<<بنام قدرت مطلق الله>>

سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
خدا را شکر میکنم در کنگره حضور پیدا کردم و به رهایی و حال خوب رسیدم.
من از نوجوانی با موادمخدر آشنا شدم که در ابتدا هفتهای یا ماهی یکبار، مصرف میکردم و پس از مدتی اجبار به مصرف شدم.
پیش از ورود به کنگره روشهای مختلف ترک اعتیاد را تجربه کردم اما همیشه حال بدی داشتم، انرژی و حوصله هیچ کاری را نداشتم و نهایتاً دوباره به مصرف روی میآوردم و به خودم میگفتم بیماری اعتیاد هیچ درمانی ندارد و تا آخر عمر باید مصرف کنم.
بعد از مدتی به روانپزشک مراجعه کردم و شروع به خوردن قرصهای آرامبخش کردم و پس از مدتی حال بدتری پیدا کردم، یک مدت هم در بیمارستان بستری شدم و از داروهای متعدد استفاده میکردم که باعث از تعادل خارج شدن جسمم گردید سپس با حال بدی وارد کنگره ۶۰ شدم، با کمک راهنمایم شروع به سفر کردم و مصرف قرصهایم ذرهذره قطع شد اما به دلایل مختلف به رهایی نرسیدم و سفرم را مجدداً شروع کردم، آموزشها و جایگاه خدمتی که راهنمایم به من دادند تأثیر زیادی روی افکار و اندیشه من گذاشت و سفر خوبی را انجام دادم که به حال خوش و رهایی رسیدم.
حال خوب امروزم را مدیون آموزشهای آقای مهندس هستم، از ایشان و راهنمای بزرگوارم تشکر میکنم، امیدوارم همیشه در کنگره خدمتگزار باشم.
.jpg)
سلام دوستان عباس هستم یک مسافر
بالاخره آن شنبه، آن شنبهای که بعدها شیرینترین روزم شد، یکی از آن شنبههایی که هزاران بار پس از مصرف، وعدهاش را به خود میدادم، رسید، ساعت تقریباً دو بعدازظهر از پلههای نمایندگی حسنانی بالا رفتم یک جوان خوشرو و سرحال با رویی خندان (راهنمای تازهواردین) پذیرایم شد و مراحلی که میدانید.....
باور اینکه استاد جلسه، روزی مثل خودم مصرفکننده موادمخدر بود اصلاً در باورم نمیگنجید، چقدر خوب و زیبا سخن میگفت تا جایی که قرار شد خودم را تازهوارد اعلام کنم، با اینکه توضیحات داده شد به دلیل مطالعات قبلی من و آشنایی با سایت کنگره60، با دستپاچگی اشتباه خودم را معرفی کردم: به نام خدا، عباس هستم یک مسافر. سریع متوجه اشتباهم شدم ولی کسی به اشتباه من نخندید؛ روزها با بیاعتمادی میگذشت اما تصمیم گرفتم که بمانم، چون داروی OT اجبار به مصرف من را پر کرده بود و روزها میگذشت و من هر روز بهتر از دیروز میشدم.
در منزل: چه عجب زود به خانه آمدی؟ صورتت چقدر پر شده است؟ و تغییراتی که آنها و دیگران در من میدیدند و من زیاد متوجه آن نبودم .
سیدیها یکی پس از دیگری نوشته شد و من هر روز آگاهتر و علاقهمندتر میشدم. ده ماه و سه روز گذشت، آن لحظه شیرین رهایی رسید و همسرم که آن روز برای اولین بار همراهم و همسفرم شد گفت آیا همه این پیرمردها و جوانهایی که ورزش میکنند و همه خانم ها روزی مصرف کننده بودند؟ پاسخ همسرم را اینگونه دادم: اکثر مردها مسافر و تعداد زیادی از خانمها همسفرند (واژهها را توضیح دادم).
آنچه آرزو داشتم کمکم دارد بوی واقعیت میگیرد، شاید روزی همسرم، همسفرم باشد و آنچه را از گذشته در ذهن دارد با علم دلنشین کنگره از خود بزداید و رها شود.
اعتیاد مواد درمان شد، مصرف سیگار در حال درمان شدن است، دیگر شام را سر سفره با خانواده میخورم، اکثر اوقات نان گرم با خود به خانه میبرم و.... همین نکتههای کوچک چقدر لذتبخش بودند و من بیخبر!
برای من کنگره نه تنها دانشگاهی عالی بود و هست بلکه نیرو و انرژی قدرتمند آن را در خود حس میکنم، لحظاتی که در این محیط هستم گویی هیچ غمی نیست البته این هم یکی از نعمات کنگره است من کِی حوصله یک خط پیامک نوشتن داشتم چه رسد به چند صفحه دلنوشته نوشتن!
دست بوس آقای مهندس، تمام دوستان هم لژیونی و مرزبانها و خدمتگزارهای صدیق کنگره هستم، امید دارم روزی به جایی برسم که لیاقت خدمت به دوستان در جامعه را داشته باشم.
تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی حسنانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
193