English Version
This Site Is Available In English

قدرت مطلق صدای من را شنید

قدرت مطلق صدای من را شنید

اکنون قلم در دست گرفته‌ام و با کشیدن خطی روی دفتر، ذهنم را به گذشته می‌برم؛ همان برهه تاریکی و همان تاریکی که فقط خودم می‌دانم چه بود و چه کشیدم. در ناامیدی مطلق فرو رفته بودم و هیچ راه پس و پیشی نداشتم. زندگی‌ام داشت جلوی چشمانم نابود می‌شد. پیش خودم گفتم: «در میان این همه تاریکی، خدا را کجا پیدا کنم، آیا خدایی هست و اگر هست، کجاست؟» انگار در منجلابی بودم که فقط دست‌وپا می‌زدم و هر لحظه بیشتر فرو می‌رفتم. یک آن، دست از تقلا برداشتم و در همان لحظه، ندایی از میان این همه ناامیدی در درونم شنیده شد؛ انگار در گوشم می‌گفت: «گاهی باید سکوت کرد؛ شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد.» در هیاهوی ذهن خود به سکوت فرو رفتم. در میان این همه ناامیدی، ندای درونم گفت: «خودت را به خدا بسپار.» من نیز چنین کردم و شدم تماشاگر تاریکی‌های زندگی‌ام. آری، قدرت مطلق صدای من را شنید؛ من که خود را یک مرده متحرک می‌پنداشتم، اما ورق برگشته بود و راه نور برایم باز شده بود.

راهی که ابتدا فقط جرقه‌ای از آن را دیدم، آن را دنبال کردم و حس کردم قدرت مطلق در میان سکوتم دستم را گرفت و مرا از منجلاب بیرون کشید. آری! اکنون جهنم درونم به بهشتی تبدیل شده است که هر لحظه از این حس وجودی به وجد می‌آیم. کسانی که با ناامیدی این دل‌نوشته مرا می‌خوانند، این را بدانند: قدرت مطلق دستش را به‌سوی همه ما دراز کرده‌است؛ این ما هستیم که باید دستمان را به او بسپاریم. اکنون که در مسیر تزکیه و پالایش و انسانی زیستن قرار گرفته‌ام، خدا را شکر می‌کنم و از آقای مهندس و تمام پیروان این مرد بزرگ سپاسگزارم که این بستر را برای من و امثال من فراهم کردند. از خداوند می‌خواهم همه کسانی که در این مسیر قدم گذاشته‌اند، به بهترین شکل به رهایی برسند و همگی به مکانی بازگردیم که از آنجا انشعاب یافته‌ایم.

نویسنده: همسفر سارا راهنمای لژیون چهارم
رابط خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: همسفر اعظم نگهبان سایت
نمایندگی همسفران بیستون کرمانشاه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .