و حال خوش داشته باشد؛ باید جهان درون خود یعنی خویشِ خویشتن را بهتر بشناسد و به نظر من بهترین راه برای ورود به جهان درون خود، آموزش و خدمت است. در پیامی از استاد سردار آمده است : ما برای آموزش و خدمت کردن پا به این حیات نهادهایم. به عقیده من اگر آموزش در زندگی مانند کلیدی برای ورود به جهان درون باشد، خدمت درب آن است و سخنی از یک دانشمند بزرگ یادم آمد که میگوید: بگذار کار اصلی تو در این زندگی، خدمت کردن به دیگران باشد. زمانی که انسان با همه وجود به این نقطه برسد؛ عشقی حقیقی را درونش تجربه خواهد کرد. عشقی بیتوقع و بیچشمداشت؛ زیرا تمام منهای شخص کنار رفتهاند. ما آدمها به عشق یکدیگر محتاجیم و هرگاه آن را از هم دریغ کنیم بیمار میشویم. خدمت کردن برای من مسیری زیباست برای با هم بودن و روشی ساده است برای عشق ورزیدن، موقعیتی تازه برای تجربههای تازه و هدیهای برای یک پالایش درونی است، تجربهای متفاوت که تنها باید تجربهاش کرد و فرصتی است برای بیداری. بیشک من زندگی خود را مدیون آموزشها و فرصت خدمتگزاری در کنگره میدانم.
لطفاً برای ما از احساس و نگرش خود نسبت به جایگاه نگهبانی لژیون سردار که قرار است تجربه کنید بگویید؟
به اعتقاد من جایی که نیاز من باشد تبدیل به جایگاه خدمتی من میشود. نگهبانی لژیون سردار خواسته قلبی من بود، از دیگران میشنیدم که جایگاه نگهبان لژیون سردار بسیار حس قشنگی دارد؛ اما تا زمانی که تجربهاش نکنی حس خوبش را درک نخواهی کرد. نگهبانی در لژیون سردار برای من مفهومی فراتر از یک مسئولیت است؛ سفری به درون، جایی که انسان میآموزد میان نظم بیرونی و آرامش درونی پلی از عشق بسازد. این جایگاه را نه بهعنوان قدرت، بلکه بهعنوان خدمت مینگرم؛ خدمتی برای پاسداری از حرمت بخشش، صداقت و وحدت دلها. جایگاه نگهبانی یعنی نگهبان نوری باشم که از دل تلاش و ایمان سایر همسفران میتابد؛ نوری که یادآور میشود همه ما در مسیر رشد، همراه یکدیگریم. بودن در این جایگاه یعنی گوش سپردن به نبضِ جمع، مراقبت از سکوتها و هماهنگیها و در عین حال زنده نگهداشتن شعله امید. سپاسگزار خداوند، استاد سردار و خدمتگزارن شعبه ارگ هستم که فرصت خدمت در این جایگاه را به من دادهاند. امیدوارم بتوانم به نحو احسنت مسئولیتم را انجام دهم.
به عنوان کلام آخر هر صحبتی دارید بفرمایید.
با جان و دل سپاسگزار آقای مهندس، خانواده محترمشان و راهنمای بزرگوارام همسفر مهری هستم. از ایجنت و مرزبانان نمایندگی سپاسگزارم که این فرصت زیبا را به من دادند و از شما خانم فاطمه بابت وقتی که برای من گذاشتید متشکرم. نمیشود گفت که امیدوار هستم در دنیا هیچ مصرفکنندهای نباشد؛ چون اساس دنیا بر یین و یانگ است، بر حسب تاریکی و روشنایی است؛ مانند شب و روز کسی نمیتواند جلوی تاریکی را بگیرد و کسی هم نمیتواند جلوی روشنایی را بگیرد. امیدوار هستم کسی که آمده است در راه روشنایی و آن چراغ هدایت به دست او داده شده است بتواند به بهترین شکل ممکن آن چراغ را به دست کسی دیگر بدهد. به مولانا میگویند که شمس که بود؟ او پاسخ میدهد که او شمع روشنی بود و شمع خاموشی را بوسید و رفت. امیدوار هستم که همه ما در این مسیر آن شمع روشن باشیم و شمعهای خاموش دیگری را روشن نماییم و این روشنایی را به خانوادههای دیگران هدیه کنیم. ما باید بدانیم که همین زمان که ما اینجا نشستهایم همسفرانی هستند که از اعتیاد زندگیهایشان در رنج است و باید بدانیم که چنین وظیفهای بر گردن ما است و امیدوارم که اگر روزی ما را در مقابل خودمان قرار دادند، بگوییم که ما وظیفه خود را انجام دادهایم.
از راهنما همسفر زهرا سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادند و در این گفتوگو ما را همراهی کردند.
طراح سوالات و مسئول مصاحبه: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
2134