English Version
This Site Is Available In English

پناه

پناه

یک روزهایی بود که حس می‌کردم دیگر توان ادامه ندارم انگار زندگی دست از من کشیده بود؛ اما وقتی وارد کنگره ۶۰ شدم، کم‌کم فهمیدم هنوز می‌شود، از دل بدترین لحظه‌ها هم مسیر جدیدی ساخت. درکنگره کسی من را قضاوت نکرد فقط دستم را گرفت و یادم داد دوباره به خودم نگاه کنم. فهمیدم رهایی یک معجزه نیست؛ یک‌راهی است که باید باصداقت و آرام‌آرام و باگذشت زمان معین‌شده این مسیر را طی کرد. کنگره به من یاد داد اول‌ازهمه خودم را ببخشم و گذشته‌ام و شکست‌هایم و اشتباهاتم را فراموش کنم و درزمان حال زندگی کنم. کم‌کم آموزش گرفتم دنبال آرامش درجای دیگری نباشم آرامش در درون من هست باید خودم آن را به وجود بیاورم، با ازخودگذشتگی و صبر و ایمان به خداوند به درمان قطعی برسیم. حالا هرروز که مسیرم را ادامه می‌دهم و حس می‌کنم دارم دوباره متولد می‌شوم، واقعی‌تر، آرام‌تر، محکم‌تر، از قبل، برای من کنگره ۶۰ فقط یک درمان نبود…یک پناه بود، یک آغوش، یک امید به زندگی که هنوز می‌توانی و من امروز با تمام وجودم باور دارم روشنایی همیشه هست، فقط باید دلت را برداری و به سمتش حرکت کنی، چون با حرکت راه نمایان می‌شود و به هدفم که درمان درکنگره ۶۰ هست خواهم رسید. این دلنوشته، هدیه‌ای است از دلم برای جایی که دوباره به من زندگی داد. و در آخر از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان کمال تشکر رادارم که به من آرامش را هدیه دادند.

نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)
ویرایش: رابط خبری همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)
ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی الوند قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .